هاشم شعبانی و هادی راشدی دو تن از پنج فعال فرهنگی عرب محکوم به اعدام شهر خلفیه هستند، که ماموران جمهوری اسلامی دیروز ۲۹ ژانویه ۲۰۱۴ خبر اعدام آنها را به خانواده هایشان اعلام کردند.
نگاهی به اعدام های مخفیانه فعالان عرب از سال ۲۰۱۲ تاکنون نشان می دهد که جمهوری اسلامی در اعدام این فعالان، شرکایی دارد که آشکارا و پنهان همراستای ماشین اعدام رژیم مشغول فعالیت بر علیه دگر اندیشان غیر فارس هستند.
از بزرگترین شرکای جمهوری اسلامی در اعدام فعالان عرب، آن دسته از اعضای شورای مرکزی و اعضای شبکه همبستگی برای حقوق بشر ایران و مسئولین چندین سازمان حقوق بشر مرکزگرا در این شبکه است. آنها علنا اتهامات جمهوری اسلامی به فعالان عرب را اساس کار خود قرار داده بودند.
یکی از اعضای شورای مرکزی شبکه همبستگی در ایمیلی که در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۱۲ به لیست ایمیل اعضای شبکه ارسال شده بود چنین نوشته بود: “یکی میخواهد خوزستان از ایران جدا شود ؛ از خارج اسلحه میگیرد و چند سرباز را هم میکشد . حکومت دستگیرش می کند ؛ شکنجه اش می کند و می خواهد اعدامش کند”. این شخص گرچه در ادامه ایمیل توجیه می کند که وی از این شخص به نوعی دفاع خواهد کرد، اما با اغماض نسبت به پرونده سازی سازمان های امنیتی برای فعالان سیاسی و فرهنگی با تکرار متعمدانه اتهامات، انگ “تروریست” به فعالان عرب می زند.
حضور چنین افراد عرب ستیز و نژاد گرا سبب شد تا شبکه همبستگی برای حقوق بشر در مدت بیش از یک سال، یک هزارم تلاشی که در مدت کوتاه برای دفاع از دیگر فعالان شهرها فارس نشین انجام داده بود، برای فعالان سیاسی و فرهنگی عرب انجام ندهد.
از دیگر شرکای مهم جمهوری اسلامی در اعدام فعالان عرب، شخصیت های برجسته سازمان های حقوق بشر ایرانی نظیر برنده جایزه نوبل صلح، هستند. اینان به واسطه فرصت ارتباط با مسئولان اتحادیه اروپا و مسئولان سازمان های جهانی حقوق بشر، تنها به فکر نورچشمی های مرکز نشین بودند. هنگام دیدار مسئولان اروپایی و حقوق بشری اینان تنها درخواست دیدار با زندانیان سیاسی مرکز را مطرح می کنند. دیدار مسئولان خارجی حقوق بشری با زندانیان عرب به هیچ وجه از سوی این سازمان ها مطرح نشده است.
چنین نیز آن دسته از فعالان حقوق بشر ایرانی هستند که یکی دو بیانیه کوتاه در دفاع از فعالان فرهنگی عرب صادر کرده بودند که نصف بیانیه آنها شک و تردیدها نسبت به گناهکار بودن و خشونت طلب بودن فعالان فرهنگی عرب را تقویت می کند. ترکیب عقده های عرب ستیزی نهادینه شده در اینان با پرستیژ حقوق بشری نتیجه ای بیش از چنین بیانیه هایی ندارد.
از جمله شرکای جمهوری اسلامی آن خبرنگاران رسانه های فارسی زبان در خارج از کشور هستند که همواره سعی می کنند از انتشار اخبار نقض حقوق فعالان فرهنگی وسیاسی عرب در زندان ها، خودداری کنند و به کلی اخبار مناطق عرب نشین را سانسور نمایند. همچنین زمانی که مجبور به انتشار خبر می شوند سعی می کنند که خبر تا حد ممکن کوتاه، بی محتوا، شک بر انگیز، و بدون ذکر خواستگاه سیاسی و ملی متهمان باشد. به عنوان مثال عملکرد رادیو فردا در مدت سه سال از زندانی شدن این فعالان عرب اینگونه بود. رادیو فردا در زمانی هم که خبری درباره این فعالان منتشر کرد، خبر در حد ۵ سطر بوده که دو سطر آن در فربه کردن اتهامات مطرح شده از سوی جمهوری اسلامی اختصاص داده می شود.
روشنفکران، نویسندگان و روزنامه نگارانی که افکار عمومی جامعه را به سویی سوق داده اند که مخالفان مرکزیت سیستم حکومتی کشور را جنایت کار و تروریست معرفی کرده اند. مرکزگراهای نژاد گرا، آگاهانه هرگونه فعالیت فرهنگی و سیاسی در ضدیت با محوریت فرهنگ فارسی و سیطره مرکزگراها بر سرنوشت ملت های غیرفارس را جنایتی نابخشودنی و خیانت به آرمانها ومقدسات و … معرفی می کنند. فعالیت های داوطلبانه اینگونه روشنفکر نماها سبب شده است تا کلیت جامعه مرکزنشینان و مسخ شدگان هویتی و خودباخته گان، اتهامات ساختگی جمهوری اسلامی علیه فعالان غیرفارس را تکرار و یا بر شکنجه و آزار و اذیت و اعدام آنها سکوت کنند.
از جمله شرکای علنی و آشکار جمهوری اسلامی نیروهای افراطی ملی گرای فارس هستند که با عنوان هایی نظیر سربازان گمنام کورش و سربازان گمنام خامنه ای در فضای مجازی، رویکرد سرکوب جنبش های ملت های غیرفارس را تبلیغ می کنند. کار این تعداد انبوه به آنجا رسیده است که برخی از احزاب پان فارس در بیانیه های خود، خون معترضان به سیستم حکومتی مرکزی در ایران را مباح می دانند.
آنها با حضور در شبکه های اجتماعی نظیر فیسبوک، تویتر، پالتالک و دیگر فضاهای اینترنت عقده های روانی پان فارسی و دشمنی با ملت های غیر فارس را تبلیغ می کنند. این تعداد انبوه از کاربران باستانگرا در حمله های مستمر خود به فعالان سیاسی و فرهنگی ملت های غیر فارس مقدمات جنایت رژیم بر علیه مردم غیر فارس را آماده می کنند.
زمانی که صدها صفحه فیس بوکی فارسی زبان تنها به تحقیر ،اهانت و دشمنی با عرب مشغول هستند، به هیچ وجه عجیب نخواهد بود که بخش اعظم ایرانیان از مرگ عده ای عرب اگر خوشحال نشوند، ناراحت نخواهند بود.
برای آن کسانی که این نوشته را رد می کنند به آنها پیشنهاد می کنم، به عنوان مثال؛ حوادث پوشش اخبار اعتصاب غذای زندانیان مناطق فارس نشین(که صد البته کاری بسیار پسندیده است)را در ذهن تصور کنند و ببینند که هنگامی که یک زندانی فارس بیمار می شود و یا اعتصاب غذا می گیرد چه غوغایی در سطح دنیا به پا می شود. در اینصورت تفاوت غوغاهای همه گیر با سکوت مرگبار و موذی اکثریت مردم ایران و به خصوص سکوت فعالان سیاسی و حقوق بشری بر اعدام فعالان سیاسی و فرهنگی عرب در اقلیم احواز، همداستانی و همراستایی نیروهای نژاد گرا و انسان ستیز با سیاست های جمهوری اسلامی را برای ما به نمایش می گذارد.