بار دیگر نظام تبعیض و ستم نه جمهوری و نه اسلامی، می خواهد جوانان بی گناه عرب را قربانی انتقام جویی وحشیانه اش سازد. اولین بار نیست که نظام حاکم در رویارویی با حرکت روز افزون ملت عرب احواز در مطالبات حقوق حقه خود دست به انتقام جویی می زند. درپی رخ داد تاریخی و سرنوشت ساز انتفاضه ۱۵ آوریل ۲۰۰۵ که بسان نقطه عطفی در تاریخ مبارازات سیاسی ملت عرب احواز در راستای دستیابی به حقوق خویش است، نظام فرزندان این ملت بی پناه را دسته دسته به زندان افکند و آنها را به دست بی رحم شکنجه گرانش سپرد.یک ماه پس از انتفاضه پیکر پنج تن از جوانان عرب که تحت شکنجه وحشیانه اطلاعات جان خود را از دست داده بودند توسط مردم از رودخانه کارون بیرون کشیده شد. در سالهای گذشته نیز دهها زندانی سیاسی عرب که از زندانهای این رژیم جان سالم برده اند، همگی از وحشی گری و حس قوی انتقام جویی این نظام سخن می گویند. شکنجه گران نظام زمانی که در سیاه چالها فرزندان ملت عرب احواز را شکنجه می کنند قبل از آنکه بوظیفه خود در قبال نظام جامه عمل بپوشانند در حقیقت حس کینه و انتقام جویی خود را با شکنجه جوانان عرب سیراب می کنند.
چندماه نگذشته بود که نظام با بازداشت تمامی فرزندان خانواده باوی در اهواز همگان را شگفت زده ساخت. بردارن باوی همگی اشخاصی روشنفکر و تحصیل کرده بودند و از فعالان فرهنگی اقلیم احواز بودند. این بار نظام کینه قدیمی اش را نتوانست مخفی سازد. زامل باوی به دلیل برگزاری جشن عروسی اش به شکل سنتی عربی و بازتاب این جشن در سطح وسعیی در اقلیم احواز سبب شد تا مافیای کینه توز حاکم بر احواز در فکر انتقامجویی از این فعال فرهنگی شود. زامل باوی با وجود شکنجه های فراوان اطلاعات، به دلیل بی گناه بودنش نظام نتوانست هیچگونه اعترافی از او بگیرد. اعدام زامل باوی و زندانی شدن تمام برادرانش علاوه بر فاش ساختن خواست نظام در قربانی ساختن انسانهای بی گناه جهت به راه انداختن رعب و وحشت در جامعه، حکایت از انتقامجویی نظام از این خانواده فرهنگی دارد.
قلع و قمع و ترور چندین شاعر ملی عرب احوازی بواسطه مسوم کردن آنها در دوره بازداشت شان نزد اطلاعات و یا کشتن آنها بوسیله تصادفات عامدانه شیوه ای دیگری است که نظام در راستای تسویه حساب با جنبش فرهنگی ملت عرب احواز به کار می برد. ستار صیاحی شاعر ملی عرب احوازی است که پس از خروج از زندان رژیم با وجود این که وی جوانی قوی و با نشاط بود به یک باره دچار خونریزی شد و جان باخت.
علاوه بر این چندین شخصیت فرهنگی و اجتماعی ملت عرب احواز از قبیل آقای صرخه و غازی حیدری دانشجویان دانشگاه احواز بهمراه شمار زیادی از فارغ التحصیلان دانشگاهها در بند این رژیم به سر می برند. صرخه به دلیل انتشار نشریه دانشجویی عربی در دانشگاه احواز از سال ۲۰۰۵ تاکنون در زندان به سر می برد.
سعید حمادی و سعید صاکی دیگر فعالان اجتماعی و فرهنگی عرب احواز هستند که با اتهاماتی واهی راهی زندان ها شدند. ایشان از سال ۲۰۰۶ تاکنون اسیر رژیم و در بند هستند. سعید حمادی در یکی از موسسات فرهنگی که در دوره اصلاحات مجوز فعالیت گرفته بود، فعال بود و سعید صاکی شاعر و ادیب احوازی غیوری است که دفاع از حقوق فرهنگی و هویت عربی الاحواز را مسئولیتی می دانست بر عهده خودش.
خشونت وحشیانه رژیم در احواز قبل از هر چیز حکایت از رویکرد شووینیستی حاکمان محلی و به تبع آن سردمداران تهرانی آنها دارد. حاکمان محلی از آنجائیکه خود برخاسته از خرده فرهنگ های مسخ شده در فرهنگ فارسی هستند سر پا ایستادن ملتی مظلوم و تحت ستم همچون ملت عرب احواز را برنمی تابانند و ایستادگی این ملت در برابر هجمه همه جانبه اسیمیلاسیون مرکزی را توان دیدن نیستند. آنها که اجیرانی برای مرکز بیش نیستند تا با سرکوب ملت عرب احواز به اصطلاح تمامیت ارضی شان را حفظ کنند، در برابر هیبت انسانی و عظمت مقاومت این ملت خود را خوار و ذلیل می بینند. همچین واهمه و ترس حاکمان محلی بیش از ترس مرکز نشینان است. چرا که روزی که در آن ملت عرب احواز تصمیم به تعیین سرنوشت خود بگیرد آنها دیگر جایی در میان ملت عرب احواز نخواهند داشت. لذا انتقام جویی حاکمان محلی احواز ریشه در ذلت و ترس آنها دارد.
همچنین اعطای امتیاز حاکمیت بر اقلیم احواز از سوی رژیم به مافیای محلی غیرعرب حاکم بر احواز و بازگذاشتن دست آنها در ارتکاب انواع و اقسام جنایت ها در حق ملت بی پناه عرب احواز و بویژه قلع و قمع فعالان سیاسی و فرهنگی عرب، حکایت از واهمه و ترس شدید این رژیم از رسیدن صدای این ملت به گوش جهانیان دارد. تائید حکم اعدام پنج جوان عرب از سوی دیوان عالی کشور حکایت از همراهمی مرکز با مزدوران محلی در قلع و قمع جنبش فرهنگی و هویت طلبانه ملت عرب احواز دارد.
در احواز فرهنگ و زبان عربی مهمترین عنصر رویارویی نظام با ملت عرب احواز است. این رژیم با اقداماتی پست تر از اقدامات استعمارگران بزرگ به جنگ ملتی رفته است که تمام ثروت هایش را از دست داده است و تنها دارایی او زبان و فرهنگ و هویتش است. نژاد پرستان می خواهند با قتل شعرا و ادیبان فرهنگ عربی را در پای نخل الاحواز سرببرند.