ترکیب کاملا امنیتی کابینه روحانی ، استانداری ها ، فرمانداری ها و دیگر بخش های جمهوری اسلامی ، پرونده اتمی ایران در شورای امنیت ، احتمال راهیابی پرونده نقض حقوق بشر ایران به شورای امنیت و تحولات سیاسی سریع در خاورمیانه باعث شد که کابینه روحانی با چراغ سبز رهبر اقداماتی امنیتی در تقسیمات اداری ایران به وجود آورد.
در تغییرات صورت گرفته موسوم به “تقسیم ایران به پنج اقلیم” اما نه تنها موارد امنیتی بلکه میزان نفوذ برخی از ملت ها در سیستم حاکم باعث گردیده که امکانات موجود نیز بار دیگر به نفع یک ملت مصادره شوند.
طرح تقسیم ایران به پنج اقلیم ، با هدف آبیاری بذر فتنه های قومی و گروهی صورت گرفته است. فتنه های پیش بینی شده در این طرح اما از نوع “تنش ها و جنگ های مدیریت شده” توسط یک ملت یا یک گروه تعریف شده اند.
همزمان اما همین طرح گواهی دیگر بر شکست پروژه “ملت سازی” است. طراحان آن و تمام حاکمیت دریافته اند که مرکزیت در ایران به هیچ وجه جوابگو نبوده و طی نود سال گذشته همواره نمره صفر گرفته است.
چنین نیز استمرار همین طرح گویای تلاش های مذبوحانه مرکزیت ایران و اصرار بر اجرای پروژه از پیش شکست خورده ساختن ملتی به نام “ملت ایران” از راهکاری دیگر است.
دوخت و دوز انسان ستیزانه (کارشناسان) مجمع تشخیص مصلحت نظام ، وصله زدن برخی استان ها ، زبان ها ، لهجه ها و در مجموع فرهنگ های مختلف به منظور نجات مرکزیت و استمرار مرکزگرایی در ایران به شیوه ای دیگر، نشان دهنده حجم خطری است که متوجه ایران است.
از دیگر سو ، پنهان سازی ، تایید و تکذیب خبر تقسیم ایران به پنج اقلیم و انتقاد از اجرای آن طرح از سوی کسانی که فقط به دلیل خارج از گود بودن در اجرای چنین طرح هایی هوار می کشند، و دیگر موارد ، اوج تعارضات و لرزش های درون نظام را به نمایش می گذارند.
پینه دوزی های دولت روحانی در واقع نوعی “فرار به جلو” است. فرار به جلو اصطلاحی است که امروزه نزد نظامیان کاربرد بیشتری دارد ، هر چند ترجمان همین اصطلاح در سیاست نیز بسیار کاربرد دارد.
فرار به جلو مکانیزم جا به جایی از یک نقطه در “گفتگو” به نقطه ای دیگر ، و در واقع فرار از حقیقت به منظور کسب زمان برای تبدیل گفتگوی دو جانبه یا چند جابنه به “متکلم وحده” است، فرار به جلو همانا “دیالوگ” را به “مونولوگ” تبدیل کردن است.
با نظر به اینکه روحانی و افراد اطراف او از سیستم های امنیتی پا در سیاست نهاده اند. همه آنها به طبیعت حال دارای دیدگاه های امنیتی هستند و همه مقوله ها را با مقیاس های امنیتی می سنجند. به همین دلیل است که در پینه دوزی های آنها تحت عنوان طرح تقسیم ایران به پنج ایالت شاهد فرار به جلوی توام با “مین گذاری” هستیم.
مرکزیت ایران با مدیریت حسن روحانی امروزه می کوشد تا ضمن پاک کردن صورت “مسئله ملی” در ایران ، استمرار کار در این میدان را هزینه بار تعریف کند. هزینه کار در مسئله ملی ابعاد گذشته خود را بازسازی و شاخ و برگ های دیگری از مشکلات را برای شهروندان غیر فارس و به ویژه فعالان سیاسی ملت های غیر فارس تعریف می کند.
ضمن اذعان به وضعیت تمامی ملت های اسیر در سیستم حاکم بر ایران، با نگاهی به طرح یاد شده در خصوص وضعیت مردم عرب ، شاهد آن هستیم که مردم عرب ، به جای آنکه در بخش های مرتبط به آنها ، افزون بر احواز مرکزی در جغرافیای انسانی و سرزمینی ، چون بوشهر، هرمزگان و بخش هایی از ایلام و فارس قرار گیرند، اکنون تحت حاکمیت مردمانی از فرهنگی دیگر قرار داده شده اند.
علاوه بر آن ، تعارضات فرهنگی ، تاریخی ، سرزمینی و سیاسی ، تمامی استان های همگروه اقلیم عرب، در این تقسیم بندی، استان هایی هستند که دارای بیشترین میزان بیکاری ، بیماری ها ، ناهنجاری های اجتماعی ، فرهنگی ، توسعه نیافتگی و…. هستند.
به این موارد سپردن مدیریت زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عرب ها به مردمانی غیر عرب را باید افزود. این موضوع نشان دهنده این است که نظام حاکم در ایران عزم تام بر نابودی هویت مردم عرب دارد. این کارها همانا تلاش های مذبوحانه و شکست خورده ای هستند که جمهوری اسلامی به منظور استمرار ملت سازی پای خود را در جای پای پهلوی ها گذاشته است.
در مقابل شاهد آن هستیم که استان اصفهان مالکیت خود را بر استان های کهگیلویه و بویر احمد (دارای ۲۵ در صد کل نفت ایران) ، چهارمحال وبختیاری (دارای اکثر منابع آب شیرین ایران) ، بوشهر (دارای سواحل و امکانات ارتباط دریایی و تجارت با جهان ، نیروگاه اتمی ، میلیاردها متر مکعب گاز در منطقه عرب نشین عسلویه ، کشتی سازی ها و بسیاری امکانات دیگر) ، هرمزگان (دارای سواحل ، جزیره ها ، گاز ، نفت ،تجارت و…) و خود استان اصفهان به عنوان یک استان توسعه یافته نیز دارای بزرگترین مراکز آموزشی و دانشگاهی ، سایت های اتمی ، صنعت توریست ، ذوب آهن ، صنایع مدرن و امکانات بسیاری است که قابل شمارش نیستند. استان فارس نیز که زیر مجموعه اصفهان است در حقیقت مرکز صنعت الکترونیک ایران است . افزون بر آن در این استان مقادیر زیادی گاز ، نفت و دیگر معادن و امکانات توریستی موجود است. این استان مقام اول تولید محصولات کشاورزی ، به ویژه تولید محصولات استراتژیک مثل گندم در ایران را بارها کسب کرده است.
با یک حساب سر انگشتی می توان دریافت که اصفهان امروزه سند ملکیت بیش از ۵۰ در صد کل نفت تولیدی در خشکی و فلات قاره در ایران ، بیش از ۷۰ در صد کل گاز تولیدی در ایران ، حدود ۵۰ در صد تمامی آب های شیرین ، اکثر نیروگاهها و سایت های اتمی (که احتمالا در آینده نه چندان دور این استان صاحب سلاح اتمی نیز خواهد شد). تمامی امکانات صنعت الکترونیک و مخابرات ، صنعت کشاورزی پیشرفته ، توریسم ، چندین فرودگاه بین المللی فعال و دیگر موارد هستیم که قابل شمارش نیستند.
به نظر می رسد که عملکرد دولت تدبیر و امید برای مردمان غیر سیاسی در داخل ایران اوج بی تدبیری و نا امیدی را بشارت می دهد. چنین نیز عملکرد همین دولت برای فعالان سیاسی نشان دهنده شکست پروژه ملت سازی است. (استراتژیست) های دولت تدبیر و امید در نهایت نا امیدی تمامی مناطق ملی را با دوخت و دوز و پینه زنی در واقع مین گذاری کرده اند.
مین گذاری در جنگ برای ایجاد حائل بین نیروهای خودی و نیروهای دشمن است. سئوال کوچک اینجاست که در قالب طرح یاد شده چه کسی دشمن است که بایستی اطراف او را حائل بست و مین کاشت؟ مین های روحانی در کجا کاشته شده اند؟ به نظر می رسد پاسخ به این سئوالات را با نگاهی به نقشه پنج اقلیم یاد شده می توان دریافت.