در : صفحه اول » سیاسی » بلوچستان در مسیر استقلال

بلوچستان در مسیر استقلال

Balochistan

 

بلوچستان یکی از ۴ صوبه یا ایالت شامل در تشکیل دولت فدرالی پاکستان است که بر اساس آخرین آمارها بیش از ۲۰ میلیون نفر جمعیت دارد و مساحت آن ۳۷۰ هزار کیلومتر مربع بوده، وسیعتر از هر ایالت دیگر دولت پاکستان می باشد.۱

بر اساس اطلاعات سایت “ویکیپدیای پاکستان” به استناد آمار سال ۲۰۰۶، از جمله جمعیت ۱۸۵ میلیونی پاکستان، بلوچ ها ۳٫۵۷ درصد و پشتون ها ۱۵٫۴۲ درصد جمعیت پاکستان قلمداد گردیده اند.۲
در حال حاضر بلوچ ها در سه کشور پاکستان، ایران و افغانستان زیست دایمی دارند که بزرگترین محل اسکان آنها در داخل نقشه پاکستان بیش از ۶٫۵ میلیون، در قلمرو ایران ۱٫۵ میلیون و چندصدهزار نفر در کشور فاقد احصاییه جمعیت (افغانستان) و نیز به طور پراکنده در سایر نقاط جهان زندگی می کنند. بنابر ادعای مقامات ایرانی، وضع معیشتی بلوچ ها در داخل ایران، بهتر از پاکستان و افغانستان است. از سوی آنها این ادعا نیز وجود دارد که سرزمین بلوچ های پاکستان در گذشته ها جزو خاک ایران قدیم بوده و باید به ایران ملحق شود.۳
برای جلوگیری از دامنه دار شدن بحث به طور اجمال و اختصار، صِرف بر تاریخ معاصر بلوچستان مکث می کنیم.
حاکمان بلوچستان از قرن ۱۳ میلادی و از زمان حکومت میرحسین؛ نواسه پنجم میر قنبر منصوب به قبیله “بروهی بلوچ”، به حکومت در بلوچستان ادامه داده بودند. بازهم در قرن ۱۷ میلادی، میراحمد خان از همین سلسله، جای حکمرانان سابق را در حلقه ای کوچکتر گرفت که مرکز آن قلات بود. میراحمدخان در سال ۱۷۱۶ م مرد، جایش را میرمهراب خان پسرش گرفت؛ چون میرمهراب خان در جنگ داخلی کشته شد، بعد از وی برادرزاده اش میرسمندرخان حکمران قلات گردید، متعاقب آن میراحمد خان پسر مهراب خان حاکم بلوچستان شد.
یکی از افراد همین طایفه، میرنصیرخان است که عضو جرگه شیرسرخ قندهار برای گزینش احمدشاه به حیث پادشاه نیز بوده است؛ اما بر ضد دولت احمدشاه در سال ۱۷۵۹ م قیام نموده، شکست خورد و رسماً پادشاهی ابدالی را پذیرفت؛ لیکن در عمل، حکمران مستقل بود.۴

تاریخ بلوچستان گواه است که این مردم سلحشور، به هیچ فرمانروایی، سر تعظیم فرود نیاورده، همواره مستقل زیسته اند. احمدشاه ابدالی نیز بعد از رسیدن به قدرت، از طریق نرمش و نوازش رهبران بلوچ در صدد گسترش سلطه خویش به آن مناطق گردید.۵
هرچند احمدشاه ابدالی، محبت خان بلوچ را به سرداری کل بلوچستان مفتخر و نوازش فرمود؛ اما محبت خان نیز مردی تسلیم طلب نبود. وقتی از قندهار به محل خود برگشت در سال ۱۷۴۸ م (سال دوم زمامداری احمدشاه) از نخستین قیام کنندگان بر ضد دولت احمدشاه ابدالی می باشد.۶
چون تطمیع و نوازش نتوانست، روحیه آزادیخواهی او را خدشه دار سازد، موصوف کاکرهای بلوچستان را با خود متحد ساخته، بر ضد دولت درانی قیام کرد. در جنگ خونینی که میان بلوچ ها به فرماندهی محبت خان، قیام خان و ملاحیات خان درگرفت، به نسبت فقدان امکانات کافی، بلوچ ها شکست خوردند. محبت گرفتار و با اهل و عیالش، به قندهار منتقل و زیر نظارت قرار گرفت. احمد شاه، برادرش حاجی خان بلوچ را به حیث حاکم بلوچستان شناخت؛ اما بعد از اشتراک محبت خان در قیام لقمان خان برادرزاده احمدشاه در قندهار در تفاهم با سران بلوچ، نصیرخان را که عضو جرگه شیر سرخ به طرفداری از احمدشاه بود، حاکم بلوچستان شناخت.۷
دومین قیام بزرگ بر ضد دولت درانی، قیام بلوچ ها به رهبری نصیرخان بلوچ در سال ۱۷۵۹ م بود. این قیام وقتی صورت گرفت که نیروهای احمدشاه درانی، به وسیله مرهته ها در هندوستان تار و مار گردیده بود. نصیرخان که زمینه را برای رهایی از قید دولت درانی مساعد یافته بود، دست به قیام آزادیخواهانه زد.
مولف “تاریخ احمدشاهی” می نویسد:”نصیرخان قدم به صحرای محال اندیشی و بوالهوسی زده، حدود یکصد هزار نیروی جنگی را جمع آوری نمود. احمدشاه درانی نیز به سرعت از هندوستان برگشته، برای حفظ ماتعدم، نیروهایی را به شورابک اعزام کرد. آنها تعدادی از قلعه ها و خانه های بلوچ ها را اشغال و تعدادی اهالی را به اسارت گرفتند.۸
تصادم دوم که میان نیروهای نصیرخان و نیروهای شاه ولی خان وزیر به وقوع پیوست، نیروهای شاه ولی خان؛ وزیر احمدشاه شکست خوردند؛ اما نصیرخان آنها را تعقیب نکرد. در مرحله سوم احمدشاه ابدالی خودش با نیروی بزرگ نظامی برای سرکوب بلوچ ها به میدان شورابک رفت.۹
به نوشته مرحوم قاضی عطاالله خان پیشاوری، دشت شورابک از کثرت سپاه احمدشاه، در خود می جوشید؛ اما نصیرخان با شجاعت و دلاوری تمام، بالای نیروهای احمدشاه درانی حمله کرد، چون خطوط دفاعی نیروهای احمدشاه محکم بود، عقب نشسته، در شاه مران موضع گرفت.۱۰
در این جنگ که بزرگترین فرماندهان احمدشاه ابدالی و تمام سران قبایل هشتگانه قندهار با نیروهای قومی شان اشتراک داشتند، دست به نابودی بلوچ ها زدند، بلوچ ها در حالی که با دلیری می جنگیدند، در نتیجه از چندسو محاصره شده، سنگرهای خود را از دست دادند. شدت این جنگ به حدی بود که دو طرف، اسلحه را کنار گذاشته در جنگهای تن به تن، سر و گردن و دست و پای همدیگر را می شکستند. بلوچ ها مجبور شده تن به مصالحه دادند.۱۱
میان آنها یک معاهده صلح ۵ ماده ای امضا گردید که در آن آمده است:
۱٫ بلوچستان عضویت خود را در دولت درانی می پذیرد.
۲٫ بلوچستان در جنگ های خارجی قشونی(شش هزار نفری) را در اختیار دولت ابدالی می گذارد؛ اما از آنها صِرف در جنگ های خارجی می تواند استفاده کند، نه جنگ های داخلی.
۳٫ مصارف این قشون به عهده دولت ابدالی خواهد بود.
۴٫ بلوچستان از پرداخت مالیات سالانه، معاف است.
۵٫ به منظور استحکام دوستی، احمدشاه با دختر نصیرخان بلوچ، ازدواج می نماید. بلوچ ها علیه دولت ابدالی، دیگر دست به قیام نمی زنند.۱۲
هرچند جنگ پایان یافت؛ ولی ملاحظه می شود که بلوچ ها خواست خود را بالای دولت درانی تحمیل نموده اند. یعنی بلوچ ها در حد یک کنفدریشن یا اتحادیه سست بنیاد میان دو دولت مستقل به نام جزئی از اداره ابدالی احمدشاه ابدالی بوده اند و این خودمختاری تا دوره حاکمیت زمان شاه درانی ادامه یافته است.
در سال ۱۸۰۲ م (دوران سلطنت شاه محمود) بار اول، وقتی بلوچ ها متوجه شدند که پسران تیمورشاه، مانند گرگ های گرسنه به جان همدیگر افتاده اند، باز هم موقع را مساعد یافته، اعلام استقلال کامل نمودند.
اما مرحوم غبار به اشتباه نوشته است که هنگام لشکرکشی اول انگلیس به افغانستان(۱۸۳۹م) دولت بلوچستان تابع دولت افغانستان بوده است.۱۳٫ در ادامه نوشته است که هیئت انگلیسی همراه برنس به وسیله محمدشریف خان؛ حاکم گنداوه و نایب محمدحسین خان نمایندگان مهراب خان، پذیرایی و میان شان مذاکره صورت گرفت. برنس، مسوده قراردادی را از جیب خود کشیده ارائه کرد که در آن نوشته بود:”دولت بریتانیا سالانه ۲۰۰ هزار روپیه و عجالتا ۱۲ هزار روپیه به حاکم بلوچستان می پردازد و مهراب خان را یگانه حاکم بلوچستان به رسمیت می شناسد. در مقابل، بلوچستان، امنیت راه بولان را برای عبور نیروهای بریتانیا و شاه شجاع درانی، مصون نگهدارد و هم حاکم بلوچستان وظیفه آذوقه رسانی اردوی شاه شجاع و بریتانیا را به عهده گیرد.”
اما محمدحسن خان، سید محمد خان و گل محمد خان(مرد مقتدر حکومت قلات) این خواست انگلیس ها را رد کردند؛ اما شخص مهراب خان، به خاطر اینکه، انگلیس به منظور ایجاد نفاق با سران اقوام براهوی، وارد معامله نشود و اتحاد بلوچستان برهم نخورد، قبول کرد که هنگام سوقیات انگلیس به سوی قندهار، بی طرف می باشد؛ اما بی طرفی برای انگلیس، مصونیت راه بولان را برای عبور و مرور از بولان، تضمین نمی کرد، ممکن بود اچکزایی ها اخلالگری کنند.
موهن لعل هندی(کارمند برجسته استخبارات انگلیس) کوشیده با وعده و وعید، مهراب را برای امضای این قرارداد راضی کند؛ اما بلوچ ها اوراق این قرارداد را در راه از چنگ کارمندان انگلیس ربوده، آنها را دست خالی ساختند و از سوی دیگر به محل اقامت رییس هیات انگلیس(برنس)مسلحانه حمله کردند. انگلیس ها مجبور شدند که راه خود را چپ کنند و موضوع بلوچستان را بعد از فتح قندهار، موکول نمایند.۱۴
هرچند بعضی از شووینست های بیمار وطن ما، ادعای بلند بالا داشته می پندارند که هنگام امضای معاهده دیورند، پشتونستان و بلوچستان جزو خاک افغانستان بوده است و باید به افغانستان ضمیمه گردد؛ در حالی که به استثنای مدارک فوق و به رؤیت کتاب “احصاییه درانی ها” که به وسیله راولسن؛ مورخ و افسر نظامی انگلیس هنگام تجاوز اول آن کشور که از روی آرشیف رسمی درانی با دقت نوشته شده، بلوچستان حتا به دولت ابدالی مالیه نپرداخته است.۱۵
اما در صفحه ۶ کتاب عبدالکریم بخارایی که در دربار شاه محمود درانی مدتی زیسته بود، زیر عنوان “مالیات اراضی مردمان غیر پشتون” بسیار ناچیز مبلغ ۲۰۰ هزار روپیه ذکر شده است که آنهم شاید مصارف قطعه نظامی ای بوده باشد که در جنگ های خارجی احمدشاه ابدالی ایفای وظیفه می کردند.۱۶
اما از دور اول پادشاهی شاه محمود درانی(۱۸۰۲م) بلوچستان کشوری مستقل بوده است. چنانچه مرحوم قاضی عطاء الله خان پیشاوری نوشته است:”بعد از آنکه در سال ۱۸۰۲ م فتحعلی شاه قاجاری، خراسان را اشغال و برای ابد از خاک افغانستان جدا کرد ۳۸ تن خانواده نادر افشار را که سال ها حکمران خراسان غربی بودند به تهران انتقال و همه را قتل عام کرده پسر خود را حاکم خراسان غربی مقرر نمود. بلوچ ها نیز از این پادشاه گردشی استفاده کرده، استقلال کامل خود را اعلام و از قلمرو ابدالی جدا شدند.۱۷
به نوشته مرحوم داکتر حق نظر؛ مورخ تاجیکستانی، دولت احمدشاه ابدالی بسیار سست بنیاد و شبیه یک کنفدریشن بوده که از یکسو مردم بارها قیام کرده حاکمیت درانی را قبول نداشتند و از سوی دیگر سرزمین های زیر اداره درانی ها به سه گروه تقسیم می شدند:
۱٫ ملک هایی که از سوی حاکمان احمدشاه به طور مستقیم و مطلق العنان و استبدادی اداره می شدند، مانند: قندهار، فراه، هرات، غزنی، کابل، بامیان و…
۲٫ ملک هایی که والیان و حاکمان آنها، از خود منطقه و خودمختار بودند، صرف احمدشاه را به حیث پادشاه، اعتراف می کردند، وابستگی آنها صرف دادن مالیه و یک قطعه سواره عسکری بود که گاهی از دادن آنها نیز تمرد و قیام می کردند. مانند: بلوچستان، خراسان غربی، سند، بهاولپور و…
۳٫ ملک هایی که صرف قبایل پشتون در آنها سکونت داشتند و تابع قید و بسط قبیلوی خود بودند و به خاطر پشتون بودن، اطاعت شفاهی داشتند، مسایل مالی و لشکری منطقه، مربوط خود آنها بود. مانند قبایل افریدی، ختک و بعضی قبایل در دیگر ماورای دیورند امروزی که حتا از احمدشاه ابدالی به خاطر حفظ راه ها پول اضافی می گرفتند.۱۸
اما بلوچ ها از سال ۱۸۰۲ تا ۱۸۴۱ که با انگلیس معاهده امضا کردند و در ۱۸۵۴ معاهده دست و پاگیر ۲۵ فقره ای به امضا رساندند، طی نیم قرن، کاملا مستقل و از ۱۸۵۴ تا ۱۹۴۷ به مدت ۹۳ سال سیاست خارجی شان زیر کنترل و فشار دولت هند بریتانوی و خودمختار بوده در ۱۹۴۸ بعد از هشت ماه، استقلال، به وسیله ارتش پاکستان، اشغال و جزو دولت فدرالی پاکستان ساخته شدند؛ اما مبارزه بلوچ ها برای استقلال کامل به درجه های متفاوت، همیشه جاری بوده است.۱۹
چرا بلوچ ها استقلال می خواهند؟
میرآزادخان بلوچ؛ سکرترجنرال شعبه دولت در تبعید بلوچستان((GOB می نویسد:”بلوچستان طی قرن ها دولت مستقل داشته، به افغانستان یا هند بریتانوی، ارتباط تشکیلاتی نداشت. وقتی در سال ۱۹۴۷ هندوستان تجزیه می شد، دولت بریتاینا مجبور شد، نمای اصلی حکومت بلوچستان را به نمایش بگذارد و یا بلوچستان را به حال خودش رها کند. بلوچستان در حالی که کشوری مستقل بود به وسیله ارتش پاکستان، اشغال گردید.”۲۰
موصوف در ادامه می نویسد:”مطابق اعلامیه استقلال هند در ۱۹۴۷ تمام پیمان ها و قراردادها، میان دولت بریتانیا و گردانندگان دولت های ذیربط تا ۱۵ آگست ۱۹۴۷ به پایان می رسیدند. جناب میراحمدخان که حاکم قلات بود، در همان روز -۱۵ آگست- بلافاصله اعلام استقلال کرد. محمدعلی جناح نیز حاکمیت بلوچستان را زیر اداره خان مذکور امضا کرد.”
نیویارک تایمز در روز ۱۲ آگست -سه روز قبل از اعلام استقلال نیم قاره هند- گزارش داد:”مطابق معاهده ای، پاکستان، قلات را به عنوان یک قلمرو حاکمیت مستقل همراه با وضعیت متفاوت با دولت هند پذیرفته است.”
از دهلی نیز یک بیانیه رسمی صادر شد و حاکی از آن بود که:”قلات حکومت مسلمان در بلوچستان، با پاکستان، موافقتنامه ای دال بر جریان آزاد ارتباطات و تجارت امضا نموده و شاید اینان(بلوچستان و پاکستان) مذاکراتی را برای گفتگو، در مورد امور دفاعی، امور خارجی و ارتباطات نیز به راه بیندازند.”
روز بعد -۱۳ آگست- بازهم نیویارک تایمز، حتا یک نقشه جهانی را که بلوچستان را به عنوان یک کشور مستقل، نشان می داد ترسیم و منتشر کرد.۲۱
روز ۱۵ آگست ۱۹۴۷ میراحمدخان؛ حاکم بلوچستان در قلات، اجتماع بزرگی را در قلات فراهم نموده طی آن، رسما استقلال بلوچستان را اعلام نمود و روز ۱۵ آگست را یکی از روزهای جشن و شادمانی(روز ملی) نام نهاد.
جناب میراحمدخان مجلس علیا و سفلای بلوچستان را شکل داده، این مجلس در جریان نخستین نشست -اوایل سپتامبر ۱۹۴۷- استقلال بلوچستان را تایید و تصدیق نمود.۲۲
محمدعلی جناح تلاش نمود تا میراحمدخان را تشویق به پیوستن به پاکستان کند؛ اما جناب خان و هر دو اتاق مجلس بلوچستان، پیشنهاد پیوستن به پاکستان را رد کردند. دولت پاکستان که امکانات نظامی، سیاسی و اقتصادی باقیمانده از استعمار انگلیس را در اختیار داشت، حالت پرخاشگرانه و جنگجویانه ای علیه بلوچستان در پیش گرفته، در مارچ ۱۹۴۸ دستور اشغال بلوچستان را صادر کرد و قوت های نظامی پاکستان در ۱۵ اپریل ۱۹۴۸-هشت ماه بعد از استقلال- بلوچستان را مورد تاخت و تاز بیرحمانه قرار داده، مسئولین و تمامی اعضای مجلس قانونگذاری بلوچستان را زندانی نمود.۲۳
به رؤیت این شواهد و مدارک، بلوچستان جزو خاک پاکستان نه؛ بلکه یک کشور مستقل، ولی اشغال شده به وسیله ارتش پاکستان بوده، مستحق تشکیل دولت مستقل می باشد. طی مدت ۶۵ سال، افکار استقلال طلبانه میان نهادهای سیاسی و قومی در بلوچستان در هر شرایط به درجه های متفاوت، فعال بوده است.
سران آزادیخواه بلوچ در ۱۲ اپریل ۲۰۰۷ از طریق اینترنت، اهداف و مقاصد خویش را-با پخش یک اعلامیه جداگانه- به جهانیان اعلام نمودند؛ البته هیات رهبری این حکومت جلای وطن، به صورت مشخص افشا نگردیده؛ ولی شخصی که متصدی امور “وبسایت” در زمینه می باشد به نام میرآزادخان بلوچ، سکرتر جنرال حکومت جلای وطن معرفی شده است.۲۴
در وبسایت مذکور، میرآزادخان، “خان قلات” را به حیث پادشاه حکومت جلای وطن بلوچستان، معرفی نموده است.
به نوشته این وبسایت، تمام مصارف حکومت جلای وطن از فُند شخصی میرآزادخان تمویل می شود، تا کنون از کدام مرجع دیگر، تقاضای مساعدت ملی نکرده است.
میرآزاد خان اظهار داشته است:”بنده اولا بلوچ و بعد مسلمان بوده، هدف اساسی ام، آزادی ملت بلوچ می باشد؛ زیرا بالای مردمان بلوچ، کشورهای پاکستان، ایران و افغانستان، قابض می باشند و روی همین منظور بلوچ ها مبارزات آزادیخواهانه خویش را علیه حکومت پاکستان که پیکر اصلی بلوچ ها را زیر کنترل و اسارت خود دارد، انجام می دهند و تا آخرین لحظه در جهت تحقق اهداف برحق خویش علیه حکومت پاکستان، خواهند رزمید.۲۵.
بلوچ ها مبارزه در راه استقلال را حق مسلم خود می دانند؛ چون بلوچستان از روی اجبار و از طریق نظامی در سال ۱۹۴۸ از اریکه یک دولت متستقل، پایین کشیده شده است.
اکنون می خواهیم منحیث یک کشور مستقل، به حقوق حقه خود برسیم و در این راستا، حمایت جامعه جهانی را خواستاریم.
در حال حاضر که نیروهای جامعه جهانی، در جوار بلوچستان(افغانستان) حضور دارند، پاکستان باید قلمرو اشغالی را تخلیه کند، مرزهای نوین به طور عادلانه، علامه گذاری شوند و مناطق بلوچ نشین در منطقه معین گردد.”۲۶
میرآزادخان بلوچ؛ سکرترجنرال شعبه بلوچستان در تبعید(GOB) از آدرس ساختمانی بلوچ یهود، در اورشلیم مقاله ای زیر عنوان “معاهده دیورند، غیر قانونی است” در اکتبر ۲۰۰۸ برابر با میزان ۱۳۸۷ خورشیدی به نشر سپرده است که به وسیله داکتر محیی الدین مهدی، به زبان دری برگردانده شده و در شماره پنجم مجله دوهفتگی شورای متحد ملی مورخ ۱۵ میزان ۱۳۸۷ منتشر گردیده است که مطالب جدیدی در آن، جلب توجه می کند. آنچه در بالا راجع به بلوچستان آمده است، مقاله مذکور قسمتی از تاریخ معاصر بلوچستان را روشن می کند.
در مقدمه مقاله آمده است:”در مورد معضله دیورند که بلوچستان و پشتونستان پاکستان را از افغانستان متمایز کرده است، چندین نگاه وجود دارد:
۱٫ نگاه ناسیونالیست ها و شووینیست های پشتون افغانستان که اکنون در دولت آقای کرزی، گرد آمده اند، این است که این گروه خواستار الحاق مناطق پشتون نشین پاکستان و حتا بلوچستان به افغانستان بوده، در خواب و خیال افغانستان بزرگ اند.
نگاه نظامیان و برخی سیاستمداران آزمند پاکستان، خواستار انضمام افغانستان به پاکستان یا حداقل انضمام مناطق پشتون نشین افغانستان به پاکستان می باشند.
۳٫ نگاه سوم تشکیل کشورهای مستقل با جمعیت های متجانس پشتون و بلوچ در منطقه.
نگاه چهارم در واقع (خواهان) به رسمیت شناختن وضع موجود، در منطقه بوده، در ضمن تشکیل یک دولت نامتمرکز(فدرال) مانند پاکستان در افغانستان است.
از نظر بلوچ ها معاهده سرحدی دیورند میان افغانستان و صوبه سرحد پاکستان -حالا پشتونخواه- با سرحد میان افغانستان و بلوچستان، حکم حقوقی جداگانه ای دارد. (یعنی به نظر بلوچ ها معاهده سرحدی دیورند، قابل قبول نیست؛ زیرا دولت های مستقل بلوچستان هیچگاه آن را امضا نکرده اند.)
به بیان دیگر، دولت در تبعید بلوچستان، قانونمند بودن معاهده دیورند میان افغانستان و انگلستان را به چالش می کشد، نه اعتبار آن را.۲۷
به استناد این نوشته:”وقتی در ۱۹۴۷، هندوستان تجزیه شده، پاکستان به وجود آمد، معاهده دیورند از سوی محکمه عدالت بین المللی، به طور طبیعی به عنوان یک معاهده نافذ و الزام آور تحت عنوان”پوسیدیتیس جوریمس” به وجود آمد. یعنی اصلی در قانون بین المللی هست که می گوید:ایالات یا دولت های تازه ایجادشده بایستی همان سرحداتی را که پیش از استقلال خود داشتند، داشته باشند.”۲۸
یعنی معاهده الزام آور دیورند، بالای دولت بلوچستان که همیشه مستقل بوده و آن را امضا نکرده است قابلیت انتقال را ندارد؛ اما بالای پاکستان و افغانستان الزام آور است.
همچنین قانون بین المللی شعار می دهد که تغییرات سرحدات قطعا بعد از به وجود آمدن سازمان ملل متحد و منشور آن به موافقه نماینده های واقعی دو جانب است.
وقتی در سال ۱۹۴۹ پارلمان افغانستان، معاهده دیورند را ملغا اعلام کرد، یکجانبه و خلاف قانون بین المللی بود، چون یکجانبه حق الغای آن را نداشت و همچنین سرحد دیورند میان افغانستان و پاکستان، تازه به وجود آمده، مانند سایر معاهدات سرحدی بین المللی دایمی بوده، میعاددار نمی باشد و در هیچ ماده ای از مواد هفتگانه معاهده دیورند و معاهدات تاییدی بعدی آن از میعاد ۱۰۰ یا ۹۹ ساله، ذکری به عمل نیامده است؛ یعنی معاهده دیورند، تاریخ انقضا نداشته و دایمی است. ادعای تحصیلکرده های افغانستان در این مورد واقعیت ندارد.۲۹
در مورد قانونی بودن معاهده دیورند، نظریه پاکستان قانونا درست است. دولت های افغانستان نمی توانند، پاکستان را در دادگاه بین المللی به چالش بکشند.۳۰
دولت مستقل بلوچستان در سال ۱۸۳۹ هنگام تجاوز انگلیس برای دفاع از حاکمیت خود، با نیروهای انگلیس درگیر شده و در عین حال، انگلیس ها را راه نداد و وظیفه آذوقه رسانی آنها را به عهده نگرفت. انگلیس بعد از فتح قندهار و کابل، دوباره به بلوچستان لشکر کشیدند. مهراب خان با ۴۰۰ نفر از همراهان بلوچ خود کشته و ۲ هزار نفر دیگر به اسارت درآمدند؛ چون تعدادی از فئودال های مغرض، خیانت کرده، او را تنها گذاشته بودند.
وقتی توپخانه انگلیس دروازه قلعه مستونگ را به هوا پراند، موصوف با مردانگی شمشیر برداشت و برای دفاع از وطن به صفوف دشمن حمله کرده با رفقای خود، تا دم مرگ جنگید؛ تا همه کشته شدند.۳۱
جای ننگ تاریخی این است که سرداران قندهاری(شیردل خان، پردل خان، کهندل خان، محمدعمرخان) هنگام ورود لشکر انگلیس، میدان جنگ را به دشمن گذاشته بدون جنگ، با خانواده های خود، سر راست به ایران گریختند.
نصیرخان دوم بعد از جنگ های خونین و شکست بلوچ ها در جنگ مستونگ، مجبور شد یک قرارداد ۹ فقره ای را با انگلیسی ها امضا کند و با انگلیسی ها مصالحه نموده در حکومت بلوچستان بماند، گرچه این معامله به نفع انگلیسی ها بود؛ اما آزادی داخلی حکومت نصیرخان دوم را تصدیق کردند.
انگلیسی ها با شیطان خصلتی همیشگی با تعدادی از دیگر سران اقوام در تماس شدند که ایجاد نفاق را در پی داشت، به این سبب، نصیرخان را باز مجبور ساختند، در سال ۱۸۵۴ معاهده ۲۵ فقره ای دیگری را امضا کند. این معاهده دست و پای بلوچستان را بسته می کرد.
به نوشته مرحوم غبار، مردم بلوچ بر ضد انگلیس با وجود این معاهدات، قیام کرده، نیروهای انگلیسی را از کویته و مستونگ بیرون راندند؛ تا اینکه طرح سوم سندیمن را انگلیسی ها عملی کردند و در سال ۱۸۷۶ معاهده ۱۸۵۴ با تغییراتی تمدید شد که بر اساس آن، کوژک، بولان و نواحی آن، زیر سلطه انگلیسی ها رفت؛ اما هویت خودمختاری بلوچستان باقی ماند.۳۲
در همین سال ها که انگلیس ها بر کویته مسلط می شدند دور دوم پادشاهی امیر شیرعلی خان بود؛ اما از گور امیر شیرعلی خان، صدایی برنخاست تا اینکه دو سال بعد انگلیس ها بار دوم به افغانستان تجاوز کردند، امیرشیرعلی خان مانند سرداران قندهاری خود(تجاوز اول انگلیس) با وجود پافشاری مردم کابل، کشور را بدون سرپوش و بدون مدافع گذاشته با خانواده و کابینه خود به سوی شمال کشور گریخت، تا در همانجا مرد.
انگلیسی ها در سال ۱۸۸۳ دور پادشاهی عبدالرحمن خان؛ نوکر گوش به فرمان انگلیس، بلوجستان را به نام “بلوچستان بریتانوی” اعلام و بعد از اشغال بلوچستان به وسیله نظامیان پاکستانی و جانشین شدن پاکستان به جای انگلیسی ها، در سال ۱۹۵۵ میراحمدخان؛ حاکم بلوچستان را نیز زندانی و بلوچستان را جزو یونت غربی خود اعلام کرد.۳۳
در مقاله میرآزادخان بلوچ نیز آمده است که ابتدا انگلیسی ها بلوچستان را جزو قلمرو ابدالی پنداشته در مذاکرات از آدرس شاه شجاع، صحبت می کردند، در حالی که نام شاه شجاع برای بلوچ ها مفهومی نداشت.
اما بعد از به رسمیت شناختن نصیرخان دوم -فرزند جوان مهراب خان- به حیث جانشین مستقل پدرش در حکومت بلوچستان، نخستین پیمان را با وی امضا کردند که موضوعات دفاعی و تهاجم نظامی بود؛ تا امضای معاهده دوم(۱۸۵۴) طی مدت ۱۳ سال کدام حادثه دیگری میان انگلیس و بلوچستان رخ نداد.
مطالب عمده پیمان ۱۸۵۴ در پیوستگی یا ارتباط موضوعات اتحاد تهاجمی و تدافعی نظامی بود. در پیمان از سران بلوچ خواسته شده بود که در برابر همه دشمنان انگلیس، موقف دشمنانه بگیرند و شرط مذاکره و رابطه با دولت های دیگر باید کسب رضایت دولت بریتانیا باشد و صلاحیت استقرار نیروهای نظامی انگلیس با وضع الجیش آنها نیز به صلاحیت و اجازه انگلیسی ها بود.
اما حکمرانان و مردم بلوچ پیوسته مواد این پیمان ها را نقض می کردند و مناسبات دو کشور را برهم می زدند. به این صورت رابطه انگلیسی ها تا سال ۱۸۷۶ –به مدت ۲۲ سال- منقطع گردیده بود. به همین سبب در ۱۸۷۶ بازهم معاهده ۱۸۵۴ با تغییراتی امضا گردید. این آخرین پیمان باز هم به انگلیسی ها اجازه می داد در مورد به اجاره گرفتن وادی کویته غرض ایجاد پایگاه نظامی با سران اقوام، مذاکره کنند، هرچند فرمان حاکم بلوچستان نافذ بود؛ اما انگلیسی ها چهارچشم ناظر بودند.
بین سال های ۱۸۹۰ الی ۱۸۹۱ قیام های قبایل پشتون، از دامنه کوه های سلیمان بالای انگلیسی ها، آنها نیز عملیات های نظامی را سازمان می دادند.
در همین زمان، انگلیسی ها وادی ژوپ را اشغال و پایگاه نظامی “فورت سندیمن” را با فشار دسته های نظامی بالای بلوچ ها، توانستند اعمار نمایند.۳۴
در سال ۱۸۹۳ -هنگام امضای معاهده دیورند با عبدالرحمن خان- میان میرخدادادخان و انگلیسی ها روی بعضی مسایل، کشیدگی پیدا شد، انگلیسی ها پسرش میرمحمدخان را برضد پدر، تحریک و حمایت کردند. پسر، پدر را خلع نموده خود در مقام حکمرانی نشست.
در سال ۱۸۹۹ بازهم میان انگلیسی ها و اداره بلوچستان، گفتگوهایی بر سر به اجاره گرفتن ناحیه نوشکی و نیابت و انتقال مدیریت آن منطقه به انگلیسی ها (شامل حکومت، حق قضاوت و اجرایی و در مجموع قدرت عمل) انجام شد. این معاهده تسلط مستقیم بریتانیا بر شهزاده بزرگ کویته-تفتان مسلم ساخت.
این آخرین ترتیبات و معاهدات بود که انگلیسی ها را برای مدت ۴۷ سال-تا ۱۹۴۷- بر بلوچستان مستولی ساخت، هرچند که حاکمان منطقه، بلوچ بودند.
چرا بلوچ ها و پشتون های استقلال طلب، ناکام شدند؟
پارلمان انگلستان در ۳ جون ۱۹۴۷ تجزیه هند را به دو کشور هندوستان و پاکستان، تصویب و فیصله کرد. از ۳ تا ۱۷ جون همان سال در ساحه پشتونستان -به اصطلاح آزاد و محکوم- رفراندم برگزار کرد که از جمله ۵۷۰ هزار واجدین شرایط اشتراک، تعداد ۲۸۹ هزار نفر، برای الحاق به پاکستان و صرف ۲ هزار و ۸۰۰ نفر طرفداران خاص مرحوم خان عبدالغفارخان به طرفداری از هند، رای دادند، بقیه اشتراک فعال نکردند و هرچند گزینه سومی (استقلال) در رفراندوم وجود نداشت؛ اما اگر پشتون ها نمی خواستند به پاکستان ملحق شوند، می توانستند اشتراک نکنند.۳۵
به نوشته میرآزادخان بلوچ در میان بلوچ ها رفراندم برگزار نشده، انگلیسی ها اداره بلوچستان به حاکم آن منطقه –میراحمدخان- واگذار کردند، خان موصوف بعد از این واگذاری صلاحیت، استقلال بلوچستان را اعلام کرد.
به نوشته مرحوم غبار، پشتون ها نیز در ۲۱ جون ۱۹۴۷ -بعد از رفراندم- جرگه بزرگ بنو را که در آن، همه رهبران پشتون اعم از مذهبی و سیاسی اشتراک نموده بودند و ۲۵ هزار جوان مسلح “زلمی پشتون” نیز آماده پیکار برای استقلال بودند، در این جرگه، فیصله به عمل آمد که:”نه هند می خواهیم، نه پاکستان، (نه افغانستان)؛ بلکه جمهوری اسلامی پشتونستان می خواهیم.”۳۷
در همین زمان، نمایندگان جرگه بنو به کابل آمدند. از دولت ظاهرشاه تقاضای حمایت کردند؛ اما دولت کابل هیچگونه کمکی برای استقلال پشتونستان نکرده، آنها را توصیه به مذاکره و حوصله مندی نمود. به همین سبب، پشتون های ماورای دیورند، مایوس شده از استقلال طلبی منصرف و تشکیلات دولت در پاکستان خلط شده در صدد به دست آوردن امتیازات مادی گردیدند، چنانچه دو رییس جمهور و چهار لوی درستیز ارتش پاکستان و سایر مقامات ارشد از جمله پشتون ها بوده است.
به قول استاد محمد اسحاق نگارگر:”از خان عبدالغفارخان تا عبدالولی خان، اجمل ختک و دیگران به یک زبان گفته اند ما پشتون پاکستانی هستیم، در چوکات پاکستان خودمختاری می خواهیم. اما آنها با چال و نیرنگ، می خواهند پشتون های افغانستان را با خود ببرند، تا در مقابل پنجابی ها، چانه زنی نکنند.”۳۸
تا اینجا یک واقعیت روشن، کتمان شده است و آن اینکه، چرا دو ایالت استقلال طلب در مقابل دو ایالت پاکستان طلب(سند و پنجاب) شکست خورده، زیر سلطه پاکستان برده شدند؟ به نظر بنده مسئول این کار زمامداران افغانستان هستند. در حالی که سال ها غوغای پشتونستان خواهی بلند کرده؛ اما در باطن دشمنان پشتون ها و بلوچ ها و دوستان استعمار انگلیس بوده اند.
به نوشته محمد اسحاق فیاض، حتا در سال ۱۸۹۳ میلادی نوروزخان بلوچ، با تحایف و زیورات، با علامت دوستی و اتحاد، نزد عبدالرحمن خان پادشاه افغانستان آمده است، تا همراه بلوچ ها در مبارزه علیه استعمار، همیاری و همکاری کند؛ اما توقع بلوچ ها از وی، بی ثمر بود، چون عبدالرحمن خان مانند دیگر اجداد و اخلاف خود، حاضر شد، قوم و قبیله خود را دوپاره کند؛ ولی حاضر نشد که از سلطنت دست بکشد، برای اینکه تاج و تخت برای این زمامداران، مقدم تر از وطن، شرف و عزت بود.۳۹
یعنی از عوامل اصلی و اساسی شکست استقلال طلبان پشتونستان و بلوچستان در برابر استعمار انگلیس و پاکستان، خیانت و نامردی زمامداران دو قبیله سدوزایی و محمدزایی بوده است. از شاه محمود درانی تا شاه شجاع از سر سلسله محمدزایی ها امیردوست محمدخان تا شیرعلی خان(اصلاح طلب) از عبدالرحمن خان تا داودخان (ظاهرا سردمدار داعیه پشتونستان) حتا شاه امان الله هیچ کدام برای استقلال پشتونستان یا بلوچستان، کار صادقانه انجام نداده اند. از آنجا که اعمال و موضع گیری ها و بازی های سیاسی پشت پرده هر کدام از شاهان مذکور در این بحث، گنجایش ندارد، برای معلومات دقیق تر و جامع، به بحث یازدهم کتاب “پشتونستانخواهی: عامل تباهی افغانستان” زیر عنوان “فداکاری پشتون ها و بلوچ ها و خیانت زمامداران افغانستان” از همین قلم مراجعه شود.۴۰
بعضی از شووینیست های بیمار کشور ما به تاریخ معاصر، افتخار و مباهات می کنند؛ ولی بی طرفانه توجه نکرده اند که تجاوز، آن هم مکرر به خاک دیگران، عملی ظالمانه است.
کونگ فوتسه(کنفوسیوس)؛ حکیم فرزانه و رهبر آیین کنفوسیوس، حدود ۶۰ سال قبل از میلاد، فرموده است:”چیزی که برای خود نمی پسندی، برای دیگران نیز مپسند.” اگر هیچ قانونی در جهان نباشد، همین جمله، وظیفه انسانی را مشخص می سازد.
نخست اینکه لشکرکشی های پی در پی به منظور غصب و غارت سرزمین دیگران، در نفس خود، کاری ناپسند بوده است. دوم اینکه، نفوذ استعمار برای چند صد سال در منطقه، تجزیه قلمرو نیم قاره هند، عقب ماندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی منطقه، نفاق ملی، تجزیه قلمرو افغانستان، ایجاد “محور شرارت” زیر عنوان کشوری به نام پاکستان و در نتیجه، تباهی افغانستان، چند عامل اصلی و اساسی دارند:
۱٫ لشکرکشی های بیش از حد و ظالمانه درانی ها سبب تضعیف قدرت های محلی در هندوستان گردیده، نیم قاره را به کام استعمار فروبرد و از جمله جنگ “پانی پت” کثیف ترین نتایج را طی مدت طولانی برای منطقه به بار آورد.
۲٫ خانه جنگی ذات البینی میان خانواده تیمورشاه و خانواده سردار پاینده خان، میان اعضای دو خانواده و دو قبیله، تلفات جبران ناپذیر جانی و مالی برای مردم افغانستان داشته است که هرگز قابل بخشش نیست.
۳٫ معامله گری برخی اعضای این دو قبیله با استعمار، برای به دست آوردن تاج و تخت، عواقب بسیار ناگواری به بار آورده است که ننگ و عبرت در تاریخ معاصر کشور پنداشته می شود.
جای تاسف و تالم این است که در کشور ما از حدود ۲۱۰ سال به اینسو، اکثریت زمامداران افغانستان در تبانی و معامله با استعمار به قدرت رسیده و دوام سلطه شان نیز بیشتر بوده است، آنهایی که مستقلانه به حکومت رسیده و مستقلانه زیست نموده اند، عمر بسیار اندکی داشتند.
به نوشته آقای فیاض، یکی از عوامل اصلی ناکامی رهبران بلوچ در ایجاد و استقرار دولت مستقل، عدم رهبری واحد و کاریزماتیک مانند گاندی، برنامه منظم، اختلافات درونی، به ویژه نفوذ استعمار انگلیس بوده است. کشاننده پای استعمار تا عمق منطقه، بسیاری از همین شاهان سلسله ابدالی و محمدزایی بوده اند.
مبارزات بلوچ ها نیز پراکنده، مقطعی و بدون برنامه واحد بارها اوج گرفته و فروکش کرده است. سرکشی ذاتی و اندیشه زندگی مستقلانه و نرفتن زیر یوغ اسارت از یکسو و خیانت زمامداران افغانستان از سوی دیگر، سبب شکست بلوچ ها، در راه حصول استقلال بوده است.۴۱
پشتون های ماورای دیورند نیز بعد از حصول استقلال افغانستان به ویژه بعد از تشکیل پاکستان و به رسمیت شناختن آن از سوی زمامداران افغانستان(در ۴ صوبه موجود) دلسرد و مایوس شده به جز تعدادی محدود، دیگر دم از استقلال طلبی نزده در صدد گرفتن امتیاز در چوکات تشکیل صوبه ای قومی ملی، مذهبی و دچار شکنندگی شدند.۴۲
امروز اکثریت مطلق سران و رهبران نهادهای مذهبی و سیاسی پشتون به پاکستانی بودن خود افتخار می کنند، نشر مقاله تحلیلی خان عبدالولی خان بعد از برگشت از کابل در سال ۱۹۶۳ در پشاور، اظهارات مرحوم اجمل ختک در حالی که سال ها در افغانستان با عزت و احترام زیسته، نان و نمک خورده بود، وقتی از دره خیبر گذشت، طی مصاحبه ای گفت:”به افتخار می گویم که من یک پشتون پاکستانی هستم.” موصوف آخرین میخ را بر تابوت پشتونستان خواهی شووینیست های وطن ما کوبید.
متاسفانه داعیه پشتونستان خواهی از سوی شووینیست های افغانستان، معکوس گردیده، حالا نشنلیست های پشتون آن سوی دیورند می خواهند کل افغانستان و یا لااقل مناطق پشتون نشین افغانستان را جزو خاک پاکستان بسازند. یعنی پشتونستان خواهی حالا به عامل تباهی افغانستان مبدل گردیده است.۴۳
طی ۶۴ سال اخیر، بلوچ ها نسبت به پشتون های ماورای دیورند خواست های معقول و برحق تری دارند و در مبارزات شان برای استقلال، مصمم هستند.
یکی از رهبران بلوچ گفته است:”اگر دولت پاکستان جهت از بین بردن قوم بلوچ، از بمب اتم نیز استفاده نماید، باز هم موفق نخواهد شد. دولت پاکستان سال هاست در مقابل رهبران امریکا و انگلستان “yes sir” می گوید؛ اما به خواست های برحق بلوچ ها، اهمیت نمی دهد. ما یقین داریم که تا ۵۰ سال دیگر، در زندگی بلوچ ها تغییری وارد نخواهد شد، چون ما را به خاطر ارتش تا دندان مسلحی که در اختیار دارد جدی نگرفته است.
فعالیت های ما، حالا همگام است؛ بلوچ لیبریشن آرمی بلوچ لیبریشن فرنت و بلوچ پیپلز فرنت، نیروهای نظامی غیر قابل انکار اند و اکنون سال ۱۹۷۰ نه؛ بلکه سال ۲۰۰۷ است.
ما به رهبران پاکستان می گوییم: شما خبر بخش سری سردار عطاالله منگل، اکبر بوکتی و دیگران را کشتید؛ ولی تمام بلوچ ها را کشته نمی توانید. بلوچ ها زنده اند، برای اعاده حقوق خویش می جنگند و از هیچ قربانی، دریغ نخواهند کرد.
پنجابی ها بلوچ ها را تحقیر کرده، جانور فکر می کنند در حالی که دولت پاکستان خود تروریست پرور است.”۴۴
ادعا و خواست های بلوچ ها در برابر پاکستان
بلوچ ها خواست های خود را برحق و مبارزه خود را منطقی می دانند که برخی از آنها قرار ذیل است:
۱٫ بندر بزرگ گوادر در خاک بلوچستان است؛ ولی مردم آن فقیر.
۲٫ در بلوچستان ذخایر بزرگ گاز، نفت و معادن وجود دارد.
۳٫ بلوچستان دارای انواع میوه و تولیدات زراعتی است.
۴٫ از لحاظ شرایط طبیعی دارای بندر آبی و راه ترانزیتی با دو کشور همسایه -افغانستان و ایران- است(ژوپ و چمن با افغانستان و تفتان با ایران).
۵٫ سلاح اتمی پاکستان در بلوچستان آزمایش می شود؛ چون دیگر جای مناسب برای این منظور ندارد.
۶٫ منابع عایداتی بلوچستان در خدمت پنجابی هاست.
۷٫ مردمان بلوچ مکتب، جاده های لازم و موسسات صحی مورد نیاز ندارند، در ضمن بیکاری، مریضی و غیره دامنگیر مردم آن است.
۸٫ بلوچ ها تدریس و آموزش به زبان مادری را حق طبیعی خود می دانند که تا کنون تحقق نیافته است.
۹٫ خواست های معقول بلوچ ها، طی سال ها و دهه ها از طریق مذاکره، پیشنهاد و تفاهم، حل نگردیده و ما ناگزیر برای اعاده حقوق خود، دست به سلاح برده ایم.۴۵
بندر بزرگ گوادر در آینده از مهم ترین بندرهای جهان خواهد بود و یکی از تکیه گاه های عمده دولت مستقل بلوچستان در آینده محسوب می گردد. این بندر که در جنوب غربی ایالت بلوچستان و در کنار بحیره عرب موقعیت دارد، کار ساختمان آن به طور کمپکس به وسیله ۵۰۰ متخصص و پرسونل فنی کشور چین از مارچ ۲۰۰۲ آغاز گردیده است و طی دو مرحله ۲۰۱۰ و ۲۰۵۰ مورد بهره برداری قرار می گیرد.
این بندر دارای اهمیت اقتصادی، تجارتی، سیاسی و نظامی بوده، مورد توجه تمام کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ جهان قرار دارد، به ویژه برای کشور جمهوری خلق چین که طی سالها و دهه ها بر آن حضور موثر و انحصاری خواهد داشت. چون مصارف تخمینی ساخت آن بیش از ۷ میلیارد دالر امریکایی برآورد گردیده است.۴۶
بندر گوادر برای افغانستان بیشتر از بسیاری کشورها اهمیت دارد، چون کشور محاط به خشکه است. اخبار تأیید نشده و غیر رسمی وجود دارد که داوود خان در سالهای پایانی حکومتش با جنرال ضیاءالحق شفاهی به تفاهم رسیده بود که خط سرحدی دیورند را افغانستان به رسمیت می شناسد و از ادعای خود می گذرد و در مقابل، دولت پاکستان یک راه آزاد ریلی از بندر گوادر به افغانستان باز کند. چون فاصله از جنوب غرب کوتل مزاری در ولایت هلمند تا بندر گوادر بلوچستان ۳۹۰ کیلومتر (۲۴۷) مایل است. در حالی که فاصله از بندر تورخم تا بندر کراچی پاکستان ۱۱۶۳ کیلومتر می باشد.۴۷
به هرصورت بندر بلوچستان برای افغانستان اهمیت حیاتی دارد. منابع نفت و گاز بلوچستان برای پاکستان از سالهای ۱۹۵۸ مورد توجه قرار گرفته، در سالهای ۱۹۶۳ م ۱۹۷۲، ۱۹۷۷ و ۲۰۰۲ م در رابطه به آن، ‌میان دولت پاکستان و مبارزین آزادیخواه بلوچ تشنج ایجاد شده و برخوردهای مسلحانه نیز صورت گرفته است.۴۸
اما از سال ۲۰۰۲ م به این سو بیش از ۲ هزار مبارز مسلح و آزادیخواه بلوچ مربوط به” بلوچ لیبریشن آرمی” بر ضد دولت غاصب پاکستان می جنگند و از منازل خود برآمده، در کوهها و دره های صعب العبور سنگر گرفته اند، چون تعدادی از رهبران آنها، مانند اکبر بوکتی و دیگران بوسیله نظامیان پاکستان به قتل رسیده اند.
این احزاب و گروههای مسلح و غیرمسلح، اهداف خود را آزادی از یوغ اسارت پنجابی ها عنوان کرده، از سالها قبل تلاش شان بر این بوده است تا کشورهای بزرگ و جامعه جهانی، از این جنبش حمایت نمایند و در ضمن حکومت جلای وطن را تشکیل دهند.
به استناد نوشته میر آزادخان بلوچ، حالا این امر تحقق یافته و دولت در تبعید بلوچستان یک شعبه آن در مرکز جهانی بلوچ- یهود قرار دارد.۴۹
به گزارش رسانه های تصویری حمایت جهانی از بلوچ ها نیز در حال شکل گیری است؛ چنانچه طرح به رسمیت شناختن دولت مستقل بلوچستان به کنگره امریکا ولو که لفظی هم باشد، زنگ خطری برای رهبران پاکستان و قوتی برای مبارزین بلوچ است. این طرح در اوایل ماه حوت ۱۳۹۰ خورشیدی از سوی برخی اعضای کنگره ارایه گردید و حزب جمهوریخواه بلوچستان نیز به تعقیب آن از جهانیان خواست دولت مستقل بلوچستان را به رسمیت بشناسد.۵۰
این خبرها برای رهبران پاکستان بسیار ناخوشایند است، چون در اواخر سال ۲۰۱۱ م با کشته شدن ۲۴ نظامی پاکستانی در منطقه قبایلی کرم ایجنسی به اثر بمباردمان نیروهای هوایی امریکا- مناسبات در کشور رو به تیرگی گراییده و حتی پاکستان راه اکمالاتی نیروهای ناتو و آیساف مستقر در افغانستان را مسدود و خساراتی هم بر این نیروها وارد کرد.
از سوی دیگر مناسبات ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران که بلوچها در آن کشور نیز زندگی می کنند طی ماه های اخیر بسیار بحرانی بوده، گذشته از اعمال انواع تحریم ها، احتمال حمله نظامی بر ایران مطرح بحث مقامات امریکا و همپیمانان آن کشور است.
این درحالی است که حدود ۱۵۰ هزار نیروهای امریکایی آشکار و پنهان در افغانستان به ویِژه در پایگاههای نظامی قندهار، شورابک هلمند و میدان هوایی شیندند حضور فعال دارند که کشورهای منطقه، این نیروها را تهدید بزرگی برای خود میدانند. زیرا بیش از ۲۰ میلیون بلوچ در داخل چوکات فدرال پاکستان و ۶٫۷ میلیون در قلمرو ایران و چندصدهزار در افغانستان مسکون هستند.
در حال حاضر دهها هزار نیروهای نظامی پاکستان در مناطق حساس بلوچستان مستقر هستند و برخوردهای پراکنده نیز جریان دارد.
حدود ۵ سال قبل(۱۳۸۵ خورشیدی) در پاکستان این نگرانی وجود داشت که بعضی از اعضای کانگرس امریکا، در پشت پرده از جنبش استقلال طلبی بلوچستان حمایت می کنند و طرفدار ایجاد یک بلوچستان مستقل هستند.
اما دولت امریکا در آنزمان، تلاش داشت، بجای حمایت از جنبش آزادیخواهی بلوچ، قرارداد احداث بندر گوادر را از چینایی ها برباید که موفق نشد.۵۱
حالا خواست دولت امریکا، در مورد تصاحب قرارداد اعمار بندر گوادر برآورده نشد، شاید به طرح استقلال آن ایالت در جمعیت داده شود و ممکن است در این برهه زمانی، منافع امریکا در جای دیگری باشد و شاید هم جرقه ای برای ترساندن دولتهای پاکستان و ایران؛ اما استقلال طلبی بلوچ ها در جای خود باقیست. سیاستمداران امریکایی، این آزمایش را، یکسال قبل بالای افغانستان نیز انجام دادند.
روز دوشنبه ۱۳ سپتمبر ۲۰۱۰ م رابرت بلک ویل کارمند ارشد بخش سیاست خارجی امریکا و سفیر اسبق امریکا در هند برای نخستین بار از ساعت ۱-۲ بعد از ظهر نظریات خویش را در مورد تجزیه افغانستان به مناطق طالبانی و غیرطالبانی مطرح نمود.
بلک ویل در استدلال خود، راجع به تجزیه افغانستان گفته بود:” استراتژی مبارزه با شورشیان طالب دولت باراک اوباما- را به شکست روبرو کرده است، بنابراین یگانه راه بدیل و مناسب برای امریکا و یارانش، اندیشه تجزیه افغانستان خواهد بود. برمبنای این طرح، طالبان افراطی، مناطقی را که تحت کنترول خود دارند مناطق پشتون نشین بوده ازین زیستگاههای قبیلوی و قومی شان حمایت می شوند. این مناطق از قلمروهایی که طالب نیستند باید جدا شود. این طرح شاید بهترین راه نباشد، ولی حداقل در موقعیت حاضر، بهترین طرح خواهد بود.”
بلک ویل یکی از دانشمندان مشهور سیاست خارجی امریکا و استراتژیست آن کشور است که کرسی های معاونیت مشاور رییس جمهور، برنامه ریز سیاست خارجی، استاد دانشگاه هاروارد و کادر علمی دانشکده جان اف کندی در امریکا و بیشتر فعال در دولت آقای بوش بوده است.۵۲
به دنبال پیشنهاد بلک ویل،‌آقایان پیتر گالبرایت معاون نماینده سازمان متحد در کابل و ریچارد هالبروک نماینده خاص امریکا در امور افغانستان و پاکستان دو سیاستمدار برجسته دیگر امریکایی، که هر کدام مدت چند سال در افغانستان در پست های مختلف ایفای وظیفه نموده از افغانستان شناخت کافی داشتند نظر بلک ویل را تصدیق و تایید نموده، راه نجات جامعه جهانی و مردم افغانستان را از ادامه این جنگ مزخرف تجزیه آن به مناطق طالبانی و غیر طالبان پیشنهاد کردند که در افغانستان به عکس العمل های مختلف مواجه گردید، از جمله هفته نامه پشتو زبان “برخه لیک” در شماره ۱۷ اسد ۱۳۸۹ نوشت:” بلک ویل، پیتر گالبریت و هولبروک مریضهای روانی هستند.” در ادامه نوشته است: ” انگلیس ها با سیاست تفرقه اندازی امپراتوری احمد شاه ابدالی را توته توته و مثل مار دو نصف کردند، اما نمی دانستند که ” مار اگر نصف هم شود خطرناک می شود” نصف باقیمانده قلمرو احمدشاه ابدالی سه بار انگلستان را شکست داد و این مار نصف شده طوری انگلیس ها را گزید که در جهان شکست خوردند و امپراتوری تجزیه شد. امریکایی های وحشی و تازه کشف شده را- انگلیس ها تربیت کردند و حالا طوری چشم سفید شده اند که برای تصرف جهان کمربسته و همه جا یورش بردند، ‌حالا که جنگ در افغانستان برای شان گران تمام شده، سیاستمداران مریض روانی آن کشور به فکر تفرقه و تجزیه افغانستان برآمده چند ماه قبل برای بار اول نماینده خاص اوباما برای افغانستان و پاکستان( ریچارد هولبروک) با بسیار بی شرمی گفته است که” پشتون ها همه طالب هستند و با تروریست های بین المللی ارتباط دارند، در هر خانه پشتون یک طالب و تروریست است. به تعقیب آن مریض روانی دیگر امریکا یعنی سفیر سابق آن در هند احمقانه اظهار نمود که امریکا باید افغانستان را تجزیه کند، مناطقی که در آن پشتون ها زیست دارند برای طالبان خودشان گذاشته شود…” ۵، ممکن است به نظر بعضی از تحلیلگران کشور ما از روی احساسات و تمایل شدید قومی سیاستمداران امریکایی دیوانه روانی قلمداد شده اند. به نظر شخصی مسئولین نشریه احترام می گذاریم، اما طوریکه ظرف ۳۵ سال اخیر مشاهده کردیم طی سالهای متمادی خطوط جنگ میان دو طرف، خطوط جدایی و تجزیه بوده که اگر ادامه پیدا کند، تجزیه محسوب می شود مانند دو کوریا، دو ویتنام، دو یمن، دو آلمان… شاید ما مردم افغانستان دیوانه روانی باشیم که ۳۵ سال است همدیگر را می کشیم، ترور می کنیم، انفجار می دهیم، انتحار می کنیم، بنیاد های علم و معارف، فرهنگ و تمدن خود را می سوزانیم، به وسیله خارجی ها به قدرت می رسیم، به حق مردم خود احترام نداریم، از افراط گرایان و تفکر قرون وسطایی حمایت می کنیم و در نهایت وطن خود را بدست خود تباه کردیم. دیوانه تر از ما کسی دیگر در جهان نیست! خود ما سبب شده ایم که انگلیس ها، روسها، پاکستانی ها و امریکایی ها به وطن ما بیایند و بوسیله آنها به قدرت برسیم و تیکه دار قدرت، تاج و تخت شویم. موضوع استقلال بلوچستان نه تنها در امریکا، بلکه قبل از سال ۱۹۴۷ م و حتی از دوران احمدشاه ابدالی( موضوع بحث ما در این نوشته است) مطرح بوده و بلوچ ها تا توان داشته اند، استقلال یا حداقل خودمختاری قلمرو خویش را حفظ نموده اند. به بیان دیگر، سر رشته و مایه استقلال طلبی در بلوچستان بوده است، نه در امریکا. انتشار خبر بلوچستان مستقل و ارائه نقشه آن به تاریخ ۱۲ و ۱۳ اگست ۱۹۴۷م در نشریه نیویارک تایمز، انتشار بیانیه ای از دهلی مبنی بر استقلال آن در ۱۵ اگست ۱۹۴۷ و تایید از سوی هر دو مجلس، هشت ماه بعد از استقلال لشکر کشی نظامیان پاکستان، زندانی کردن رهبران و اعضای مجلس، برخوردهای نظامی میان مبارزین بلوچ و ارتش پاکستان، بالاخره انتشار کتابی حاوی طرح پلان بلوچستان مستقل به سال ۱۹۹۲ م در شهر نیویارک امریکا و ادامه آن تا کنون یک روند زنده و انکارناپذیر در تاریخ استقلال طلبی بلوچستان هستند. ارائه طرح استقلال بلوچستان به کنگره امریکا، در شرایطی که مناسبات امریکا با پاکستان و ایران خراب است، میتواند بیشتر طرح سیاسی باشد. چون بدون تردید ایجاد بلوچستان مستقل تجزیه های دیگری در پی دارد. گفته می شود حتا از سالها قبل، ایالات متحده در تلاش بوده است تا نیروهای نظامی خویش راـ زیر عنوان استقرار اوضاع در بلوچستان به آن منطقه اعزام کند؛ اما از سوی جنرال پرویز مشرف زمامدار پاکستان، به دلیل اینکه پاکستان نیروهای کافی نظامی در اختیار دارد، موافقت صورت نگرفته بود.۵۴ هرچند این تمایل امریکا مطابق منافع خودش یعنی حضور در منطقه بوده؛ اما از سالها قبل در مقابل ارتش پاکستان مبارزان بلوچ زیر عنوان لیبریشن آرمی( لشکر آزادی بلوچ) که از لحاظ کمی و کیفی از همه گروه های مبارز انسجام بهتر داشته، در ارتفاعات و کوهها و دره ها مستقر هستند که تعدادشان به چند هزار نفر می رسد و در محلات دیره بوکتی، سونی، خضدار، وَدَه، کوهلو و کاهان بیشتر فعالیت دارند.

منبع: وب سایت جنبش دموکراتیک بلوچستان

تمام حقوق نشر متعلق به وب سایت پادماز است. مطالب منتشرشده در وب سایت پادماز ضرورتا بیانگر رویکرد جنبش ملی دموکراتیک عرب الاحواز نیست.

الصعود لأعلى