احکام اعدام ۵ فعال اجتماعی عرب از جانب رژیم ایران صادر شد و بعضی از فعالان و سازمانهای حقوق بشر ایرانی در مثلا اعتراض به این احکام بیانیه صادر کردند اما زمانیکه زمان اعدام این فعالان که فعالیت انها نه در حیطه سیاسی بلکه اجتماعی و شبه حقوقی است، گویی که وظیفه انها در همان بیانیه صادر کردن خلاصه میشود همه چیز را به فراموشی سپردند.
براستی این ایران فارس چه ارزشی دارد که بعضی ازمثلا فعالان حقوق بشر را تبدیل به فعالان بعضی از بشرها و برحسب نژادشان میکند و اینان را به عکس العملهای گزینشی در فعالیتهای مثلا حقوقیشان تبدیل میکند؟
البته این نکته از جانب فعالان و مثلا اپوزیسیونی که همپای رژیم فعالیت های دیگر ملتهای دربند را از زاویه امنیتی مبینند تعجب برانگیز نیست اما انچه عجیب است شعارهای به اصطلاح لیبرالیست و ازادیخواه اینان است که گوش فلک را کر کرده است توگویی که ملتهای غیر فارس نه قدرت فهم دارند و نه قدرت تمییز.
مشکل اینجاست که این فعالان با اینکه حیطه فعالیت انها میبایست در میدان انسان و حقوقش صرفه نظر از ملیت، زبان و مذهب باشد اما متاسفانه در دام تفکر شووینیستی افتاده اند، تفکری که متمایز و متباین با حیطه فعالیت انهاست که این نیز نتیجه طبیعی بینش خودبرتر بین اکثر روشنفکران و فعالان سیاسی و حقوقی قوم حاکم است.
انچه ماجرا را مضحکتر جلوه میدهد شعارهای انهاست در رابطه با ایران اینده است که نیازی به تکرار ان نیست اما براستی اینان چگونه فکر میکنند؟
سوال این نیست که چرا اینان اینگونه اند که جواب ان واضح است اما سوال اینجاست که اینان ملل غیر فارس را چه فرض کرده اند و چرا اینگونه فرض میکنند؟
شاید جواب این سوال را باید در اشکالاتی که درتفکر بعضی از فعالان سیاسی و حقوقی ملتهای غیر فارس است جست که کماکان و پس از نزدیک برصد سال ظلم و ستم و محروم کردن ملتهای غیر فارس از ساده ترین و ابتدایی ترین حقوق انها انهم با مشاوره و هدایت مثلا روشنفکران و خارج رفته گان وبعضی تحصیل کردگان در خارج و اجرای سیاسیون و سردمداران هنوز سنگ ایران اباد و دمکراتیک در اینده را به سینه میزنند.
در این صد سال و با تعویض ۲ رژیم و ۴ سردمدار که یکی از دیگری ظالمتر و عوامفریب تر، که اولی با علنا علم کردن تفکر پان فارسیست و ضدیت با ملتهای غیر فارس و با تمرکز بر فعالیت فرهنگی بوسیله بعضی از خود فروختگان از ملتهای غیر فارس در کنار بسط سلطه نظامی که همراه با قتل عام بزرگان قبایل و عشایر اقوام غیر فارس بخصوص در میان ملتهای عرب، کرد، ترک و ترکمن و قشقایی و لر ( سیاست رضا خان در قبال اقوام لر مشابه سیاست استالین در قبال اکراینیها بود که نتیجه ان مرگ بیش از ۵۰۰۰۰ از قوم لر از گرسنگی بود، که اتفاقا حتی رژم کنونی و بنا بر مصالحی سعی در عدم انتشار این واقعیت میکند ) و با سعی در خرد کردن غرور ملی ملتهای غیر فارس سعی در جهت تضعیف ان، نظام سیاسی کنونی دینی که در واقع امتداد سیاسیت های نظام قبلی در قبال ملتهای غیر فارس اما به شکلی وسیع تر و منظم تر سعی در محو میکند، کماکان بعضی از فعالان غیر فارس دم از ایران اینده میکنند، ایرانی که مسلما در اینده نیز بر حول محور فارس و پارس و باستان پرستی قوم دیگری خواهد بود.
در واقع اینده ایران هرچه باشد باید بر محور حقوق ملتهای غیر فارس خواهد چرخید و فعالان سیاسی و ملی ملت های غیر فارس هرگز بخاطر ملت دیگری از دفاع از حقوق فردی، سیاسی و حتی ملی ملت خود دریغ نکرده که تاریخ نه باز خواهد گشت و نه ایندگان خطاها و خبط های سیاسی گذشتگان را خواهند بخشید، و انچه مشخص است اکنون که عکس العمل بعضی فعالان حقوقی فارس در برخورد با احکام اعدام فعالین ” مدنی” از جانب نظامی که خود را در ضد ان میپندارند به صرف غیر فارس بودن انها چنین است پس وای بر انانی که خواستار حقوق سیاسی و قومی خود از اینان ان زمان که بر مسند قدرت باشند، و مسلما عکس العمل اپوزیسیون و فعالان سیاسی فارس و ملی گرایان قوم فارس در برخورد با این درخواست ها از حتی نظام دینی کنونی بسیار شدیدتر خواهد بود.
در رابطه با سیاستهای رضا خان در قبال لرها میتوان به سفرنامه گروته مراجعه کرد.
یکبار در دی ماه ۱۳۰۲ امیر احمدی با حیله گری تمام دست به کشتار عشایر بیرانوند زد و عده بسیاری از زنان و کودکان و مردان آن را به قتل رسانید. سفرنامه گروته ص ۲۲۰٫