به بهانه ی مرگ دو شهروند احوازی در مرزهای ایران و ترکیه
در هر صبحگاهی ما را قراری است با مرگ، هر روز طرح جدیدی می اندازند برای مرگ ما، ومن در عجبم از این همه ابداع در شرارت و خونخواری، باید که همه بمیرند، نباشند، بهر گونه ای باید محو شوند، که فارسیسم را یارای دیدن دیگری نیست، بهتر آن است که هر آنکه فارس نیست خود با اراده خود ذوب شود، نباشد، وخود راهی بیابد برای نادیده شدن، والا مرگی بس هولناک در انتظار اوست.
طرح ها هم که بس فراوانند در ذهن پلید نژاد پرستان، یا جرم امنیتی می تراشند، و یا عضویت در گروه را برایت تجویز می کنند، و یا اگر اینها هم نچسبید، آب را از سرچشمه ها قطع می کنند، که خودت مختار باشی بین رفتن از دیار، ویا مردن از تشنگی، و یا جان برکف گذاشتن وبه خیابان آمدن، تا شکاری باشی برای شکارچیان انسان، البته اگر همه ی اینها را هم پشت سر بگذاری تازه نوبت به جاده میرسد آنجا که گُر و گُر انسان میکشند، از حادثه مینی بوس کارگران، در جاده احواز- محمره که ده ها جوان عرب را به کشتن داد، تا حادثه جاده رامز- أرجان که ۵۰ خودرو بروی هم رفتن، و تا دلشان خواست مجروح کردند، وآدم کشتند.
فقر، و بدبختی، وذلت همه تا آنجا که دل مریضشان خواست در جامعه پراکندند، که یا فقیر باشی و گشنه، و یا معتاد باشی و ذلیل، که هر دو حالت خوشایند، فارسیسم است، و هدف غائی. اگر هم تاب نیاوردی و قصد فرار کردی، تا آن ور دنیا هم که شده دنبالت می آیند، مبادا که زنده باشی، و صحبتی کنی، یا دمی از آزادی بزنی، ویا خیالی در سر بپروانی.
آری می آیند ترور می کنند، تجسس می کنند، نکند که بگویی الاحواز، یا بگویی در جایی از این جهان که بر سر مردمی ظلم رفته است، شده در مرز تو را، یا زن و بچه هایت را آواره می کنند، به امید آنکه بمیرند، و تمام.
نادر بریهی (خضیرپور)
زنی می خواهد برود، از این بلا نسبت کشور شما، می خواهد که نباشد، و نبیند فاشیسم شما را، آخر چرا ممنوع الخروجش می کنید؟ خانم مغینمی می خواست برود که بر نگردد به لجن زار فارسیسم، اما نشد، نگذاشتن که برود وبه همسرش در هلند بپیوندد، لاجرم از برادر شوهرش – نادر سعدون بریهی (خضیرپور) – می خواهد که او را از مرزهای حقارت، و رذالت نژاد پرستی به آن سوی عبور دهد به امید آنکه سفارت هلند در ترکیه به او کمک کند، که این دفعه برف وسرما می آید که نگذارد بروند، رها شوند، یخ می زنند، می میرند، به بدترین شکل، تا زنده بماند فاشیسم، و فارسیسم، وهر آنچه زشتی است در جهان.