در رجال شناسی سیاسی با شخصیتهایی مواجه می شویم که به لحاظ تیپولوژی (typology) سیاسی در چارت سیاستمداران قرار داده شده اند اما وقتی غایت عمل آنها در ارگانیسم ( organism )تحلیل و ارزیابی منتقدین علوم اجتماعی آنالیز( analysis) و تحلیل شود، علل و عوامل دیگری سر از چمبره ی راز بیرون می آورد، حرکت فردِ به اصطلاح سیاستمدار را به گونه ای دیگر تبیین می نماید.
اصل چنین فردی از سیاستمداری به موارد دیگر تغییر می نماید که از سیاستمدارِ کاریزما شبه سیاستمداری عام می سازد. لذا این افراد بنا به نیازهای خاص روحی روانی خودشان که تحقق آنها می توانسته در حوزه های دیگر علمی ، اقتصادی ، هنری و … مجال بروز پیدا نماید ، حوزه ی سیاست را نه به خاطر اثبات ایدئولوژی ( ideology ) و تفکرات سیاسی و حمیَّت داشتن بر روی مواردی از این دست بلکه صرفاً به دلیل ابراز وجود شخصی و قد برافراشتن در حوزه های کلان فکری و حتی عقده گشایی های فردی و … انتخاب نموده اند .
این افراد جهت راه پیدا نمودن به جمع سیاستمداران ملزم به تقلید و شبیه سازی شخصیتی می شوند تا خلاء عدم تجانس و همچنین مغایرت های رفتاری را پر نمایند تا ماکتی از آنچه نیستند را به منصه ظهور برسانند.
از همین رهگذر فرآیند آسیمیلاسیون (assimilation)شکل می گیرد و شخص آسیمیله(assimilationist) عاملی می شود در جهت تخریب فرهنگی که در آن قدم نهاده و چون کاراکتر( character) ها و پارامتر( parameter )های سیاسی در وجود او به عنوان یک تفکر ذاتی نهادینه نشده اند و مشی فکری او مسیر و پروسه ی دیگری را دنبال می نماید ناخودآگاه تفکری آنومیک ( anomic ) ( نابه هنجار ) در روند کاری او حاکم خواهد بود.
این تفکر به شدت مشی کاریزماتیک ( charismatic ) را از بین می برد و آن را نقض و نابود می نماید . و خود شخص نیز دچار نابسامانی منش(character disorder ) می گردد .
همانطور که در ابتدای همین بحث آورده شد ، تفکری که واجد عقلانیت و خردورزی خود بنیاد( rational ) آن هم از نوع انتقادی اش باشد و از سوی دیگر به عنوان فرآیندی کاریزماتیک( charismatic ) در جامعه حضور پیدا نماید مشی و روشی را سبب می گردد که اصالت تفکر سیاسی نامید می شود.
به همین منظور سیاستمداران آسیمیله(assimilationist) و یا شبه سیاستمداران که قائم به تفکر سیاسی عمل نمی کنند و بقول معروف دل و زبانشان یکی نیست عوامل مخربی هستند که در سیاستگذاری های کلان چندان مورد اعتماد نیستند.
این فرآیند روانشناسیک ( psychology ) نه تنها در حوزه ی سیاست بلکه در تمامی حوزه های فکری و عقلی و کاربردی مصداق داشته و هر حوزه ی فکری آسیمیله های خود را داراست که ضربات جبران ناپذیری به رهبران کاریزمای( charismatic ) آن حوزه وارد می سازند .
آسیمیله(assimilationist) ها معمولاً به دلیل نداشتن پایگاه فکری و ایدئولوژیکی( ideological ) محکم و مشخص در حوزه ای که به ناچار وارد آن شده اند گرایشات سیاسی شان نیز بر اساس رفع نیازهای شخصی و یا موقعیت های اجتماعی شان شکل می گیرد.
این خصیصه به بدترین وجه منافع ، منابع ، موقعیت های اجتماعی ، علمی ، کاری ، فرهنگی و هنری و … مردم را مورد آسیب جدی قرار می دهد . شخص آسیمیله(assimilationist) را می توان به عنوان یک بیمار معرفی نمود و فرآیند آسیمیلاسیون (assimilation) را نیز یک بیماری ، که شواهد نشان داده این افراد بیشتر از سود های مالی در پی مقام جویی و مقام پرستی(careerism)هستند .