اولین جرقه های انقلابی در مناطق عرب نشین جنوب ایران زمانی رخ داد که شیخ خزعل حاکم امارت عربستان(خوزستان)، در یک نشست سیاسی با برخی مقامات ایرانی فریب آنان را خورد و بعد از به دام افتادن، به تهران تبعید گردید. این حادثه در ۳۱ فروردین ۱۳۰۴ شمسی مصادف با ۲۰ آوریل ۱۹۲۵ حادث شد. بعد از پایان حکومت شیخ خزعل یک شکاف بزرگ سیاسی، اداری و اجتماعی در سطح مناطق عرب نشین هویدا گشت. مدارس عربی درمحمره (خرمشهر)، ناصریه (اهواز) و دیگر شهرها تعطیل شدند. اماکن اداری امارت عربستان (خوزستان) به اماکن اداری دولت مرکزی در آن منطقه تبدیل شدند.
کمتر از شش ماه بعد از تبعید شیخ خزعل به تهران نیروهای وفادار به او با رهبری دو تن از کارکنان قصر فیلیه (مرکز حکمرانی شیخ خزعل در شهرمحمره) به نام های ” شلش ” و ” سلطان ” در ۳۱ تیرماه ۱۳۰۴ مصادف با ۲۰ جولای ۱۹۲۵ یک قیام ملی ترتیب دادند. در این قیام نیروهای نظامی رضا خان مستقر در این شهر از هم گسیختند و بسیاری از آنان به عراق و جمعی دیگر به وسیله تعدای لنج ( کشتی کوچک) از راه دریا به کویت گریختند.
محمره (خرمشهر) در این قیام برای چند روز به دست نیروهای وفادار به شیخ خزعل افتاد. این قیام در فهرست قیام های ملی ملت عرب به (ثوره الغلمان) مشهور است. چرا که بخش اعظم قیام کنندگان از میان کارکنان، مستخدمین، ماموران ونیروهای قصر وسایر مراکز حکومتی شیخ خزعل ومردم کوچه و بازار بودند. این قیام بعد از چند هفته، با یورش مجدد نیروهای نظامی و کشتار عمومی مردم عرب در این شهر پایان یافت.
بعد از این حادثه یک کنشگر سیاسی اجتماعی عرب به نام “عبدالمحسن خاقانی” با تاسیس یک هسته سیاسی در محمره (خرمشهر)، نامه های متعددی به رهبران کشورهای خاورمیانه ارسال کرد. او در نوشته هایش خواستار دخالت رهبران این کشورها برای آزادی شیخ خزعل و بازگرداندن ایشان به منطقه شده بود. به موازات این کار، خاقانی یک قیام ملی در مناطق عرب نشین ترتیب داد. این قیام با آنکه هیچ سمت وسوی نظامی نداشت، اما با واکنش خشونت بار نیروهای نظامی مواجه و در این میان صدها تن از مردمان عرب جان باختند.
زد و خوردهای نظامی میان مردمان عرب و نیروهای نظامی همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۰۷ شمسی مصادف با سال ۱۹۲۸، یک رهبر محلی به نام “محیی الزیبق” شهر حویزه (هویزه) را به تصرف در آورد. او در آن شهر یک حکومت محلی برپا ساخت. با گذر شش ماه از عمر این حکومت محلی، نیروهای رضاخانی، این شهر را محاصره و آن را منهدم کردند. حکومت محلی محیی الزیبق نیز بعد از کشتار مردم حویزه، انهدام بخش وسیعی از این شهر ، دستگیری و اعدام او و یارانش به نقطه پایانی خود رسید.
در سال ۱۳۱۵ شمسی مصادف با سال ۱۹۳۶ میلادی در منطقه میسان(دشت آزادگان) که امروزه در بر گیرنده شهرهایی چون خفاجیه(سوسنگرد)، حویزه(هویزه)، حمیدیه و بسیتین(بستان) است یک نهضت بزرگ شکل گرفت. چاشنی این نهضت برنامه کشف حجاب رضا شاه بود، اما در این میان فعالان ملی عرب مفاهیم سیاسی را در متن خواسته های جنبش قرار داده وخواستار خودمختاری شدند.
سرانجام با اعدام ۱۶ تن از سیاسیون عرب در آن زمان، تبعید بیش از دو هزار نفر از اهالی این منطقه به شمال ایران و آن هم با پای پیاده ، مرگ بیش از نیمی از تبعیدی ها در میانه راه در اثر سرما، گرسنگی، درگیری با ماموران و… این قیام پایان یافت.
اندکی بعد از این حادثه، شیخ خزعل که در تهران تبعید شده بود، در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۱۵شمسی مصادف با ۱۴ ژوئن ۱۹۳۶ در محل اقامت اجباری خود در این شهر به دست ماموران شهربانی کشته شد. بعد از قتل شیخ خزعل پروژه فارسی سازی که دربرگیرنده تغییر بافت ملی قومی و هویتی منطقه بود با شدت و خشونت آغاز شد.
در این میان و درست چند ماه بعد از کشته شدن شیخ خزعل نام امارت عربستان به ( استان خوزستان) تغییر یافت. امارت عربستان در آن زمان شامل خوزستان کنونی و بخش های وسیعی از استان های بوشهر، ایلام وکهکیلویه وبویر احمد بود.
این روند شامل سایر مناطق تحت سیطره امارت عربستان شد. در این میان نام شهرهایی چون؛ عبادان به (آبادان)، محمره به (خرمشهر)، معشور به (ماهشهر)، تمیمیه به (هندیحان)، خفاجیه به (سوسنگرد)، بسیتین به (بستان)، سوسه به (شوش دانیال)، ناصریه به (ناصری وبعدها به [اهواز])، غنوه به (گناوه)، رامز به (رامهرمز)، خلفیه به (خلف آباد وبعدها به [رامشیر])، فلاحیه به (شادگان)، العمیدیه به (امیدیه)، صالحیه به (صالح آباد و بعدها به [اندیمشک])، رودخانه شط العرب به (اروند رود)، جزیره جسم به (جزیره قشم)، جزیره قیس به (جزیره کیش)، منطقه میسان به (دشت میشان وبعدها به [دشت آزادگان])، جزیره صلبوخ به (جزیره مینو وبعدها به [مینوشهر])، ابوشهر به (بوشهر)، حویزه به (هویزه وبعدها به [هوزگان]) و… از عربی به فارسی تغییر یافتند.
در ادامه سلسله قیام های مناطق عرب نشین اما (قیام میناو) از دیگر قیام های حائز اهمیت تاریخی است. میناو نام منطقه ای است که امروزه قسمت اعظم آن در تقسیمات کشوری ایران به (بخش شاوور) معروف است. این قیام در سال ۱۳۱۹ شمسی مصادف با سال ۱۹۴۰ میلادی رخ داد.
رهبران محلی همچون “حیدر بن طلال” ، ” ابریچ “، ” کوکز ” ، “مهدی بن داوود” ، “غضبان” و دیگران اداره این قیام فراگیر را به عهده داشتند. قیام یاد شده بعد از چند روز شکل و شمایل نظامی به خود گرفت. دلیل این قیام گسترده گسیل تعداد زیادی از خوانین، فئودال ها و مردمان غیر بومی از مناطقی چون لرستان، بختیاری، اصفهان، اراک و…. ، و اسکان آنان در مناطق عرب نشین و تصرف زمین های کشاورزی مردمان عرب بود. این حادثه بزرگ پس از هفته ها درگیری نظامی گسترده با بمباران مناطق عرب نشین به وسیله هواپیما و توپ، قتل عام ساکنان روستاهای سده ، بیت داوود ، خزرج العبدالله و…. و اعدام دسته جمعی رهبران این قیام در مکانی به نام (قلعه سهر) در حد فاصل ۴۵ کیلومتری شمال اهواز، سقوط یک فروند جنگنده ارتش ایران وتلفات بسیار زیاد دیگر در میان دو طرف نیروهای درگیر پایان یافت.
به موازات این قیام، حادثه سیاسی نظامی دیگری در[جازان] شکل گرفت. جازان از روستاهای واقع در حد فاصل رامز (رامهرمز) و خلفیه (خلف آباد) است. در این حادثه مردم عرب این منطقه به یک ستون بزرگ ارتش متشکل از چندین گردان که در راه عزیمت از شیراز به بهبهان و سپس به سوی محل درگیری ها در میناو را داشت، حمله ور شده و تلفات سنگینی را بر آن متحمل ساختند.
از دیگر قیام های پیوسته وغیر منقطع در مناطق عرب نشین می توان به (قیام غجریه) اشاره کرد. در این قیام یکی از فرزندان شیخ خزعل به نام شیخ “چاسب” با ایجاد اتحاد و همبستگی بین برخی قبایل سعی بر آن داشت قدرت سیاسی از دست رفته امارت عربستان را بازگرداند. این قیام نیز پس از چندین درگیری نظامی و تلفات سنگین در میان نیروهای درگیر و سقوط یک جنگنده نیروی هوایی ارتش، به شکست انجامید. این حادثه در سال ۱۳۲۲ شمسی مصادف با سال ۱۹۴۳ میلادی رخ داد. یک سال بعد از این حادثه یعنی در سال ۱۳۲۳ شمسی مصادف با سال ۱۹۴۴ میلادی یکی دیگر از فرزندان شیخ خزعل به نام شیخ “عبدالله” تلاش مشابهی داشت اما سر انجامش نیز شکست بود.
در سال ۱۹۴۶ میلادی مصادف با ۱۳۲۵ شمسی ملت عرب پس از تجربه شکست در قیام های مسلحانه به منظور پیگیری حقوق ملی خود اقدام به تاسیس یک تشکل سیاسی تحت عنوان [حزب سعادت] کردند. رهبران این حزب اما مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار گرفتند. نیروهای ساواک با محاصره منزل یکی از رهبران این حزب به نام “حداد بن هویدی” در عبادان (آبادان)، ایشان، همسر و تمام فرزندانش را به ضرب گلوله کشته، و پس از آن با پاشیدن بنزین بر در و دیوارها جنازه های تمام افراد این خانواده را در منزلشان سوزاندند.
این حادثه هولناک که در مرداد ماه ۱۳۲۵ مصادف با آگوست ۱۹۴۶ رخ داد موجب بروز یک تنش شدید میان نیروهای نظامی مستقر در عبادان (آبادان) و مردم عرب شد. این تنش به سرعت به درگیری نظامی گسترده ای تبدیل شد. در این درگیری سرنوشت مردم عبادان بهتر از سرنوشت خانواده حداد بن هویدی نبود و در این میان بسیاری از شهروندان در آتش توپخانه ارتش سوختند.
در بحبوحه فشار های دولت برای دریافت مالیات از مردم عرب در سال ۱۹۴۹ میلادی مصادف با سال ۱۳۲۷ شمسی “یونس بن عاصی” یک انتفاضه مردمی در منطقه میسان (دشت آزادگان) به راه انداخت. دلیل این انتفاضه همانگونه که بیان شد اعتراض مردم به پرداخت مالیات بود، هرچند که عدم پرداخت مالیات خود یک پیام سیاسی واضح است اما در بطن این قیام مفاهیم دیگری با وضوح بیشتر عرض اندام کرد. حوزه جغرافیایی این قیام منطقه میسان(دشت آزادگان) یا همان شهرهای خفاجیه (سوسنگرد)، حویزه (هویزه) وبسیتین (بستان) بود.
درسال ۱۹۵۶میلادی مصادف با ۱۳۳۵ شمسی نیز چند تن از روشنفکران عرب به نام های “محیی آل ناصر”، “دهراب شمیل”، “عیسی نصاری” و تعدادی دیگر از فعالان سیاسی اقدام به تاسیس یک تشکل سیاسی تحت عنوان (جبهه تحریر عربستان) کردند. آنان با تاسیس این تشکل و یک کمیته فرعی دیگر به نام (اللجنه القومیه العلیا) سعی بر آن داشتند که با بسیج توده های مردمی یک انقلاب فراگیر ملی راه اندازی کنند. رهبران یاد شده در دیدار با نیروهای سیاسی ملی گرا در مصر و دیگر کشور های عربی از طریق اتحادیه عرب سعی در پیگیری مسئله امارت عربستان داشتند. اعضای تشکیل دهنده این کمیته و تمام رهبران آن اما به دلیل نفوذ عناصر امنیتی در این مجموعه دستگیر و سه تن نام برده شده در سال ۱۹۶۴ میلادی مصادف با سال ۱۳۴۳ شمسی اعدام شدند.
به فاصله اندکی پس از اعدام محیی آل ناصر و دیگر کادرهای جبهه آزادیبخش عربستان در سال ۱۳۴۳ شمسی یک تشکل سیاسی دیگر در منطقه [محرزی] در نزدیکی شهر محمره (خرمشهر) تشکیل شد. تشکل جدید (الجبهه الوطنیه لتحریر عربستان) نام گرفت. رهبر این جبهه یک جوان اهل منطقه محرزی به نام “سید صادق” بود. هسته نظامی این جبهه با تدارک یک طرح عملیاتی به دنبال ترور محمد رضا شاه بودند. طبق اطلاعاتی که هسته نظامی جبهه در فوریه سال ۱۹۶۷مصادف با بهمن ماه سال ۱۳۴۵ به دست آورده بود، قرار بر این بوده که محمد رضا شاه در جریان بازدید از محمره وعبادان از روی پل رابط بین شهر محمره و منطقه محرزی گذر کند. هسته نظامی این جبهه با تهیه تجهیزات لازمه بمب گذاری سعی داشتند پل محل گذر شاه را در حین عبور او و کاروانش به کلی نابود ساخته تا او و همراهانش را از بین ببرند.
هدف از این ترور ایجاد یک تغییرات دراماتیک سیاسی در ایران و آزاد سازی مناطق عرب نشین بود. این عملیات اما لو رفته ومنطقه محرزی به محاصره ارتش در آمد. پس از محاصره منطقه محرزی و بمباران آن، جمعی کثیری از ساکنان در آن منطقه قتل عام شدند. این حادثه در بهمن ماه سال ۱۳۴۵ حادث شد. دو سال بعد از این حادثه یعنی در سال ۱۳۴۷ شمسی مصادف با سال ۱۹۶۹ میلادی سید صادق رهبر جبهه ملی آزادیبخش عربستان در نخلستان های محمره به دست عوامل امنیتی کشته شد.
در سال ۱۹۶۸ میلادی یک تشکل قدرتمند سیاسی نظامی عرب در دمشق شکل گرفت. رویکرد مبارزاتی این تشکل که (الجبهه الشعبیه لتحریر الاحواز) نام داشت الهام گرفته از عملکرد سیاسی نظامی و چریکی جنبش جهانی چپ بود. در کارنامه این جبهه بیش از ۱۵۰ عملیات نظامی بر ضد اهداف دولتی، نظامی و اقتصادی لحاظ شده است. این تشکل سیاسی نظامی با نظر به دهه ها سال مبارزات ملت عرب به شکل و شمایل قبایلی، با ترسیم یک پرچم که به تریب و از بالا به پایین مرکب از سه رنگ سرخ، سفید و مشکی و رسم یک دایره سبز رنگ در میانه خط سفید آن و قرار دادن یک ستاره پنج پر سبز رنگ درون آن دایره سعی بر آن داشت تا قیام های ملت عرب را از حالت قبایلی به شکل ملی تبدیل کند.
پیش از این مرحله ملت عرب در امارت عربستان از یک پرچم سفید رنگ تحت عنوان (بیوض) در سایر مراسم های ملی و یا قیام های سیاسی استفاده می کرد. این تشکل در اوایل انقلاب ۱۹۷۹ ایران، اعلام انحلال کرد و با انتشار بیانیه ای مبارزه خود را بخشی از مبارزات سایر ملیت های غیر فارس در ایران اعلام نمود.
مبارزات سیاسی ملت عرب همچنان ادامه داشت، تا اینکه در سال ۱۳۵۷ شمسی مصادف با سال ۱۹۷۹ میلادی و همزمان با تظاهرات هایی که تمام ایران را در برگرفت، ملت عرب همگام با دیگر ملل در این تحول سیاسی فعالانه شرکت کردند. بعد از پیروزی انقلاب یک هیئت سیاسی با پشتیبانی آیت الله “محمد طاهر آل شبیر خاقانی” مرجع دینی و رهبر معنوی ملت عرب راهی تهران شد. خواسته های هیئت نمایندگی سی نفره عرب در چند بند اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خلاصه شده بود که می توان مجموعه آن خواسته ها را گونه ای خودمختاری نامید. هیچ کدام از آن خواسته ها اما مورد قبول مقام های کشوری واقع نشدند.
اعضای این هیئت در بازگشت به محمره ضمن برگزاری چندین نشست با فعالان سیاسی و اجتماعی، گزارش شکست مذاکرات با مسئولان کشوری را به اطلاع مردم رساندند. بعد از این رویداد تظاهرات های پی درپی شهرهای ناصریه (اهواز)، محمره(خرمشهر)، و دیگر شهرها را فرا گرفت. شدت و فشار مردم عرب بر رژیم جمهوری اسلامی در محمره (خرمشهر) نمود بیشتری داشت. در این میان احمد مدنی عضو جبهه ملی ایران که استاندار نظامی استان و فرمانده نیروی دریایی ارتش بود، به نیروهای تحت امرش دستور داد محمره (خرمشهر) را محاصره کنند.
او با محاصر شهر و جلب نیروهایی دیگر از سپاه پاسداران به محمره (خرمشهر) حمله ور شد. طبق گفته های شاهدان عینی که در حال حاضر برخی از آنان در خارج از کشور هستند، بیش از صدها تن از مردم عرب در این حادثه هولناک کشته، هزاران نفر زخمی و بسیاری دیگر به عراق پناهنده شدند. این حادثه غم انگیز که در میان ملت عرب به (مجزره الأربعاء الأسود) یا [چهار شنبه سیاه] معروف است، در روز چهار شنبه نهم خرداد ۱۳۵۸ مصادف با ۳۰ می ۱۹۷۹ میلادی اتفاق افتاد.
در ادامه حوادث مناطق عرب نشین و در سال ۱۹۸۵ میلادی مصادف با ۱۳۶۴ شمسی نیز یک قیام گسترده در شهر ناصریه (اهواز) شکل گرفت. این قیام در اثر انتشار یک نوشته اهانت آمیز به ملت عرب شعله ور شد. نوشته مذکور در ضمیمه روزنامه اطلاعات منتشر شده، که نویسنده آن با اهانت به ملت عرب جنوب غرب ایران، آنان را تعدادی (کولی) نامیده بود. ره آورد این قیام نیز تعداد زیادی کشته، زخمی، زندانی وتشدید فضای امنیتی بود.
در این میان و در طول زمان جنگ ایران و عراق، می توان به تشکیل (الجبهه العربیه لتحریر الأحواز) اشاره کرد. این تشکل سیاسی نظامی بعد از کشتار مردم عرب در محمره(خرمشهر) و پناهنده شدن بسیاری از مردم به عراق، در این کشور تشکیل شد. الجبهه العربیه لتحریر الاحواز با تشکیل یک ارتش کوچک و منظم همانند سازمان مجاهدین خلق و برخی احزاب کرد یک جنگ مسلحانه بر ضد جمهوری اسلامی ایران براه انداخت.
در زمان جنگ هشت ساله و با این پیشینه از حوادث و وجود یک دولت تمامیت خواه ادامه کار سیاسی برای جنبش های عربی در آن مقطع زمانی بسیار دشوار بود. در آن مقطع هر کسی را که به دلیل برخی فعالیت های کوچک فرهنگی دستگیر می کردند او را جاسوس و ستون پنجم معرفی می کردند. جنبش عربی در جنوب غربی ایران از ابتدای انقلاب تا پایان جنگ بیشترین تلفات انسانی را داد. صدها تن از فعالان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی عرب به دلایل واهی در این برهه اعدام شدند. با پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق بسیاری از نیروهای سیاسی خواستار تاسیس برخی موسسات فرهنگی و سیاسی شدند، دولت های وقت اما به هیچ کدام از آن خواسته ها جواب مثبت ندادند.
بعد از پایان جنگ هشت ساله، مناطق عرب نشین آماج هجوم بی رویه فارسی سازی واقع شدند. تغییر نام شهرها واماکن عمومی که دهه ها قبل آغاز شده بود، این بار به تغییر نام محله ها ، روستاها، خیابان ها و حتی به ممانعت از نامگذاری عربی برای نوزادان رسید. در این دوران که با ریاست جمهوری رفسنجانی همراه بود، زمین های کشاورزی مردم عرب با تهدید و ارعاب وسرکوب از صاحبان اصلی آنها غصب و به شرکت توسعه نیشکر واگذار شدند. در این میان تشکل های زیر زمینی عرب در پاسخ به عملکرد دولت، تاسیسات نفتی را هدف قرار می دادند. به طور کلی در دوره حکومت هاشمی رفسنجانی تاسیسات نفتی در تیررس گروههای زیر زمینی عرب بود. دولت وقت اما به دلیل ضعف این گروهها در زمینه اطلاع رسانی و نبود امکانات دیگر، همیشه بر این حوادث سرپوش گذاشته یا حد اکثر آنها را کار سازمان هایی چون [مجاهدین خلق] اعلام می کرد.
با روی کار آمدن نیروهای اصلاح طلب در سال ۱۳۷۶ شمسی، از تعداد انفجارها به شکل واضح کاسته شد. نیروهای سیاسی عرب در آن زمان یک تشکل سیاسی جدید تحت عنوان (لجنه الوفاق) تاسیس کرند. دوسال بعد از کار آن کمیته، فعالان در آن، تشکل سیاسی خود را به حزب ارتقا دادند. نام حزب جدید (حزب الوفاق الاسلامی ) بود. این تشکل فعال توانست انرژی تازه ای به بدنه سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی سایر شهرها و روستاهای عرب نشین تزریق کند. حزب وفاق یک تشکل اصلاح طلب بود و به مثابه شاخه عربی جبهه مشارکت ایران اسلامی عمل می کرد.
حزب یاد شده با شرکت کردن در انتخابات پارلمانی و شوراها در چارچوب برنامه کلی جبهه مشارکت توانست یک نماینده را راهی مجلس شورای اسلامی کند. حزب مزبور در انتخابات شوراهای شهرها نیز توانست با بسیج سایر توده های عرب در شهر ناصریه (اهواز) تمام نه کرسی شورای ناصریه(اهواز) را تسخیر کند. سه تن از میان نه نامزد حزب وفاق زنانی بودند که پیش از انتخابات در عرصه های اجتماعی فعال بوده و با راهیابی به لیست منتخب نامزدها از سوی این حزب توانستند به شورای شهر راه یابند.
پیروزی های سیاسی پی در پی عرب ها اما با حوادث بسیاری همراه شد. چرا که ورود مردم عرب از حاشیه به متن برای بسیاری از غیر بومیان در استان و دیگر متنفذان و سودجویان تهران نشین خوشایند نبود. به همین دلیل دسیسه چینی برضد جنبش مردمی عرب که رویکردی اصلاح طلبانه داشت با شدت و دقت آغاز شد. در پشت پرده این دسیسه چینی ها باندهای مافیایی قدرت و پول که هسته اصلی آنها متشکل از غیر بومیان بود، کمین کرده بودند. در این میان دو قیام بزرگ تمام مناطق عرب نشین را در بر گرفت که به این دو قیام و دلایل آنها اشاره خواهم کرد.
در سال ۲۰۰۴ مصادف با ۱۳۸۳ شمسی تظاهرات وسیعی ناصریه(اهواز) را فرا گرفت. دلیل آغازین این تظاهرات ها هجوم نیروهای انتظامی به مغازه های ضبط و پخش محصولات فرهنگی عربی بود. نیروهای انتظامی با حمله به بازارهای مناطق عرب نشین، صاحبان مغازه های الکترونیکی و استودیوهای ضبط و پخش را بازداشت، اقدام به مصادره ممتلکات آنها کرده و “باز تولید محصولات فرهنگی عربی را ممنوع اعلام کرده بودند”.
یک سال بعد از این حادثه در ۱۵ آوریل ۲۰۰۵ مصادف با ۲۶ فروردین ۱۳۸۴ شمسی یک زلزله سیاسی در مناطق عرب نشین اتفاق افتاد. در این حادثه بزرگ، ملت عرب در اعتراض به “طرح آمایش سرزمینی” که دربرگیرنده ” تغییر بافت جمیعتی مناطق عرب نشین” بود، تظاهرات های وسیع و پی در پی برگزار کردند. تظاهرات های مردمان عرب که بیش از ده روز طول کشید، زمانی آغاز شد که یک سند طبقه بندی شده در سطح کاملا محرمانه به طور وسیعی در ناصریه (اهواز) و دیگر شهرها منتشر گردید. در این سند که از سوی دفتر ریاست جمهوری وقت به تعدادی از وزارت خانه ها ارسال شده، آمده بود که؛ جمعیت مردمان عرب در جنوب غرب ایران می بایست ظرف ده سال به یک سوم برسد.
نسخه ای از این سند به گونه ای در اختیار یک تشکل سیاسی عرب ها که در آن برهه به صورت زیر زمینی عمل می کرد قرار گرفت. تشکل سیاسی مزبور یا همانا (التیار الوطنی العربی الدیموقراطی فی الاحواز [جنبش ملی عربی دموکراتیک الاحواز]) با همکاری سایر افراد مستقل و دیگر تشکل های سیاسی یک قیام ملی در مناطق عرب نشین به راه انداخت. در این قیام که بیش از ده روز به طول کشید، تظاهرات های مستمر تمامی شهرها و روستاها را در برگرفت. تعداد زیادی از تظاهر کنندگان دراین مقطع زمانی کشته شدند و بسیاری دیگر از فعالان نیز راهی زندان های در تبعید گردیدند. این قیام با ابتکار جنبش ملی عربی دموکراتیک الاحواز در میان ملت عرب به [الانتفاضه النیسانیه] معروف شد. صاحبنظران عرب معتقدند که انتفاضه یاد شده ره آورد سالها استبداد، اعدام های مستمر فعالان عرب، مهاجرت های سازمان یافته مردم عرب به دیگر شهرها ومناطق مرکزی ایران که توسط حکومت اجرا می شد، تحقیر ، تغییر بافت ملی منطقه، نابودی زبان عربی و غارت سایر ثروت های مناطق عرب نشین و به کا ر گیری این ثروت ها در مناطق فارس نشین بود. به نظر می رسد که در این میان نباید عملکرد دهها تشکل سیاسی عرب ها که از سال ۱۹۲۵ به این سو به شکل های مختلف فعال بودند را از نظر دور داشت.
در این میان اما دادگاه انقلاب استان در ۱۳ آبان ۱۳۸۵ با صدور اطلاعیه ای حزب وفاق را عامل شکل گیری انتفاضه ۱۵ آوریل اعلام، آن را منحل و اعضایش را تحت تعقیب قرار داد. بعد از صدور این اطلاعیه بسیاری دیگر از فعالان سیاسی عرب و اعضای حزب وفاق بازداشت و راهی زندان های طویل المدت شدند.
این حوادث اما پایان ماجرا نبود. در سال ۲۰۰۶ و در یک سلسله انفجارهای پی در پی، چندین مقر دولتی و اقتصادی در شهرهای ناصریه (اهواز)، عبادان (آبادان) و دزفول مورد هدف قرار گرفتند. فرمانداری های سه شهر یاد شده ، صدا و سیمای استان، اداره کل منابع طبیعی ، سازمان برنامه و بودجه استان و بانک سامان در ناصریه (اهواز) نیز از جمله مراکزی بودند که با این انفجارها متحمل خسارت های بزرگی گردیدند. تمامی این انفجارها را یک تشکل سیاسی نظامی عرب که در آن مقطع به شکل زیر زمینی عمل می کرد به عهده گرفت. این تشکل به نام (حرکه النضال العربی لتحریر الأحواز) معروف است. نیروهای سیاسی احوازی معتقدند که این تشکل سیاسی نظامی، زمانی دست به این انفجار ها زد که تمامی راهکارهای سیاسی برای احقاق حقوق ملی ملت عرب به وسیله دولت اشغالگر جمهوری اسلامی بسته شد.
چنانکه شاهدیم از دهه سی قرن نوزدهم میلادی به این سو چندین تشکل سیاسی زیر زمینی در مناطق عرب نشین و تعداد بسیار اندکی در خارج از کشور تاسیس شدند. بسیاری از این تشکل ها به دلایل مختلف منحل یا غیر فعال شدند. افزون بر تشکل هایی که در خلق حوادث مهم سیاسی در مناطق عرب نشین به شکل مستقیم سهیم بوده و در بالا ذکر شدند، در اینجا به صورت مختصر به نام های دیگر تشکل ها که از کارکرد سیاسی یا نظامی آنها آگاهی کافی ندارم، فقط به ذکر نام آنها اکتفا می کنم.
([الاتحاد العام لألطلبه والشباب] که هسته های اولیه ان در سال ۱۹۵۸ پی ریزی شد اما با مشکلاتی مواجه و در سال ۱۹۸۲ مجددا کارش را آغاز کرد)،[(الجبهه القومیه لتحریر عربستان والخلیج العربی] از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۱)، ([الجبهه القومیه لتحریرعربستان) از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹]، ([الحرکه الثوریه لتحریر عربستان]) در سال ۱۹۶۸)، [(الحرکه الجماهیریه العربیه فی الاحواز] همزمان با پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ ایران)، [(المنظمه السیاسیه للشعب العربی فی الاحواز) همزمان با انقلاب ۱۹۷۹]،[(المجلس الوطنی الاحوازی) در سال ۱۹۸۳].
[(حرکه المجاهدین العرب در سال ۱۹۷۹)]،[(حرکه التحریر الوطنی الاحوازی) در سال ۱۹۸۳]. (منظمه الجماهیر الثوریه فی الاحواز)،[(الحرکه القومیه لتحریر الاحواز”العاصفه” در سال ۱۹۸۶)]،[(حرکه النهضه وحرکه الرساله، این دو سازمان در سال ۱۹۸۷ پس از ادغام به نام الحرکه القومیه لتحریر الاحواز شناخته شدند)]،[(حرکه الشباب الأحوازی) ۱۹۸۳]،(قوات الذین در سال ۱۹۸۱)،[(اللجنه الثقافیه) در سال۱۹۸۵]، [(حرکه طلائع الوحده لشباب الاحواز) در تاریخ ۲۹٫۵٫۱۹۸۴ تشکیل شد] .
[(التجمع الناصری الاحوازی) که به مناسبت سالروز اعدام محیی ال ناصر ودیگر یارانش در تاریخ ۱۳٫۶٫۱۹۸۶ تشکیل شد. التجمع الناصری در یک اتحاد سیاسی با تشکلی دیگر به نام (حرکه الشباب الاحوازی) در سال ۱۹۹۱ سازمان جدیدی به نام (المنظمه العربیه لتحریر الاحواز[میعاد]) را به وجود آوردند.
(الجبهه الدیموقراطیه الشعبیه الاحوازیه) که اعضای آن به دو شاخه و با نامهای مشابه انشقاق کردند، این تشکل سیاسی از سال ۱۹۹۰ تاکنون به مبارزه خود با تکیه بر حق تعیین سرنوشت ادامه داده است.
(الحزب الدیموقراطی الاحوازی)،(المنظمه الوطنیه لتحریر الاحواز[حزم]) و (حزب التضامن الدیموقراطی الاهوازی) از سال ۲۰۰۳ تشکیل و کار آن به شکل منظم ادامه دارد. این تشکل سیاسی توانست در سازمان ملت های بدون نماینده (یو ان پی او) به عنوان نماینده ملت عرب جنوب غرب ایرن فعالیت کند. این تشکل سیاسی به عنوان عضو موسس کنگره ملیت های ایران فدرال ارتباط های رسانه ای وبین المللی قابل توجهی برای پیشبرد سیاست های خود ایجاد کرده است.
در میان نام های منسوخ و برخی موجود تشکل های سیاسی احوازی نیز می توان گفت؛ حزب تضامن دموکراتیک الاهواز تنها جریانی است که از راهکار برقرای سیستم فدرال در ایران به دنبال احقاق حقوق ملی ملت عرب است. التیار الوطنی العربی الدیموقراطی فی الاحواز [جنبش ملی دموکراتیک عربی الاحواز] و الجبهه الشعبیه الدیموقراطیه به دنبال حق تعیین سرنوشت و مابقی تشکل های فعال خواهان استقلال بی قید وشرط مناطق عرب نشین هستند.
با مروری که بر فرایند تشکیل سازمان های سیاسی ملت عرب داشتیم و چنین نیز با بررسی کوتاه برخی حوادث شناخته شده در جنبش ملت عرب، به جرات می توان گفت که انتفاضه مردمی ۱۵ آوریل سال ۲۰۰۵ در تاریخ سیاسی ملت عرب جنوب غرب ایران به مثابه یک نقطه عطف تاریخی است. به همین لحاظ است که این حادثه در مبارزات سیاسی ملت عرب از جایگاه خاصی برخور دار است. مهم ترین ره آورد این انتفاضه توجه بخش بسیار کوچکی از جامعه جهانی به جنبش ملی ملت عرب در جنوب غرب ایران است.
این توجه اندک وبسیار ناچیز اما برای جمهوری اسلامی ایران و جریان عرب ستیز درون و بیرون از رژیم بسیار گران بود. به نظر می رسد که بازتاب انتفاضه ۱۵ آوریل در آینده نیز ادامه خواهد داشت. هرساله ملت عرب سالیاد این حادثه تاریخی را با برپایی تظاهرات های مسالمت آمیز گرامی می دارند. در این میان حضور نیروهای امنیتی و پلیس برای جلوگیری از برگزاری تظاهرات هیچگاه نتوانست برای رژیم و جریان های همسوی آن در داخل و خارج از کشور مثمر ثمر واقع شود. در این میان همواره تعدادی از شرکت کنندگان در تظاهرات ها کشته، مجروح و بازداشت می شوند. به نظر می رسد که برآیند جنبش عربی آن است که این جنبش تا احقاق حقوق تاریخی خود وتعیین سرنوشت این ملت همچنان به قربانی دادن ادامه خواهد داد.