در آغاز دهه هفتاد شمسی و در سایه کلاشینکف های مسلح بسیج و سپاه و سرکوب صدای جوانان عرب در زندان های نظام تبعیض و ستم، بیش از پانزده هزار هکتار از زمینهای کشاورزان عرب دهستان شعبیه به یغما رفت.
سرگذشت دهستانی که بواسطه طرح ملی کشت نیشکر حدود دو سوم از زمینهای کشاورزیش توسط نظام به یغما رفت.
کلک شناور(دوبه) در میان دو روستای اقطفان شعیبیه و ندافیه ملاثانی. این کلک تنها وسیله ارتباطی شعیبیه با اهواز است.
شعیبیه دهستانی است از توابع شوشتر که بیش از چهل روستا را در برمی گیرد و طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن حدود ۲۱ هزار نفر است. این دهستان که توسط رودخانه های کارون و دز محاط شده است، متشکل است از دو دهستان شعیبیه شرقی در ساحل کارون و شعیبیه غربی در ساحل دز. نیاز انسانها به آب رودخانه ها و کمبود امکانات نزد کشاورزان بی بضاعت این دهستان سبب شده است تا در طی قرون گذشته این روستاها در نزدیکی رودخانه های کارون و دز ساخته شود. کشاورزان این منطقه تا سال ۱۳۷۸ که صاحب آب لوله کشی شدند همچون اجداد خود در صدها سال پیش برای تامین آب آشامیدنی خانواده و کودکان خویش آب گل آلود رودخانه ها را به خانه هایشان می بردند. گرچه برق رسانی به روستاهای این کشاورزان سختی کشیده سال در ۱۳۷۵ صورت گرفت اما کیفیت برق وصولی به شدت پایین بوده و دارای نوسانات شدیدی است.
دهستان شعیبیه در دهه های گذشته در سایه بی توجهی حاکمان غیربومی استان به کشاورزان عرب این دهستان، در میان رودخانه های کارون و دز به فراموشی سپرده شده بود. این مردمان که قدرت ایستادگی در برابر نیروی توانمند طبیعت را نداشتند هر ساله با طغیان رودخانه های کارون و دز روزگارشان سیاه می شد و روزهای خود را در رویارویی با طغیان آب رودخانه ها و دیگر بلایای طبیعت می گذراندند. کمتر کسی می تواند باور کند که در عصر نوین بیش از ۲۱ هزار نفر انسان در میان دو رودخانه بزرگ به فراموشی سپرده شوند و نظامی که ثروت نفت اقلیم اهواز به یغما می برد حاضر نشود برای آنها پلی بسازد تا این درماندگان از رودخانه کارون گذر کنند و در شرایط بحرانی عزیزان بیمار خود را به بیمارستان برسانند. در طی چندین دهه از زمان حکومت پهلوی تا دوره جمهوری اسلامی تنها راه ارتباطی این دهستان عظیم با اهواز و شوشتر دو جاده شوسه بوده است که شعیبیه شرقی و غربی را به جاده های منتهی به اهواز و شوشتر وصل می کند. این دو جاده در قسمت جنوبی دهستان شعیبیه در نقطه ای به نام اقطفان به هم می رسند. اقطفان محل تلاقی دو رودخانه کارون و دز است و تنها وسیله ارتباطی اش با دنیای خارج از دلتای شعیبیه یک عرصه شناور(کلک , که به عربی دوبه خوانده می شود) است که با کمک جریان آب مسافران و خودروها را به سمت دیگر کارون منتقل می کند. جاده شوسه پر دست انداز و عدم وجود پلی ثابت برروی کارون و وجود معضلی چون طغیان رودخانه که خود نتیجه عدم وجود هرگونه زیر ساخت برای کنترل آب رودخانه ها در دهستان شعیبیه است، ارتباط با دنیای خارج را برای مردم این منطقه به چالشی بزرگ تبدیل کرده است. “فضیله نیسی” زن بارداری بود که به دلیل عدم وجود پل ارتباطی با اهواز در نیمه شبی بارانی و در حالی که برادرش سعی داشت با استفاده از قایق او را به سمت دیگر کارون منتقل کند در میانه رود کارون و در حین زایمان جان خود و جان دوقلویی که در شکم داشت را از دست داد. این فراموش شدگی چنان در باور این روستائیان رسوخ کرده است که در میان مردم رواج شده است که شعیبیه جزئی از ایران نیست بلکه منطقه ای است “متنازع علیها”. آنها شبه جزیره خود را “جزیره الدلتا” می نامند.
این کشاورزان مالک زمینهایی بودند که در منطقه میانی دو رودخانه قرار دارند و و فاصله ای بیش از ده کیلومتر از نزدیکترین رودخانه دارند. با توجه به عدم امکان آبرسانی به این زمینها و به دلیل بی توجهی و نادیده انگاری مسئولان غیربومی و یا مسئولان بومی شوشتری و دزفولی نسبت به کشاورزان شعیبیه هیچ امیدی به آبرسانی به زمین های آنها وجود نداشت و این زمین ها به صورت دیم کشت می شد. برخی از این کشاورزان با بضاعت اندک مالی و بدون هیچگونه دانش فنی سعی کردند تا با حفر حفره های بزرگ در چندین نقطه و انتقال آب بواسطه موتور آب بین این نقاط، آب را به نقاط مرکزی این دهستان منتقل کنند. هیچکدام از این تلاشهای معصومانه به نتیجه نرسید تا اینکه در عهد ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در دوره پس از جنگ دست خبیث دیگری وارد عرصه شد.
این کشاورزان عرب فراموش شده در زمین های کشاورزیشان به یکباره مهندسانی را دیدند با دوربین های مهندسی. کشاورزان در برابر مهندسان ایستادند و کارشان را متوقف کردند. بسیج محلی مخالفان را بازداشت کرد و به شوشتر فرستاد. کشاوزان عرب راهی دادگستری شوشتر شدند اما دادگستری پاسخی نداشت و آنها را حواله نیروی انتظامی کرد و هیچ گونه شکایتی را از کشاورزان قبول نکرد. مسئول نیروی انتظامی در خطاب به کشاورزان عرب گفت که شما هر چه دارید ازآن نظام است، شما گمان می کنید که مالک خانه ها یا زمین های کشاورزی خود هستید در حالی که نظام هرآن که اراده کند می تواند شما را از خانه هایتان بیرون کند. همچنین این طرح ملی برای شما جاده و پل خواهد ساخت و رفت و آمد شما به شوشتر و اهواز آسان خواهد شد و همچنین جوانان شما را استخدام خواهد کرد. علاوه بر این وعده ها، نظام در قبال مصادره زمین های کشاورزان عرب وعده اعطای سیصد هزار تومان به هر خانوار را داد. البته این وعده در کوران برخورد کشاورزان با نظام و بگیر ببندها به فراموشی سپرده شد.
بنا به اظهارات کشاورزانی از روستاهای شعیبیه، در آغاز پیاده سازی این طرح نظام سعی کرد تا از طریق باز کردن دریچه های سدهای بالادست شعیبیه و بطغیان آوردن رودخانه های کارون و دز، کشاورزان عرب را مجبور به ترک خانه هایشان سازد. با این ترفند نظام توانست تنها شمار کمی از کشاورزان را مجبور به ترک زمین ها و خانه هایشان سازد و اکثریت کشاورزان از دو قبیله بزرگ مذحج و کعب در برابر طغیان رودخانه ایستادگی کردند و حاضر به ترک خانه و کاشانه خود نشدند.
اینچنین بود که در آغاز دهه هفتاد شمسی و در سایه کلاشینکف های مسلح بسیج و سپاه و سرکوب صدای جوانان عرب در زندان های نظام تبعیض و ستم، بیش از پانزده هزار هکتار از زمینهای کشاورزان عرب دهستان شعبیه به یغما رفت تا کشت و صنعت نیشکر امام خمینی بر روی زمینهای غصبی بنا نهاده شود. درپی این تاراج بزرگ کشاورزان شعیبیه نزدیک به دو سوم زمینهای کشاورزیشان را از دست دادند.
گرچه تاسیس کشت و صنعت نیشکر به کشاورزان عرب فراموش شده در دلتای شعیبیه اجازه عبور از پلی را که برای انتقال شکر تولیدی ساخته شده بود داد اما به هیچوجه به آنها اجازه نداد تا از اتوبان چهار بانده اش برای گذر به اهواز و یا شوشتر استفاده کنند. در عوض این مردم مجبور بودند تا از همان جاده پر دست انداز تاریخی شان عبور و مرور کنند. جوانان کشاورزی که زمینهایشان غصب شده بود در کشت اول بکار گرفته شدند اما در کشت دوم بهانه هایی نظیر نداشتن پایان خدمت سربازی, عدم امکان بکار گرفتن بیش از یک نفر از هر خانوار و بهانه های دیگر سبب شد تا جوانان این منطقه از کار در طرح توسعه نیشکر امام خمینی برکنار شوند و در عوض صدها کارگر غیربومی از استان های دیگر به این منطقه گسیل داده شوند! در درون محدوده این طرح شهرکی به نام شهرک دانیال ساخته شد تا کارگران غیربومی در آن سکنی گزینند و در آن بیمارستانی نیز تاسیس شد.
به اندک کارگران عربی که در این طرح فرصت ادامه کارگری یافتند، سخت ترین وظایفی محول شد که در گرمای بیش از پنجاه درجه اهواز هیچ کارگری غیربومی حاضر به انجام دادن آنها نیست. همچنین نظام با هدف کنترل خشم کشاورزان عرب، نگهبانان غیر نظامی را از میان جوانان عرب قبایل شعیبیه برگزید تا در صورت بروز هرگونه تعرضی به این نگهبانان از سوی کشاورزان عرب قبایل عرب به جان هم بیفتند و به این شکل نوعی بازدارندگی بالقوه ایجاد شود.
در نتیجه این طرح کشاورزان عرب شعیبیه بیش از شصت و پنج درصد زمین های کشاورزی خود را از دست دادند، شماری روستا تخریب شد و ساکنان کشاورز آن آواره شهرها و یا حاشیه شهرها شدند. زمین های کشاورزی باقیمانده دیگر پاسخ گوی نیازهای خانوارهای پرجمعیت نیست لذا جوانان باید راهی شهرها شوند و به دلیل نسبت بیکاری بالای سی درصد در شهرها این جوانان باید به اشغال کاذبی همچون سیگار فروشی روی بیاورند. از طرف دیگر پساب شور نیشکر که در رودخانه ها تخلیه می شود سبب کاهش محصول دهی زمین های کشاورزی شعیبیه شده و نفوذ طبیعی پسابهای این طرح به زمینهای کشاورزی و زمین های محل سکونت کشاورزان، سبب شوره زدن خانه های مسکونی و تخریب آنها بر سر ساکنانشان شده است. همچنین سوزاندن تفاله های نیشکر سبب آلودگی شدید هوای این دهستان شده است.
در قالب طرح امام خمینی برای توسعه نیشکر زمین های مردم عرب به تاراج رفت تا نظام شکر بچیند و بر ثروت خویش بیفزاید و کشاورزان عرب در ازای از دست دادن زمین هایشان و تنها منبع رزق و روزی شان منت نظامی را بکشند که به آنها اجازه استفاده از پلی را داد که به هدف انتقال شکر بر روی رودخانه کارون ساخت.
ماهیت استعماری انکارناپذیر این طرح را ترس نهفته در نقشه طراحی مهندسی آن فاش می سازد. این امر را می توان در کانال های عمیق پر از آبی که این طرح را از زمین های کشاورزان عرب جدا می سازد، مشاهده کرد. این کانالها چنان طراحی شده اند که در صورت سقوط انسان یا حیوان در آنها هیچ راهی برای خارج شدنشان وجود ندارد و انسان به تنهایی قادر به خارج شدن از این ورطه نیست. همچنین است جاده مستقیم ارتباطی این طرح با اهواز و شوشتر که از وسط محدوده طرح گذر می کند به گو نه ای که مسئولان این طرح تولید شکر هیچ وقت روی کشاورزانی را که این طرح زمین هایشان را غصب کرده است نمی بینند. اقداماتی از این قبیل و همچنین واگذاری حراست از این طرح به بسیج و سپاه و حمایت از این طرح بواسطه نیروهای مسلح به اسلحه گرم همگی حکایت از آن دارد که مسئولان این طرح به ماهیت غصبی و استعماری این طرح کاملا واقفند و احتمال تهدید شدن آن از سوی کشاورزانی که زمین هایشان به تاراج رفته است را دور از انتظار نمی بینند.
کشاورزان ساده شعیبیه پس از این تاراج عظیم بود که دریافتند که دیگر این تنها طبیعت نیست که باید در مقابل آن بایستند بلکه نیروی دیگری وجود دارد که بیش از طغیان کارون و دز چپاولگر و ویرانگر است. اینچنین بود که در مدتی کوتاه پس از زبانه کشیدن آتش خشم مردمی در شهر اهواز در انتفاضه ۱۵آوریل ۲۰۰۵، شعیبیه که همدرد اهواز بود ندای اهواز را تکرار کرد و همراه با قیام این شهر در برابر تاراج مرکزگرایان، بپا خاست و شعله در طرح امام خمینی زد و نیشکر نظام خمینی را برای حداقل یکسال سیاه ساخت. این مردمان سختی کشیده بنا به تجربه شان دریافتند که تاراج گران با نامیدن اقلیم اهواز به نام خوزستان یا شکرستان طرحی را بنا نهادند که به بهانه بی بهره ماندن زمین های زراعی که خود نتیجه مستقیم سیاست های اهماگرانه و عامدانه این نظام است وضعیتی را رقم زد که جز بدبختی و فقر و آوارگی و حاشیه نشینی در اطراف شهرها برای کشاورزان عرب چیز دیگری را به ارمغان نیاورده است.