سیاست تغییر بافت جمعیتی در الاحواز
سیاست تغییر بافت جمعیتی در الاحواز؛ نمونه عملی نژادپرستی فارسیسم (۱)
مقدمه:
نژادپرستی، تفکر برتر دانستن یک نژاد بر نژاد(های) دیگر است. در کتاب فرهنگ سیاسی داریوش آشوری برای نژادپرستی تحت نام نژادگرایی چنین تعریفی آورده شده است: نژادگرایی نظریهای است که میان نژاد و پدیدههای غیر زیست شناسی مانند دین، آداب، زبان و… رابطه ایجاد کرده برخی نژادها را برتر از دیگر نژادهای بشری میشمارد. در این نظریه، برتری نژادی، مستقل از شرایط محیطی و اجتماعی رشد افراد عمل کرده و دست تقدیر، برخی نژادهای بشر را برتر و برخی دیگر را کهتر گردانیده است. ریشههای نژادپرستی در عصر جدید به نظریات کنت دوگوبینو نویسنده فرانسوی میرسد که آن را در سال ۱۸۵۳ منتشر نمود. در قرن بیستم بزرگترین حامی نژادگرایی، هاستن استوارت چیمبرلین نویسنده آلمانی انگلیسی تبار بود.
نژادپرستی یا آپارتاید به معنی جدایی و تفکیک نژادی، مسئله ای است که پس از جنگ جهانی دوم، جایگاه وسیع تری را درحقوق بین الملل و افکار عمومی جهان بازکرده است. این واژه به معنای اعتقاد یک ملت به برتری خود بر دیگر ملت ها از نظر نژاد، رنگ پوست و یا دین است. همین نگرش خودبرتربینی سبب می شود که آنان با تکبر و احساس برتری به دیگران بنگرند. (تبعیض نژادی در سرزمین های اشغالی نمونه بارز نقض حقوق بشر از سیرالله مرادی نوده).
نژادپرستی در طول تاریخ به اشکال متعددی توسط یک ملت بر ضد ملت دیگر و یا توسط حکومتها بر ضد ملتها به اجرا درآمده است. امروز نازیسم، فاشیسم و آپارتاید سفیدپوستان علیه سیاهان در آفریقایی جنوبی و نامبیا برای همگان آشناست چونکه در عصری ظهور کرده اند که ماهیت پست آنها هنوز علنی نشده بود اما امروزه که انحطاط اخلاقی در اینگونه مکاتب آشکار گشته و تعلیمات آنها منفور گردیده، لذا برخی از مکتب های نو نژادپرستی ظهور کرده اند که بدون علنی کردن ایده های خود و در ورای القابی دیگر، خوی راسیسم خود را عملی می سازند. از مهم ترین آنها، جریان فارسیسم در جغرافیای ایران می باشد. صاحبان این تفکر که سالها از قافله نژادپرستی عقب مانده بودند، حالا ظاهرا فیلشان یاد هندوستان کرده و جامه ی نژادپرستی به تن کرده اند. نژادپرستی خبیث “فارسیسم” نزدیک به ۹۰ سال است که در جغرافیای ایران، ملتهای غیرفارس را هدف قرار داده است. فارسیسم بر خلاف دیگر جریان های نژادپرستی با مرور زمان، قویتر شده و همچنین برخلاف بقیه، بیشتر در میان طبقه روشنفکر رواج دارد، تا جایی که به یک مولفه روشنفکری در میان فارسها تبدیل شده است. جریان پان فارسیسم با انکار وجود دیگر ملتها در جغرافیای ایران، نژادپرستی خود را به شکل عملی به بدترین شکل بر ضد آنها اجرا کرده و می کند. جدیدترین اظهار نظر طاعون فارسیسم از زبان یکی از کارشناسانش بنام محمد بقایی ماکان به شکل زیر بیان شده است: “ما اصلا در ایران غیر فارس نداریم، همهفارساند و فارس یعنی ایرانی. همین چند سال پیش هیاهو درگرفته بود که چرا “خلیج ف ارس” به نام «فارس» نامیده شده، مگر ایران فقط متعلق به فارسهاست؟ کسی به آنها جواب نداد که همه ایران فارس است؛ حتا جمادات ما هم فارساند. سهند و سبلان با دماوند فرقی ندارند. فراموش نکنیم که تجزیه با نام انجام میشود؛ همانطور که درباره “خلیج ف ارس” با تغییر نام میخواهند کمکم جزایر سهگانه را به خود متعلق کنند. انسانی که هزاران سال بر این خاک زندگی میکند، چطور خود را غیر فارس میداند؟ همه ما فارس هستیم؛ یعنی همه ایرانی هستیم.”( هیچکس با زبان مادری مخالف نیست اما…، ایسنا، ۲۳/۰۲/۲۰۱۴).
جلوه های عینی تبعیض نژادی:
به موجب ماده ۲ کنوانسیون بین المللی سرکوب و مجازات جرم تبعیض نژادی (منعقده در ۳۰ نوامبر ۱۹۷۳ که از سال ۱۹۷۶ لازم الاجرا شده است)، تبعیض نژادی به معنی ارتکاب هر یک از اعمال زیر برای تثبیت تفوق یک گروه نژادی (ملت) بر گروه نژادی (ملت) دیگر و سرکوب سیستماتیک آنها است:
الف- سلب حق حیات و آزادی اعضای یک گروه نژادی (ملت) به یکی از طرق زیر:
۱- قتل اعضای گروه (ملت).
۲- ایراد صدمه شدید جسمی یا روحی به اعضای گروه (ملت) یا نقض آزادی یا شرافت آنها یا قرار دادن آنها تحت شکنجه یا رفتار و مجازاتهای ظالمانه، غیر انسانی یا تحقیر کننده.
۳- توقیف خودسرانه و حبس غیر قانونی اعضای گروه (ملت).
ب – تحمیل عمدی نوعی شرایط زندگی بر اعضای گروه (ملت) برای نابودسازی کلی یا جزئی آنها.
ج- هر نوع اقدامات قانونی و غیر آن برای بازداشتن اعضای یک گروه نژادی (ملت) از مشارکت در حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور و ایجاد عمدی شرایطی برای جلوگیری از توسعه کامل آنها ، به ویژه از طریق منع آنها از حقوق و آزادیهای انسانی از جمله حق کار، حق تشکیل اتحادیه های صنفی شناخته شده ،حق آموزش، حق زیستن در کشور و بازگشتن به آن، حق تابعیت، حق آزادی رفت و آمد و اقامت، حق آزادی عقیده و بیان و حق آزادی تجمعات مسالمت آمیز.
د- هر نوع اقدامی، از جمله با تصویب قانون، برای تفکیک نژادی جمعیت به وسیله ایجاد مناطق جداگانه برای اعضای یک گروه نژادی، منع ازدواجهای بین نژادی و مصادره اموال گروههای نژادی.
هـ- سوء استفاده از نیروی کار اعضای یک گروه نژادی به ویژه از طریق کار اجباری.
و- آزار و اذیت اشخاص و سازمانها به وسیله محروم کردن آنها از حقوق و آزادیهای اساسی به دلیل مخالفتشان با تبعیض نژادی. (تبعیض نژادی در سرزمین های اشغالی نمونه بارز نقض حقوق بشر از سیرالله مرادی نوده).
سیاست تغییر بافت جمعیتی خطرناکترین نمونه های عملی نژادپرستی:
با مطالعه دقیق نمونه های عملی نژادپرستی، متوجه می شویم که سیاستهای تغییر بافت جمعیتی از نمونه های بارز آن است که در “بند ب پاراگراف جلوه های عینی تبعیض نژادی” بدین شکل بیان شده است:” تحمیل عمدی نوعی شرایط زندگی بر اعضای گروه (ملت) برای نابودسازی کلی یا جزئی آنها”. بی شک هدف سیاست مذکور خلق شرایط خاصی از زندگی برای یک ملت برای ضربه زدن به هویت آن و اظمحلال فرهنگی آن در ملت غالب است که می توان آنرا خطرناک ترین سیاستها برای نابودی ملتها دانست که هم می تواند بعد از اشغال سرزمینی به اجرا در آید همانند سیاستهای تغییر بافت جمعیتی فلسطین بوسیله اسرائیل، و تغییر بافت جمعیتی اقلیم الاحواز و جزایر سه گانه اماراتی بوسیله ایران و هم قبل از اشغال سرزمینی نیز انجام می شوند همانند سیاستهای مخفی تغییر بافت جمعیتی ایران به نفع شیعیان در بحرین و عراق.
اقلیم الاحواز از سال ۱۹۲۵ و بعد از اشغال نظامی بوسیله رضا شاه و سقوط آخرین حاکم عربی آن تا به امروز هدف سیاستهای نژادپرستانه حکومتهای متوالی رژیم فارسیسم بوده است. خبیث ترین، خطرناک ترین و مهلک ترین سیاست جریان فارسیسم در الاحواز، همانا تغییر بافت جمعیتی اقلیم با هدف محو هویت عربی و تخریب ارکان ملت ساز آن می باشد. این جریان که در درازمدت تصویری را برای خود رسم کرده بود که در آن ملت عرب الاحواز را به مرحله ای خواهد رساند که دیگر شرایط لازم برای اطلاق مفهوم ملت را نخواهد داشت و برای عملی کردن این تصویر از هیچ عملی دریغ نکرده است. اعمال و سیاست های انجام شده توسط جریان فارسیسم را می توان به دو دوره زمانی پهلوی و جمهوری اسلامی تقسیم کرد.
سیاستهای تغییر بافت جمعیتی در زمان حکومت پهلوی:
فارسیسم رضاخانی فلسفه نژادپرستانه آشکاری دارد و به دلیل ذات پیدایی خویش، نژادپرستی را بنیان تفکر خود قرار داده است. فارسیسم بوسیله رضاشاه و با تاسی از نازیسم شکل گرفت. اگر چه بعدها فارسیسم در قالب حزب پان ایرانیسم شروع به فعالیت کرد اما در اینجا مراد ما اندیشه های فارسیسم می باشند که مشرب تمام ایده های فارس زبانان گشته است. حتی آنهایی که در ظاهر با نژادپرستی مبارزه می کنند اما در مبارزه با عرب و عرب ستیزی همه اشتراک دارند.
برخورد حقارت آمیز نسبت به مردم عرب و ملت های دیگر، تار و پود ایدئولوژی پارسیسم را تشکیل می دهد. این ایدئولوژی برپایه اندیشه غیرعملی “علم اگر در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس بدان خواهند رسید” بنا شده است. سیاست تبعیض نژادی در ایران از همان آغاز تأسیس دولت – ملت ایران در حال اعمال است. ملت عرب نخستین قربانی این سیاست شد، چرا که فارسیسم افراطی برای حفظ و تثبیت خود در سرزمینی که به زور اشغال کرده بود، دست به نسل کشی مردم عرب به روشهای مختلف زد.
اقلیم الاحواز قبل از اشغال، دارای جمعیتی یکدست عرب و از طوایف و قبایل مختلف بود پراکنده بود. حکومت رضاشاه بعد از چیرگی بر اقلیم و ساقط کردن حکومت عربی آن با بکارگیری توصیه های نظریه پردازان جریان پارسیسم از قبیل فروغى، میرزا ملکم، آخوندزاده و تقیزاده، سیاست مهاجرت اجباری و جابجایی جمعیتی را علیه مردم عرب به کار گرفت. از نخستین اقدامات وی تبعید دسته جمعی شیوخ عرب به خارج از الاحواز بود. پس از آن قبایل عرب را به صورت یکجا و پیاده از مسیرهای طافت فرسای کوهستانی به خراسان تبعید نمود که عده زیادی از کودکان و پیرمردان در میان راه جاه باختند. رضاخان، سیاست هجرت و هجرت معکوس را به شکل وسیعی در اقلیم بکار گرفت.
مهاجرت به داخل الاحواز، به طور خاص از قنیطره (دزفول) و سوس(شوش) آغاز گشت به این خاطر که آنسوی کوههای زاگرس، اقوام بختیاری و لر ساکن بودند و هم مرزی آنها با مناطق شمالی الاحواز و همچنین ورود آنها در زمستان به همراه دامهایشان به این مناطق جهت پیدا کردن چراگاهها، جابجایی و اسکان آنها در مناطق شمالی الاحواز را آسان کرده بود. قبل از تاریخ ۱۹۲۵، بختیاریها تنها در مناطق کوهستانی و کوهپایه های زاگرس در ایذج و مسجد سلیمان ساکن بودند که زندگی آنها بصورت ییلاقی و قشلاقی بود بدین صورت که در تابستان منطقه را ترک و در زمستان به منطقه باز می گشتند. این مناطق بیشترین پتانسیل را برای تغییر بافت جمعیتی دارا بودند. البته بعد از آن، صنعتی شدن شهرهای عبادن و احواز، زمینه لازم برای مهاجرت گسترده به داخل این شهرها را ایجاد کرد. حکومت پهلوی با گسیل نیروهای کار به داخل این شهرها و اعطای امکانات فراوات به آنها، زمینه را برای خلق جامعه غیرعرب در اقلیم الاحواز و بخصوص ایجاد طبقه متوسط برای تاثیرگذاری در مناسبات آینده سیاسی اقلیم، مهیا کرد. مهاجرت های انجام گرفته به داخل الاحواز از سال ۱۹۲۵ در قالب طرحهای اسکان عشایر در ایذج و مسجد سلیمان و قنیطره (دزفول) و طرحهای کشاورزی در مسیر تستر تا محمره و طرحهای صنعتی و نفتی در احواز و عبادان، طبق آمارهای رسمی ایرانی و بر اساس مقاله منتشره در سایت جنبش ملی دمکراتیک عرب الاحواز در جدول زیر نشان داده شده است:
درصد مهاجرت نسبت به جمعیت اقلیم |
جمعیت اقلیم الاحواز |
تعدادکل مهاجرت ها |
خالص مهاجرت |
مهاجرت به خارج از اقلیم |
مهاجرت به داخل اقلیم |
سال |
۱۴% |
۱۲۷۷۸۱۴ |
۱۷۳۸۸۶ |
۱۷۳۸۸۶ |
۱۸۹۹۰۶ |
۳۶۳۷۹۲ |
۱۹۵۶ |
۲۰% |
۱۵۷۸۰۷۹ |
۳۲۳۰۵۲ |
۱۴۹۱۶۶ |
۳۶۰۴۲ |
۱۸۵۲۰۸ |
۱۹۶۶ |
۲۳% |
۲۱۸۷۱۱۸ |
۵۱۰۸۳۲ |
۱۸۷۷۸۰ |
۸۶۸۳۶ |
۲۷۴۶۱۶ |
۱۹۷۶ |
۲۶۸۱۹۷۸ |
۲۶۷۶۴۴- |
۳۴۹۰۹۸ |
۸۱۴۵۴ |
۱۹۸۶ |