در : صفحه اول » فرهنگی-اجتماعی » سیاست تغییر بافت جمعیتی در الاحواز

سیاست تغییر بافت جمعیتی در الاحواز

 سیاست تغییر بافت جمعیتی در الاحواز؛ نمونه عملی نژادپرستی فارسیسم (۱)

Iran

مقدمه:
نژادپرستی، تفکر برتر دانستن یک نژاد بر نژاد(های) دیگر است. در کتاب فرهنگ سیاسی داریوش آشوری برای نژادپرستی تحت نام نژادگرایی چنین تعریفی آورده شده است: نژادگرایی نظریه‌ای است که میان نژاد و پدیده‌های غیر زیست شناسی مانند دین، آداب، زبان و… رابطه ایجاد کرده برخی نژادها را برتر از دیگر نژادهای بشری می‌شمارد. در این نظریه، برتری نژادی، مستقل از شرایط محیطی و اجتماعی رشد افراد عمل کرده و دست تقدیر، برخی نژادهای بشر را برتر و برخی دیگر را کهتر گردانیده ‌است. ریشه‌های نژادپرستی در عصر جدید به نظریات کنت دوگوبینو نویسنده فرانسوی می‌رسد که آن را در سال ۱۸۵۳ منتشر نمود. در قرن بیستم بزرگ‌ترین حامی نژادگرایی، هاستن استوارت چیمبرلین نویسنده آلمانی انگلیسی تبار بود.

نژادپرستی یا آپارتاید به معنی جدایی و تفکیک نژادی، مسئله ای است که پس از جنگ جهانی دوم، جایگاه وسیع تری را درحقوق بین الملل و افکار عمومی جهان بازکرده است. این واژه به معنای اعتقاد یک ملت به برتری خود بر دیگر ملت ها از نظر نژاد، رنگ پوست و یا دین است. همین نگرش خودبرتربینی سبب می شود که آنان با تکبر و احساس برتری به دیگران بنگرند. (تبعیض نژادی در سرزمین های اشغالی نمونه بارز نقض حقوق بشر از سیرالله مرادی نوده).

نژادپرستی در طول تاریخ به اشکال متعددی توسط یک ملت بر ضد ملت دیگر و یا توسط حکومتها بر ضد ملتها به اجرا درآمده است. امروز نازیسم، فاشیسم و آپارتاید سفیدپوستان علیه سیاهان در آفریقایی جنوبی و نامبیا برای همگان آشناست چونکه در عصری ظهور کرده اند که ماهیت پست آنها هنوز علنی نشده بود اما امروزه که انحطاط اخلاقی در اینگونه مکاتب آشکار گشته و تعلیمات آنها منفور گردیده، لذا برخی از مکتب های نو نژادپرستی ظهور کرده اند که بدون علنی کردن ایده های خود و در ورای القابی دیگر، خوی راسیسم خود را عملی می سازند. از مهم ترین آنها، جریان فارسیسم در جغرافیای ایران می باشد. صاحبان این تفکر که سالها از قافله نژادپرستی عقب مانده بودند، حالا ظاهرا فیلشان یاد هندوستان کرده و جامه ی نژادپرستی به تن کرده اند. نژادپرستی خبیث “فارسیسم” نزدیک به ۹۰ سال است که در جغرافیای ایران، ملتهای غیرفارس را هدف قرار داده است. فارسیسم بر خلاف دیگر جریان های نژادپرستی با مرور زمان، قویتر شده و همچنین برخلاف بقیه، بیشتر در میان طبقه روشنفکر رواج دارد، تا جایی که به یک مولفه روشنفکری در میان فارسها تبدیل شده است. جریان پان فارسیسم با انکار وجود دیگر ملتها در جغرافیای ایران، نژادپرستی خود را به شکل عملی به بدترین شکل بر ضد آنها اجرا کرده و می کند. جدیدترین اظهار نظر طاعون فارسیسم از زبان یکی از کارشناسانش بنام محمد بقایی ماکان به شکل زیر بیان شده است: “ما اصلا در ایران غیر فارس نداریم، همه‌فارس‌اند و فارس یعنی ایرانی. همین چند سال پیش هیاهو درگرفته بود که چرا “خلیج ف ارس” به نام «فارس» نامیده شده، مگر ایران فقط متعلق به فارس‌هاست؟ کسی به آن‌ها جواب نداد که همه ایران فارس است؛ حتا جمادات ما هم فارس‌اند. سهند و سبلان با دماوند فرقی ندارند. فراموش نکنیم که تجزیه با نام انجام می‌شود؛ همان‌طور که درباره “خلیج ف ارس” با تغییر نام می‌خواهند کم‌کم جزایر سه‌گانه را به خود متعلق کنند. انسانی که هزاران سال بر این خاک زندگی می‌کند، چطور خود را غیر فارس می‌داند؟ همه ما فارس هستیم؛ یعنی همه ایرانی هستیم.”( هیچ‌کس با زبان مادری مخالف نیست اما…، ایسنا، ۲۳/۰۲/۲۰۱۴).

جلوه های عینی تبعیض نژادی:

به موجب ماده ۲ کنوانسیون بین المللی سرکوب و مجازات جرم تبعیض نژادی (منعقده در ۳۰ نوامبر ۱۹۷۳ که از سال ۱۹۷۶ لازم الاجرا شده است)، تبعیض نژادی به معنی ارتکاب هر یک از اعمال زیر برای تثبیت تفوق یک گروه نژادی (ملت) بر گروه نژادی (ملت) دیگر و سرکوب سیستماتیک آنها است:

الف-  سلب حق حیات و آزادی اعضای یک گروه نژادی (ملت) به یکی از طرق زیر:
۱- قتل اعضای گروه (ملت).
۲- ایراد صدمه شدید جسمی یا روحی به اعضای گروه (ملت) یا نقض آزادی یا شرافت آنها یا قرار دادن آنها تحت شکنجه یا رفتار و مجازاتهای ظالمانه، غیر انسانی یا تحقیر کننده.
۳- توقیف خودسرانه و حبس غیر قانونی اعضای گروه (ملت).

ب –  تحمیل عمدی نوعی شرایط زندگی بر اعضای گروه (ملت) برای نابودسازی کلی یا جزئی آنها.
ج-  هر نوع اقدامات قانونی و غیر آن برای بازداشتن اعضای یک گروه نژادی (ملت) از مشارکت در حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور و ایجاد عمدی شرایطی برای جلوگیری از توسعه کامل آنها ، به ویژه از طریق منع آنها از حقوق و آزادیهای انسانی از جمله حق کار، حق تشکیل اتحادیه های صنفی شناخته شده ،حق آموزش، حق زیستن در کشور و بازگشتن به آن، حق تابعیت، حق آزادی رفت و آمد و اقامت، حق آزادی عقیده و بیان و حق آزادی تجمعات مسالمت آمیز.

د-  هر نوع اقدامی، از جمله با تصویب قانون، برای تفکیک نژادی جمعیت به وسیله ایجاد مناطق جداگانه برای اعضای یک گروه نژادی، منع ازدواجهای بین نژادی و مصادره اموال گروههای نژادی.

هـ-  سوء استفاده از نیروی کار اعضای یک گروه نژادی به ویژه از طریق کار اجباری.

و-  آزار و اذیت اشخاص و سازمانها به وسیله محروم کردن آنها از حقوق و آزادیهای اساسی به دلیل مخالفتشان با تبعیض نژادی. (تبعیض نژادی در سرزمین های اشغالی نمونه بارز نقض حقوق بشر از سیرالله مرادی نوده).

سیاست تغییر بافت جمعیتی خطرناکترین نمونه های عملی نژادپرستی:

با مطالعه دقیق نمونه های عملی نژادپرستی، متوجه می شویم که سیاستهای تغییر بافت جمعیتی از نمونه های بارز آن است که در “بند ب پاراگراف جلوه های عینی تبعیض نژادی” بدین شکل بیان شده است:” تحمیل عمدی نوعی شرایط زندگی بر اعضای گروه (ملت) برای نابودسازی کلی یا جزئی آنها”. بی شک هدف سیاست مذکور خلق شرایط خاصی از زندگی برای یک ملت برای ضربه زدن به هویت آن و اظمحلال فرهنگی آن در ملت غالب است که می توان آنرا خطرناک ترین سیاستها برای نابودی ملتها دانست که هم می تواند بعد از اشغال سرزمینی به اجرا در آید همانند سیاستهای تغییر بافت جمعیتی فلسطین بوسیله اسرائیل، و تغییر بافت جمعیتی اقلیم الاحواز و جزایر سه گانه اماراتی بوسیله ایران و هم قبل از اشغال سرزمینی نیز انجام می شوند همانند سیاستهای مخفی تغییر بافت جمعیتی ایران به نفع شیعیان در بحرین و عراق.

اقلیم الاحواز از سال ۱۹۲۵ و بعد از اشغال نظامی بوسیله رضا شاه و سقوط آخرین حاکم عربی آن تا به امروز هدف سیاستهای نژادپرستانه حکومتهای متوالی رژیم فارسیسم بوده است. خبیث ترین، خطرناک ترین و مهلک ترین سیاست جریان فارسیسم در الاحواز، همانا تغییر بافت جمعیتی اقلیم با هدف محو هویت عربی و تخریب ارکان ملت ساز آن می باشد. این جریان که در درازمدت تصویری را برای خود رسم کرده بود که در آن ملت عرب الاحواز را به مرحله ای خواهد رساند که دیگر شرایط لازم برای اطلاق مفهوم ملت را نخواهد داشت و برای عملی کردن این تصویر از هیچ عملی دریغ نکرده است. اعمال و سیاست های انجام شده توسط جریان فارسیسم را می توان به دو دوره زمانی پهلوی و جمهوری اسلامی تقسیم کرد.

سیاستهای تغییر بافت جمعیتی در زمان حکومت پهلوی:

فارسیسم رضاخانی فلسفه نژادپرستانه آشکاری دارد و به دلیل ذات پیدایی خویش، نژادپرستی را بنیان تفکر خود قرار داده است. فارسیسم بوسیله رضاشاه و با تاسی از نازیسم شکل گرفت. اگر چه بعدها فارسیسم در قالب حزب پان ایرانیسم شروع به فعالیت کرد اما در اینجا مراد ما اندیشه های فارسیسم می باشند که مشرب تمام ایده های فارس زبانان گشته است. حتی آنهایی که در ظاهر با نژادپرستی مبارزه می کنند اما در مبارزه با عرب و عرب ستیزی همه اشتراک دارند.
برخورد حقارت آمیز نسبت به مردم عرب و ملت های دیگر، تار و پود ایدئولوژی پارسیسم را تشکیل می دهد. این ایدئولوژی برپایه اندیشه غیرعملی “علم اگر در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس بدان خواهند رسید” بنا شده است. سیاست تبعیض نژادی در ایران از همان آغاز تأسیس دولت – ملت ایران در حال اعمال است. ملت عرب نخستین قربانی این سیاست شد، چرا که فارسیسم افراطی برای حفظ و تثبیت خود در سرزمینی که به زور اشغال کرده بود، دست به نسل کشی مردم عرب به روشهای مختلف زد.

اقلیم الاحواز قبل از اشغال، دارای جمعیتی یکدست عرب و از طوایف و قبایل مختلف بود پراکنده بود. حکومت رضاشاه بعد از چیرگی بر اقلیم و ساقط کردن حکومت عربی آن با بکارگیری توصیه های نظریه پردازان جریان پارسیسم از قبیل فروغى، میرزا ملکم، آخوندزاده و تقی‌زاده، سیاست مهاجرت اجباری و جابجایی جمعیتی  را علیه مردم عرب به کار گرفت. از نخستین اقدامات وی تبعید دسته جمعی شیوخ عرب به خارج از الاحواز بود. پس از آن قبایل عرب را به صورت یکجا و پیاده از مسیرهای طافت فرسای کوهستانی به خراسان تبعید نمود که عده زیادی از کودکان و پیرمردان در میان راه جاه باختند. رضاخان، سیاست هجرت و هجرت معکوس را به شکل وسیعی در اقلیم بکار گرفت.

مهاجرت به داخل الاحواز، به طور خاص از قنیطره (دزفول) و سوس(شوش) آغاز گشت به این خاطر که آنسوی کوههای زاگرس،  اقوام بختیاری و لر ساکن بودند و هم مرزی آنها با مناطق شمالی الاحواز و همچنین ورود آنها در زمستان به همراه دامهایشان به این مناطق جهت پیدا کردن چراگاهها، جابجایی و اسکان آنها در مناطق شمالی الاحواز را آسان کرده بود. قبل از تاریخ ۱۹۲۵، بختیاریها تنها در مناطق کوهستانی و کوهپایه های زاگرس در ایذج و مسجد سلیمان ساکن بودند که زندگی آنها بصورت ییلاقی و قشلاقی بود بدین صورت که در تابستان منطقه را ترک و در زمستان به منطقه باز می گشتند. این مناطق بیشترین پتانسیل را برای تغییر بافت جمعیتی دارا بودند. البته بعد از آن، صنعتی شدن شهرهای عبادن و احواز، زمینه لازم برای مهاجرت گسترده به داخل این شهرها را ایجاد کرد. حکومت پهلوی با گسیل نیروهای کار به داخل این شهرها و اعطای امکانات فراوات به آنها، زمینه را برای خلق جامعه غیرعرب در اقلیم الاحواز و بخصوص ایجاد طبقه متوسط برای تاثیرگذاری در مناسبات آینده سیاسی اقلیم، مهیا کرد. مهاجرت های انجام گرفته به داخل الاحواز از سال ۱۹۲۵ در قالب طرحهای اسکان عشایر در ایذج و مسجد سلیمان و قنیطره (دزفول) و طرحهای کشاورزی در مسیر تستر تا محمره و طرحهای صنعتی و نفتی در احواز و عبادان، طبق آمارهای رسمی ایرانی و بر اساس مقاله منتشره در سایت جنبش ملی دمکراتیک عرب الاحواز در جدول زیر نشان داده شده است:

درصد مهاجرت نسبت به جمعیت اقلیم

جمعیت اقلیم الاحواز

تعدادکل مهاجرت ها

خالص مهاجرت

مهاجرت به خارج از اقلیم

مهاجرت به داخل اقلیم

سال

۱۴%

۱۲۷۷۸۱۴

۱۷۳۸۸۶

۱۷۳۸۸۶

۱۸۹۹۰۶

۳۶۳۷۹۲

۱۹۵۶

۲۰%

۱۵۷۸۰۷۹

۳۲۳۰۵۲

۱۴۹۱۶۶

۳۶۰۴۲

۱۸۵۲۰۸

۱۹۶۶

۲۳%

۲۱۸۷۱۱۸

۵۱۰۸۳۲

۱۸۷۷۸۰

۸۶۸۳۶

۲۷۴۶۱۶

۱۹۷۶

۲۶۸۱۹۷۸

۲۶۷۶۴۴-

۳۴۹۰۹۸

۸۱۴۵۴

۱۹۸۶

از سلطه سیاسی کامل فارسها بر اقلیم الاحواز چند سالی بیش نگذشته بود که سیل عظیم مهاجران غیربومی از اقلیمهای دیگر به عبادان سرازیر شد. توسعه بیشتر پالایشگاه نفت در سال ۱۹۳۸، تبدیل شدن آن به یکی از بزرگترین پالایشگاههای خاورمیانه و هزاران فرصت شغلی ایجاد شده، زمینه را برای ورود مهاجران زیادی هموار کرد. در مدتی در حدود ۲۵ سال پس از ورود رضاخان به منطقه، جمعیت آبادان در سال ۱۹۵۶ میلادی به بیش از ده برابر افزایش یافت و به رقم ۲۲۷ هزار نفر رسید. سیل عظیم مهاجران به گونه ای بود که در عبادان خانه های کافی برای سکونت آنها وجود نداشت به همین دلیل شرکت نفت ایران-انگلیس اقدام به ساخت ساختمانهایی برای سکونت کارگران و کارمندان خود کرد که این ساختمان ها به (بنگله ها) معروف است. برحسب آمارهای دولتی حدود ۶۲ درصد این مهاجران از اصفهان و یزد بودند و ۲۴ درصد از استان فارس و بنادر و ۸ درصد از کرمانشاه و الباقی از بقیه استان ها. ( عبادان نمونه ای از مسخ هویت- مهدی هاشمی).

اما اشباع عبادان و معشور(ماهشهر) از مهاجران، رژیم فارس را بر آن داشت تا قطب صنعتی دیگری غیر از عبادان راه بیندازد. به همین دلیل با تاسیس مراکز دولتی و کارخانه های صنعتی در اطراف احواز و تقویت نقش نظامی این شهر از طریق تاسیس پادگان های بزرگ و همچنین بهبودی راهها و جاده ها، قطب صنعتی جدیدی را در این اقلیم ایجاد کرد و دهها هزار مهاجر غیربومی را وارد این شهر ساخت. در نتیجه این سیاست، جمعیت شهر احواز در سال ۱۹۷۷ شمسی به پانصد هزار نفر رسید و از عبادان پیشی گرفت.(حاشیه نشینان اهواز- سایت جنبش ملی دمکراتیک عرب الاحواز)

می توان به آمارهای مهاجرت تا سال ۱۹۷۶ اعتماد کرد چرا که تا آن سال تغییر ناگهانی در روند مهاجرت ها رخ نداد. با وقوع انقلاب ۱۹۷۹ و بعد از آن جنگ ایران- عراق، مهاجرت ایرانیها به الاحواز برای مدتی متوقف گردید و همچنین پس از آن، ارائه آمارهای قومیتی از آمارهای رسمی ایرانی حذف شدند که این مسئله باعث عدم شفافیت در آمار مهاجران به الاحواز گشت.(مقال الهجره الى الاحواز حسب احصاءات دوله الاحتلال-التیار الوطنی العربی الدیمقراطی فی الاحواز)

تغییر بافت جمعیتی به نفع مهاجران غیرعرب، تغییر نامهای عربی، منع تدریس به زبان عربی و الحاق قسمت هایی از اقلیم به اقلیم های مجاور همه و همه، ارکان هویت ملی عرب احواز را نشانه گرفته و تکه تکه کردن اقلیم را در دستور کار خود قرار داده است. بطوریکه سال به سال و بخصوص از نواحی مرزیِ شمالی و شرقی، پدیده زشت آسیمیلاسیون فارس”تفریس” مناطقی از اقلیم را در کام خود می بلعد.

علاوه بر مهاجرت های اجباری و تبعید مردم عرب به خارج از الاحواز و مهاجرت معکوس غیرعرب ها به داخل اقلیم، آپارتاید پارسی، روشهای خبیثانه دیگری را در پیش گرفت. غصب و غارت زمینهای کشاورزی توسط فئودالهای غیرعرب، باعث شد تا بعدها در اصلاحات ارضی، این فئودالها بر اساس قانون جدید بسیاری از زمینهایی را که به زور تصرف کرده بودند، صاحب شوند. در همین راستا مرگ فئودال بزرگ مجیدخان فرصتی مناسبی بود برای رژیم مرکزی فارس تا بیش از ۲۵ هزار هکتار از زمینهای  اساسا غصبی این فئودال را در اختیار گرفته و طرح توسعه نیشکر کارون(تستر) را تاسیس کند.

اصلاحات ارضی گرچه توانست قسمت هایی از اراضی فئودالها را از دست آنها خارج سازد و به کشاورزان زیر دست آنها واگذار سازد اما خود اشکالاتی اساسی داشت. از مهمترین اشکالات این لائحه در اقلیم احواز آن بود که اولا، زمین های کشاورزان عرب که به دست فئودالها مصادره شده بود توسط دولت و در غالب طرحهای ملی آمایش سرزمین مصادره شد و کشاورزان عرب برای همیشه زمینهایشان غصب شد. ثانیا، آن دسته از عشایر لر کوچنده که به زور خوانین و دولت اشغالگر فارس در زمین های کشاورزان عرب مستقر شده بودند طبق قانون اصلاحات اراضی مالک زمین هایی شدند که اساسا زمین های کشاورزان عرب است. (حاشیه نشینان اهواز- جنبش ملی دمکراتیک عرب الاحواز).

در شهرهای معشور و تمیمیه و خلفیه و رامز و عمیدیه دولت با اعلام اینکه ۶ دانگ این زمینها متعلق به شخصی بنام نظام السلطنه مافی می باشد، آنها را مصادره کرد. استدلال دولت پهلوی در این زمینه که ظاهرا بر اساس حدس و گمان گفته شده و فاقد هر گونه مدرک معتبری می باشد، بشرح زیر اعلام شده است: “چنین به نظر می‏رسد که قبل از مالکیت زمین‏ها توسط حسینقلی خان نظام السلطنه‏ی مافی این زمین‏ها در اختیار شیخ خزعل والی “الاحواز” بوده است ولی با ازدواج شیخ خزعل با بانو بتول مافی، شیخ خزعل شش دانگ این زمین‏ها را در اختیار نظام السلطنه قرار می‏دهد و نظام‏السلطنه پس از تولیت، این زمین‏ها را از دولت خریداری کرده است.” (بررسی زمین‏های وقفی شهر رامشیر- میراث جاویدان).

پس از خرید اراضی جراحی و شهر خلفیه به وسیله‏ی حسینقلی‏خان نظام السلطنه مافی، وی سه دانگ از این زمین‏ها را وقف کرده است و در اختیار سازمان دولتی اوقاف قرار داده است و مابقی نیز تا سالهای آخر حکومت پهلوی در اختیار نظام السلطنه قرار داشت و بعدها جمهوری اسلامی جزء متعلق به وی را مصادره نمود. بنابراین تا همین الان نیز سه دانگ از اراضی شهر خلفیه و منطقه‏ی جراحی وقفی است و مابقی در اختیار اداره بنیاد شهید انقلاب قرار دارد و هیچکدام از ساکنان خلفیه و روستاهای اطراف، از جنوب تا روستای گُرگُر در معشور و روستای چم خلف عیسی در تمیمیه و از شمال تا معادن سنگ شکن نزدیک رامز و از شرق تا چاه های نفت عمیدیه و از غرب تا شرکت نفت مارون در نزدیکی شهر احواز دارای سند رسمی نمی باشند. بر اساس فقه شیعی، هیچ کس توان تغییر کاربری موقوفه را نخواهد داشت و حتی واقف نیز نمی تواند نیت خود را پس از وقف تغییر دهد، لذا با این ترفند زمینهای مذکور را که گویی زمین آبا و اجدادیشان بوده است بدون رضایت صاحبان اصلی، وقف نمودند تا ساکنین اصلی برای همیشه در زمینهای خود مستاجرانی باشند که موجر هر وقت اراده کند بتواند آنها را اخراج کند. تحقیق میراث جاویدان در ادامه تحقیق، بخشی از وصیت نامه منتسب به نظام السلطنه را ذکر می کند تا غصب اراضی را شرعی کند،  در صورتیکه مساله از اساس باطل است و آن اینکه چه کسی جز یک نظام فاسد اشغالگر به نظام السلطنه مجوز تقسیم اراضیِ بخش وسیعی از اقلیم الاحواز را بین دختر خود از یک جهت و نیتهای به ظاهر خیرخواهانه اش از جهت دیگر داده است.

حسینقلی خان نظام‏ السلطنه در وصیت‏نامه‏ی خود درباره‏ی وقف اراضی جراحی می‏گوید: ” سه دانگ اراضی جراحی واقع در محال عربستان را به موجب ورقه‏ی حبس‏نامه‏ی جداگانه… حبس شرعی فرموده‏اند تا به مصارف خیرات و مبرات مقرره به شرحی که در ورقه‏ی حبس‏نامه مسطور شده، منظور شود. این اراضی از جنوب به فلاحیه، از شمال به رامز، از غرب به احواز و از شرق به هندیجان‏ می باشند.” (بررسی زمین‏های وقفی شهر رامشیر- میراث جاویدان).

در واقع حکومت پهلوی بعد از چیرگی بر الاحواز از تمام توان خود برای نسل کشی مردم عرب استفاده کرده است و آمارها و شواهد نشان می دهند که دولت بیشترین تمرکز را بر روی تغییر بافت جمعیتی قرار داده است. چونکه ملتی تفکیک شده و ناهمگون به هیچ وجه نمی تواند در مقابل استعمار بایستد و در واقع می توان گفت که اقدامات نژادپرستانه حکومت، ملت عرب را از درون هدف قرار داده است و خود بهتر می داند که حتی بمباران شیمیایی نیز نمی تواند نتایج این پروژه های مرگبار را برای نژادپرستان به ارمغان آورد چرا که بمباران شیمیایی با ایجاد همدلی در بین ملت و همراه کردن افکار عمومی جهانی، نتیجه را به سود ملت عرب رقم خواهد زد اما این قاتل خاموش در قالب سیاستهای تغییر بافت جمعیتی بدون انعکاس خبری، ملت را از درون تکه تکه خواهد کرد.

دولت علاوه بر روشهای فوق الذکر، روشهای مدرن در تغییر بافت جمعیتی از قبیل شهرک سازی به قصد ایجاد تغییر سریع و گسترده و با جمعیت انبوه را در دستور کار خود قرار داد. شهرکهایی همانند یزد نو و اصفهان نو در خفاجیه تنها نمونه هایی از این جنایتها به شمار می روند که در زمان جمهوری اسلامی نه تنها متوقف نگشت بلکه با شدت و حدت بیشتری ادامه پیدا کرد. عبدالزهرا عالمی نیسی نماینده خفاجیه در اعتراض به استمرار این سیاستها در رژیم جمهوری اسلامی، خطاب به وزیر کشاورزی، به شهرک های مذکور اشاره می کند و می گوید: “جناب آقای وزیر؛ در زمان ستمشاهی باز هم همین سیاستِ شکست خورده، اعمال می شد و در نزدیکی شهر حویزه شهرکی به نام یزد نو بنا نهادند که اکنون آثاری از آن باقی نمانده است . بنا به فرمایش وزیر محترم ما باید ۱۵ شهرک یزد نوی دیگر داشته باشیم. مطمئنا این سیاست، غلط و مردود است و باید آن را به زباله دانی بیاندازیم”. (سایت آزادگی – گزارش از خالد عباسی ربیخه).

البته مواردی که ذکر شد تنها مواردی معدودی از جنایتهای رژیم پهلوی در تغییر بافت جمعیتی ملت عرب الاحواز می باشد و بررسی تمام موارد خارج از حیطه نگارنده است و بر پژوهشگران احوازی است که مطالعه عمیق تری در مورد این موضوع داشته باشند تا عمق توطئه پارسیسم بر ضد ملت عرب آشکار گردد. در بخش دوم این مقاله به سیاست های رژیم جمهوری اسلامی در تغییر بافت جمعیتی در الاحواز خواهیم پرداخت.

مرکز مطالعات و تحقیقات المزماه
قیس التمیمی

تمام حقوق نشر متعلق به وب سایت پادماز است. مطالب منتشرشده در وب سایت پادماز ضرورتا بیانگر رویکرد جنبش ملی دموکراتیک عرب الاحواز نیست.

الصعود لأعلى