حالا که زمان (به اصطلاح) انتخابات ریاست جمهوری، نزدیکتر شده است، جار و جنجال حول ماهیت انتخابات، و پس و پیش شدن کاندیدها و حتی جدلهای رقابت آمیز جناحهای قدرت در میان کاندیداهای اصولگرا و اصطلاح طلب، نه به خاطر انتخاب شدن و یا انتخاب نشدن از سوی مردم، بلکه بر سر رد و یا قبول صلاحیت شان از شورای نگبهان برای کاندیدا شدن ادامه دارد. بعضی ها چنان با هیجان در مورد انتخابات مینویسند که گویا اگر خاتمی و یا حتی رفسنجانی بتوانند از سد شورای نگهبان برای کاندید شدن بگذرند، اتفاق عجیب و قریبی به وقوع خواهد پیوست! غافل از اینکه هم خاتمی و هم رفسنجانی (اتفاقا در اوج قدرت خود) در مسند ریاست جمهوری تکیه زدند و نه تنها کاری از پیش نبردند بلکه هر دوبه نوبت خود پایه های نظام جمهوری اسلامی در داخل و خارج تثبیت و تحکیم کردند.
به زعم خیلی از تحلیل گران، و حتی به رغم نظرگاه فعالین جنبش سیاسی جامعه فارس در ایران، انتخاب شدن محمد خاتمی به ریاست جمهوری به اراده مردم و آگاهی آنان هیچ ارتباطی نداشت، بلکه انتخاب شدن محمد خاتمی اصطلاح طلب نیز، بر مبنای مکانیزیم “مهندسی شدن انتخابات” در جمهوری اسلامی پیش رفته است. چرا که ظاهرا کاندیدای مورد حمایت رهبری نظام آیت اله نوری بود. اما به یکباره دیدیم همان مهندسی معروف انتخابات، محمد خاتمی اصطلاح طلب را از صندوقهای رای بیرون کشید! و هو و جنجال زیادی مبنی بر غلبه اراده مردم بر صندوقهای انتخاباتی و یا آگاهی مردم در انتخابات و غیره سخن رفت. اما با اندکی دقت به روند این انتخابات در سالهای بعدی نشانهء های همان مهندسی انتخابات را به روشنی میتوان دید. پرسش اینست که، اگر اراده مردم واقعا نتیجه صندوق رای را تعیین میکرد، قاعدتا بعد از دو دوره ریاست جمهوری خاتمی، بایستی شخص اصطلاح طلب تر از خاتمی از صندوقهای رای بیرون می آمد و پروژه اصطلاح طلبی مبتنی بر ارادهء مردم استمرار میافت. اما به یکباره دیدیم که در انتخابات ریاست جمهوری بعد از محمد خاتمی، به جای انتخاب شدن یک شخصیت اصلاح طلب تر دیگر، عنصر بغایت عقب مانده ایی چون محمود احمدی نژاد، از صندوقهای رای سربرمی آورد. اتفاقا در آن دوره هم محمود احمدی نژاد (درست مثل دوره اول محمد خاتمی) غیرمحتمل ترین شخصی بود که مهندسی انتخابات در جمهوری اسلامی فال را به نام ایشان زده بود. همچنانکه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ نیز، با وجود اینکه میرحسین موسوی (اصولگرای مصلحت طلب) رای ها را نسیب خود کرد، اما مهندسین انتخابات ریاست جمهوری باز هم مصلحت را در نام محمود احمدی نژاد جستجو کردند و به همین سبب اسم ایشان (بازهم غیرمحتمل و دور از انتظار) به عنوان برنده انتخابات اعلام شد و به آشوبهای پیش بینی نشدهء بعد از انتخابات ۸۸ راه برد و جنگ قدرت میان جناحهای جمهوری اسلامی بحران سیاسی قابل ذکری را در مرکز ایران بوجود آورد. اما رهبری این بحران سیاسی (موسوی و کروبی) که به جنبش سبز معروف شد، به خاطر باورشان به جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن و در عین حال بخاطر نگرش غیردمکراتیک این رهبران به حقوق ملتهای غیرفارس (که عملا آنها را از شرکت در این جنبش بازداشت)، هم فرصت بهره برداری از بحران سیاسی برای تغییر از کف رفت و هم موقعیت سیاسی خود آنها به دلیل وارد شدن به جنگ قدرت در داخل نظام ضایع شد. نتیجه اینکه، شواهد و قرائین نشان میدهد که تمامی انتخابات در خصوص ریاست جمهوری در دوره های مختلف نظام جمهوری اسلامی مهندسی شده است. این مهندسی در دوره حیات خمینی به دلیل سیطره سیاه وی بر نظام جمهوری اسلامی به مباحثه مطبوعاتی کشیده نشد، اما بعد از روی کار آمدن سید علی خامنه ایی، و نبود اتوریته لازم در درون نظام، این مهندسی به انحای مختلف بویژه در اولین دور انتخاب شدن محمود احمدی نژاد به موضوع بحث در مطبوعات تبدیل شد. غافل از اینکه بیرون آمدن نام خود محمد خاتمی (اصلاح طلب) به دلیل نیاز نظام جمهوری اسلامی به ثبات در سطح بین المللی، نیز صورت دیگر (و اما اندکی پیچیده تر) همان مهندسی انتخابات در نظام جمهوری اسلامی بود.
بنابراین اگر انتخابات در جمهوری اسلامی از همان اول مهندسی شده است، و رهبری نظام اسم هر کسی را که صلاح بداند از صندوقها بیرون خواهد آورد، دیگر بحث شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات و یا بحث درباره خوب و بد کاندیداها چه معنی دارد؟
پرسش بعدی این است که؛ موضع ملتهای غیرفارس در قبال انتخابات ریاست جمهوری در ایران چه میتواند باشد؟
از منظر خلق یا ملت فارس در ایران، رژیم جمهوری اسلامی رژیمی با خوی و ماهیت استبداد سیاسی، استبداد دینی و استبداد طبقاتی است. اما برای ملتهای غیرفارس، جدا از ماهیت استبدادی سیاسی، دینی و طبقاتی، جمهوری اسلامی از دو منظر نیز قابل نقد است؛
اول: بافت ملی و تپیولوژی اتنیکی دولت ایران که فارسی است و قشر دینی و روحانی جامعه فارس (با ماهیتی که فوقا برشمردیم) قدرت سیاسی را در دست دارد. (اشتباه نشود، من نمیگویم دولت فارس، بلکه میگویم دولت فارسی “از نظر اتنیکی” است، مثل دولت عربی اردون و یا سوریه و…).
به عبارت روشنتر، دولت ایران از نظر مختصات و ویژگیهای تیپیک از نظر اتنیکی ملی، تاریخی، زبانی و حتی سرزمینی (فارس یا فارسستان) یک دولت تمام عیار فارسی است. و دقیقا به همین دلیل این دولت نه تنها تعلق خاطری به ملتهای غیرفارس ساکن در ایران (ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و…) ندارد، بلکه دولتی است که در جهت نابودی ملتهای غیرفارس چه از جهت زبانی و چه از جهت سیاسی و اقتصادی عمل میکند. بنابراین از نقطه نظر بافت و تیپ اتنیکی فارسی دولت ایران، شرکت ملتهای غیرفارس در انتخابات آن، حتی در بهترین حالت، تحکیم مناسبات ملت حاکم بر ملتهای محکوم و یا تحکیم سیطره یک دولت استعماری بروطن مادری خلقهای غیرفارس (آذربایجان، کردستان، بلوچستان، الاحواز، ترکمن صحرا و…) در این کشور است.
دوم: ماهیت استعماری دولت ایران (دوره پادشاهی پهلوی ها و اینک جمهوری اسلامی) در نظر و رفتار علیه ملتهای غیرفارس در ایران است. دولت ایران براساس آنچه که در بند اول توضیح دادم، از نظر ساختار فکری و اتنیکی آن از یکسو و رفتار آن در هشتاد و اندی سال گذشته از سوی دیگر در سمت و سوی فارسیزه کردن کشور و مستحیل کردن زبانها و فرهنگ ملتهای غیرفارس در زبان و فرهنگ فارسی عمل کرده است. این دولت حتی در طول تمامی این سالها بزرگترین مانع رشد و توسعه اقتصادی در مناطق ملی متعلق به ملتهای غیرفارس در ایران بوده است. و دقیقا به خاطر بافت اتنیک و ملی و رفتار سیاسی اقتصادی آن، یک دولت تمام عیار استعماری در اشل داخلی است، که در ادبیات سیاسی آن را “استعمار داخلی” می خوانند.
شرکت ملتهای مظلوم و مستعمره غیرفارس در انتخابات یک دولت استعماری (ایران) که کمر به محو و نابودی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنها بسته است با کدام عقل و یا منطقی سازگار است؟ ملیتهای غیرفارس هرگز نباید در انتخاباتی شرکت کنند که در آن به مشروعیت یک دولت استعماری از یکسو و ماهیت استبدادی (سیاسی، دینی و طبقاتی) آن از سوی دیگر صحه میگذارد. بنابراین موضع استراتژیک ملتهای غیرفارس برای شرکت و یا عدم شرکت در انتخاباتی که دولت ایران با ساخت و بافت کنونی آن را سازمان میدهد کاملا روشن است. پاسخ این گونه انتخابات ها برای ملتهای غیرفارس تا زمان حیات یک دولت استبدادی (از نوع سیاسی، دینی و طبقاتی) و در شرایط استمرار ماهیت استعماری آن دولت، گفتن “نه” ایی به بزرگ عددی تمامی ملتهای غیرفارس ساکن در ایران است.
اولاترین و مشروع ترین انتخاباتی که قبل از هر انتخاباتی برای خلقهای غیرفارس که هم از جهت سیاسی لازم است و هم از جهت حقوقی ضرورت دارد، شرکت در رفراندوم برای حق تعیین سرنوشت آنهاست. به اجرا گذاشتن این رفراندوم پلی برای همبستگی تمامی خلقهای ایران و سرآغاز روند دمکراتیزاسیون در این کشور خواهد بود.
برای ملتهای تحت ستم و غیرفارس در ایران اساس تحریم همه جانبه انتخابات در جمهوری اسلامی است. این تحریم تا زمان حیات یک دولت استبدادی و استعماری از سویی و تا زمان فراهم شدن برگزاری رفراندوم حق ملتها در تعیین سرنوشت خود از سوی دیگر باید ادامه یابد.
شایان ذکر است که استثناءها و یا شرایط استثنایی برای شرکت در انتخابات بصورت موضعی برای هدف های مشخص در جهت منافع ملت تحت ستم، قاعده اصلی این روند سیاسی را برهم نمیزند.
استثناء بعدی استفاده از شکاف میان دیدگاههای کاندیداهای ریاست جمهوری و باز شدن نسبی فضا برای بحث و جدل و شرکت فعال در جهت روشنگری و افشای ماهیت رژیم و فعالیت برای تشدید تضاد مردم با دولت استبدادی و استعماری حاکم است.