شمه ای از جنبش فرهنگی ملت عرب احواز در رویارویی با طرح یکسان سازی فرهنگی
مهدی هاشمی
بخش اول
عرصه هنر در اقلیم احواز گفتنی های زیادی دارد. این عرصه در نتیجه ممنوعیت شبه تام فرهنگ وهنر عربی از سوی نظام مرکزی ایران، تنها پشتوانه اش شور واشتیاق مردمان عرب به فرهنگ وهویتشان است. این شور واشتیاق ذاتی در دل مردمان عرب آنها را به موسیقی و شعر وادب وطنز عربی احوازی کشانده است.
به دهه های گذشته که بنگریم متوجه می شویم که نظام های متوالی مرکزی حاکم در ایران نه تنها اهمیتی به فرهنگ وهنر و ادب مردمان غیرفارس نداده اند بلکه به جنگ آن شتافته اند. در آغاز دهه سی شمسی زمانی صدا وسیمای عبادان به همراه رادیو نفت و یکی دو رادیوی دیگر در این شهر تنها فرستنده های اقلیم احواز بوده اند. به تمام آرشیو این رسانه ها، اگر بنگریم چیزی جز برنامه های فارسی و بختیاری و لری نمی بینیم. تنها برنامه هایی که به زبان عربی از این رسانه ها پخش می شد مربوط به عزداری های محرم و برنامه های مذهبی ودینی ماه رمضان است. خواننده ها ونوازندگان عرب از سوی دولت مرکزی حمایت نمی شدند. آنها تنها در مراسم عروسی ها و اعیاد آنهم در مجالس خصوصی فرصت داشتند تا هنر خود را عرضه کنند. از آنجائیکه زمانه، زمان پیاده سازی طرح اسیمیلاسیون فرهنگی بود کشتی فرهنگ وهنر عرب احوازی با بادهای تند مرکزی روبروه شده بود.
پس از سرکار آمدن جمهوری اسلامی وضع فرهنگ وهنر از قبل نیز بدتر شد. کمیته انقلاب اسلامی در دهه شصت شمسی به مجالس عروسی مردم عرب یورش می برد و حاضران را مورد ضرب وشتم واهانت قرار می داد و هنرمندان عرب را بازداشت می کرد. تنها هنری که تا حدودی از گزند کینه حاکمان مرکزی تا اندازه ای جان سالم بدر برد، شعر عربی است. شعر عربی در همه عرصه های زندگی ملت عرب احواز حاضر بوده است. در اعیاد وخوشی ها و مراسم عزا و سختی های روزگار، شعر زبان گویای این ملت رنج دیده است.
اگر به گذشته بنگریم به دلیل رفتار اشغالگرانه حاکمان مرکزی با ملت عرب احواز، این ملت درسختی هایی از قبیل قحطی ها و طاعون زدگی ها دست پا می زد. علاوه بر این، دست اندازی حکومت مرکزی به اراضی کشاورزان عرب وحمایت از فئودال های غیرعرب در استثمار کشاورزان عرب، عرصه را بر این ملت سختی کشیده تنگ ساخته بود. در این دوره بود که علوان الشویع با ابداع مقام موسیقی علوانی به نمایندگی از هزاران انسان زجر کشیده زبان شکوه گشود و دردهای اعماق درون مردمان عرب را برتارهای ربابه اش جاری ساخت.
مضمون شعر شعرای عرب در دوره های اولیه، میانه و کنونی پس از لشکرکشی رضا خان به احواز مضامینی مشترک و متفاوت را شامل می شود. شعر احوازی در دوره اول نشان از سختی های زندگی وخشونت واقعیت معیشتی این ملت دارد. در این اشعار مضامینی همچون دگرگونی سیرت جهان، پس روی آبها به جای پیش روی، تغییر جایگاه واقعی انسان ها و حکومت فرومایه گان برشرافتمندان، تنگدستی تحمیل شده در اثر تهیدستی بر سخاوتمندان همه وهمه حکایت از شکوه عرب احواز از تغییرات به وجود آمده در سطح زندگی روزمره این ملت دارد که در نتیجه حاکمیت دولت مرکزی ایران بر این اقلیم رخ داده است. شعرای این دوره که خود فرزندان قبایل عرب بودند و در ساختاری قبیله ای پرورش یافته بودند با به کار بردن تشبیهات واستعاره های ادبی منطبق با روح قبیله ای به انتقاد تاثیرات مفهوم نوینی با نام حکومت مرکزی بر زندگی خود پرداختند. اختلاف ساختاری میان شیوه زندگی قبیله ای ملت عرب در آن زمان با مرکز سبب شد تا رویارویی این مردمان با دولت- ملت ساختگی رضاخانی و سیاست های غیرانسانی نوپایش، در چارچوب قبیله ومفاهیم خاص آن صورت گیرد. به همین دلیل است که دربرخورد با سیاست های مرکز مفاهیمی چون اشراف اصیل دربرابر فرومایه گان حاکم، شجاعت های فردی وافتخارات قبیله ای دربرابر پستی حاکمان در به اسارت کشیدن زنان وکودکان وپیران وقتل اسیران، غیرت وحمیت مردان عرب دربرابر بی غیرتی حاکمان (اشاره به ماجرای کشف حجاب و مراودت با خارجی ها) سخاوتمندی توده عرب دربرابر حاکمان تبعیض گری که کسب لقمه عیش را برتوده عرب دشوار ساخته بودند و بسیاری موارد از این دست رواج یافته بود. سبک به شدت غمناک علوانی در این دوره بود که توسط علوان الشویع ابداع شد. بنا به گفته یکی از شعرای امروزی، علوان الشویع با ابداع چنین سبک غمناک در موسیقی احوازی از خود اثری به جای گذاشت که تا به امروز از درد و رنج های ملت عرب احواز غم می نوازد (ترک بصمه حزن تعزف شجیه).
علوان الشویع
علوان الشویع در دهه بیست قرن گذشته میلادی در یکی از روستاهای شهر سوسه (شوش) به دنیا آمد. شرایط سخت زندگی روستائیان وکشاورزان عرب فضای غم باری را بر محیط پرورش علوان وهمنوعانش حاکم کرده بود. علوان از نوجوانی مجذوب ملودی های غمناک دوره خود شد. وی ملودی های اندوهگین را در مقام حجاز خوانده و سبکی جدید در غنای عرب احوازی ابداع کرد. علوان با ساختن آلت موسیقی فقیرانه اش از پیت حلبی روغن و یک تار دم اسب توانست مقام حجاز را بنوازد و سبک نوین موسیقی را برای بینوایان عرب ابداع کند. سبک نوین طور علوانی (سبک علوانی) نام گرفت و در حوالی سال ۱۹۴۰ میلادی انتشار یافت. علوانیه ترانه ای بود که علوان الشویع در آن اشعار ابوذیه شعرای احوازی زمانه خود را می خواند. علوان درآغاز خواندن اشعار ابتدا نام شاعر را ذکر می کرد که این خود سبب شد تا نام شمار زیادی از شاعران دوره های قبل از علوان و یا از میان هم دوره ای هایش ماندگار شود. این سبک که بازتابنده شرایط زندگی ملت عرب در آن دوره است سرشار از حزن واندوه است. به گونه ای که علوانیه ها تنها در نشست های جدی بزرگان و شخصیت های برجسته عشایر وقبایل عرب و یا نشست های رثای متوفیان خوانده می شد. در آن نشست ها علوان از افول خورشید اعراب در احواز وبرسرکارآمدن بدخواهان ترانه های غم باری خوانده است. وی همیشه در ترانه هایش از فقر و بدبختی عربها وتبعیض فرومایه گان تازه به قدرت رسیده در حق قبایل عرب شکوه می کرد. جور زمانه، دگرگونی جهان و به انحطاط کشیده شدن اعراب و سیادت مهاجران و اشغالگران بر ساکنان اصلی جوهر مایه های اشعاری بود که علوان از دیگر شاعران احوازی اقتباس می کرد و با خواندن آن دردستگاه حزن آلود، غم واندوه آن را مضاعف می کرد.
علوان به همه شهرهای اقلیم احواز سفر می کرد وهنر خود را در مراسم خاص ملت عرب عرضه می کرد. وی از احترام ویژه ای نزد ملت عرب برخودار بود.
خوانندگان احوازی متعددی به سبک علوانی ترانه های زیادی را از خود به جای گذاشته اند. ازجمله می توان به حسان اگزار و حسون معشوری و اوداعه البریهی و حسن الرشداوی به همراه شمار زیاد دیگری ازخوانندگان اشاره کرد.
شهرت علوان الشویع از اقلیم احواز نیز فراتر رفت و به عراق وکویت وبحرین رسید. سبک علوانی در این کشورها به سبک علوان الاحوازی معروف است.
علوان به افتخار هنرش قطعه زمینی در احواز را از آسیه دختر شیخ نبهان از بزرگان ناصریه یا احواز امروزی به عنوان هدیه دریافت کرد. خانواده علوان اکنون در منطقه آسیه آباد که یکی از مناطق قدیمی احواز است ساکن هستند.
اوداعه البریهی
اوداعه درروستایی به نام العویفی از توابع احواز به دنیا آمد. وی در کودکی پدر خود را ازدست داد و به همراه برادر وخواهرش در دامان مادرشان به نام “میبوره” پرورش یافتند. به دلیل عدم وجود مدرسه در روستای محل سکونت، اوداعه بی سواد باقی ماند. مادر وی شاعر بود و اوداعه شعر را از مادرش آموخت. اوداعه با وجود عدم توانایی در خواندن ونوشتن اشعار زیادی سرود. برخی از اشعار وی بواسطه نوارهای ضبط صوت به جای مانده اند. اوداعه برای امرار معاش کارهای سختی از قبیل کارگری ساختمان و دست فروشی انجام داد. اشعار اوداعه سرشار از شکایت از جور وتبعیض اعمال شده درحق عربها و شکوه از درگرگونی زمانه بود. اوداعه با به کاربردن الفاظ مورد استفاده توده عرب تابلویی غمبار از شرایط این مردم در دوره حکومت رضا شاه پهلوی را ترسیم می کند.
حسان اگزار
از معاصران دوره علوان است که در روستای الخویس در حومه سوسه(شوش) زندگی می کرد. وی نقش به سزایی در گسترش سبک علوانی و دیگر سبک های موسیقی عربی مشترک با جنوب عراقی داشته است. حسان شخصا با حاتم (حته) قهرمان اسطوره ای عرب که بر علیه دولت مرکزی می جنگید، دیدار کرده بود و در مدح حته اشعاری را برای او سروده بود. حسان اگزار بواسطه هنرش و ارتباط و حضورش در نشست های مهم در طول عمر خویش حوادث زیادی را از تاریخ احواز به چشم خود دیده است. حسان شخصا شاهد رویارویی حته به همراه تعداد انگشت شماری از یارانش با ارتش حکومت مرکزی بوده و از شجاعت های این قهرمان اسطوره ای عرب و دیگر رهبران سیاسی شعرهای زیادی را به سبک های مختلف موسیقی عربی در طول دهه های گذشته خوانده است. حسان اگزار سه سال پیش از دنیا رفت. حسان اگزار قصه معروف شیخه و ناصر را تدوین کرده و آنرا به شکل ترانه ای درآورده وخواند. این قصه با وجود گذر حدود پنجاه سال از عمر آن در میان ملت عرب به عنوان یک اثر فرهنگی جاودانه شد.
محیی الزئبق
از شعرای اوایل قرن بیستم میلادی محیی الزئبق از بزرگان عشیره شرفه در حویزه بود. وی در شجاعت ومردانگی وسخاوت وطبع سلیم شهره عرب های احواز بود وتک تیرانداز ماهری بود. ماجرای رویارویی محیی الزئبق با شیر بادیه در اطراف حویزه تا به امروز در حافظه جمعی عربهای احواز حاضر است. گفته می شود که روزی در حالی که محیی اسلحه ای با خود حمل نمی کرد، شیری برسرراه او ظاهر شد و به او حمله کرد. در این رویارویی محیی توانست شیر را ازپا درآورد. گفته می شود آثار چنگال شیر تا آخر عمر بر تن او بجای مانده بود.
این شجاع مرد عشیره شرفه در برابر تعدی و دست یازی حکومت مرکزی به اموال ودارائی های ملت عرب و همچنین هجمه مرکزی به فرهنگ وارزش های عربی که می توان در سیاست کشف حجاب خلاصه کرد، نتوانست ساکت بنشیند. وی انقلاب مردمی بزرگی را علیه ارتش رضاخان به پا کرد و دشت وسیع میسان را از دست ارتش رضاخانی تصفیه کرد. سلطه مرکزی به شدت از ضربات سنگینی که متحمل شده بود به خشم آمده و جنگی تمام عیار علیه عشایر عرب در دشت میسان به راه انداخت. محیی که مهارت تیراندازی اش شهره بود با تفنگ برنو خود یک هواپیمای ارتش رضاخان را ساقط کرد. جنگ تمام عیار مرکز علیه قبایل عرب بیش از یک هفته طول کشید و طی آن صدها عرب جان خود را از دست دادند و محیی به اسارت ارتش رضاخان درآمد. وی تا زمان وفات در تبعید و به دور از موطن خود در زندان به سر برد.
اشعار وقصاید به جای مانده از محیی در دوره قبل از اسارت و دوره اسارت در زندان رضاخان، همگی از اصرار این شجاع مرد عرب بر اشاعه اخلاق وارزش و مردانگی عربی و عدم پذیرش ذلت وخواری وتاکید برخصال پسندیده عربی همچون سخاوت حکایت دارد. از دوران اسارات و تبعید قصیده ای از محیی به جای مانده که گویای حال شیرمردی که محکوم شده است تا تمام عمر خود را در زندان بگذراند. مضمون این قصیده را می توان به سروده تاریخی شاعر معروف عرب ابی فراس الحمدانی که در قرن دهم میلادی دوره عباسیان به اسارات رومیان درآمده بود مقایسه کرد. در یک کلام، محیی اشعاری از خود به جای گذاشت که سراسر حکایت از تن ندادن به هرگونه جور وستم و زیر بار ذلت نرفتن دارد. همچنین شیوه زندگی و عملکرد وی در مقابله با دست اندازی های نظام مرکزی تبدیل به اسطوره ای شد که تا به امروز شعرا وهنرمندان مقاومت عرب احوازی را به خود مشغول کرده است.
ترجمه یکی از قصاید وی که دربند سروده است به شرح زیر است:
زمانه دگرگون شده، آبها به جای پیش پس می روند
این روزها حکومت به دست نادان ها افتاده است
فرزند شایسته یعقوب را به بند می کشند
فرزند شریف، که تمامی مردان را به زانو درآورده است را به بند می کشند
تمامی مردم و اضداد آگاهند که من که هستم
مردم شرق و غرب از این آگاهند.
همه دشمنانم می دانند که من شداد هستم
….
کاشکی که روزی دستم به دشمنانم برسد تا آتش دورنم را تسکین دهم.
…..
شیخ ابراهیم الدیراوی
همراه با تغییرات سیاسی درعرصه سیاسی اقلیمی وجهان عرب، اقیم احواز نیز دستخوش تغییر شد. ظهور ناصری ها درمصر وبعثی ها درعراق وسوریه ورواج گفتمان ناسیونالیسم در جهان عرب سبب شد تا مفاهیمی چون الشعب العربی (ملت عرب) و الوطن الواحد (وطن مشترک عرب) مورد توجه جوانان وطن خواه عرب در عرصه مبارزه سیاسی و پس از آن درعرصه فرهنگی شد. در این دوره که می توان آنرا دوره میانه نامید، رفته رفته ادبیات قبیله ای دستخوش تغییر شد ومفاهیم ملی وارد عرصه شد. جوان بودن این مفاهیم درسطح جامعه سبب شد تا این مفاهیم در کنار مفاهیم قبیله ای دوره اول به کار گرفته شود. در این دوره گرچه بی سوادی گسترده ملت عرب سبب شده بود تا سطح آگاهی عمومی جامعه عرب پایین بماند اما شعرای وطن خواه سعی کردند با تعمیم خصال برجسته دوره قبل به کل عرب ها به جای تاکید بر قبیله خود به مفهوم هویت عرب نزدیک شوند. شیخ ابراهیم الدیراوی در دوره حکومت پهلوی این امر را به وضوح در اشعارش نمایان می سازد و درقصیده “مادرم اشک نریز” به صراحت از ایستادگی عرب سخن می گوید. وی در تمامی قصاید خود از عرب سخن می گوید نه از قبیله خویش.
در آثار شعرای این دوره افتخار به زبان عربی وسنت وتاریخ اجداد گرچه عنصری مشترک با دوره گذشته بود اما شکل وشمایل دیگری به خود گرفت. نخل نماد هویت عربی شد ونوعی گرایش آگاهانه به فرهنگ وسنت عربی احوازی میان شاعران این دوره نمود پیدا کرد. هویت عربی سوژه نوی عرصه شعر وادب وفرهنگ عامه جامعه شد. اشعار زیادی از این دوره وجود دارد که نگرانی صاحبان آنها را از هجوم فرهنگ وزبان فارسی به فرهنگ وزبان عربی را به شکلی غیرمستقیم ویا مستقیم بازگو می کند. در وصف این وضعیت شعرا نمادهایی چون زمستان وسرما، خشکی و بی آبی، مردمانی که نخل ها (نماد هویت عربی) را آتش می زنند تا خود را از سرما حفظ کنند، خشک شدن نخلستانها وخشک شدن رودخانه ها را به کاربرده اند. یکی از سرشناس ترین شاعران این دوره شیخ ابراهیم الدیراوی است. در شعر این روحانی که در زیر عبای مذهبی اش یک بزرگ مرد وطن خواه عرب نهفته است، مضامین ملی وهویت طلبانه به بهترین شکل ممکن بیان شده است.
شیخ ابراهیم الدیراوی از شعرای عبادان است که در جوانی نزد علمای دینی این شهر آموزش دید. وی از ضعف درقدرت بینایی رنج می برد. او علی رغم مهاجرت به قم جهت ادامه تحصیلات دینی، ارتباطش با شعرای عبادان را قطع نکرد ونزد آنان اصول ادبیات را آموخت. پیشرفت او در زمینه شعر به گونه ای بود که در جوانی شاعری معروف شد وقصاید وی در میان عربهای اقلیم احواز و عربهای کشورهای همجوار شهرت یافت. قصاید ملی معروفی ازابراهیم الدیراوی در میان ملت عرب احواز رواج یافته است. عشق به هویت وفرهنگ احواز در قصاید وی به خوبی نمایان است. مجموع قصاید ملی شیخ ابراهیم الدیراوی نشان می دهد که این شیخ شیعی انسانی عاشق وطن وهویت وملت عرب است. درقصیده “خضیر یا ابو منصور” شیخ به رثای شهید ملی عربی می پردازد که حتی باران های شدید سالیان دراز نیز نتوانسته است خونش را از دیوارهای شهر محو کند. وی در قصیده “اشک نریز مادرم” از تبعیض سیستماتیک علیه عربها می نالند وبا اتکا به هویت عرب خود و برشمردن خصال برجسته این هویت به مادرش می گوید که او مالک وصاحب این سرزمین است وبرای کسی سرخم نمی کند.
وی در قصیده “تلقینا” از مضیفی (اتاق مهان پذیر) سخن می گوید که دست به خود کشی زده تا پای دشمن به آن نرسد و از کانونی سخن می گوید که آتش زیر خاکستر دارد وانتظار کسی را می کشد که حقش را بازستاند. او در دیگر قصیده اش از آبستن بودن اوضاع سخن می گوید که هر لحظه ممکن است منفجر شود و از کارونی سخن به میان می آورد که طغیانش بدخواهان را نابود خواهد کرد.
در قصیده “مثل اول” (همچون گذشته) وقصیده “لا یماه”(نه مادرم) وی اشتیاق شدیدش به فرهنگ وسنت عربی را نشان می دهد. نمادهای نخل ونخلستان، خانه گلی وتفنگ پدر و حوادث تاریخی عرب احواز در ابراز اشتیاقش به هویت وسنت عربی بکار رفته است. در قصاید شیخ ابراهیم روح عظیمی نهفته است، این روح را به عنوان مثال در بیت زیر می توان دید:
مادرم، از کودکی با عار و ذلت و سرافکندگی روبرو شدم و اما تن به آنها ندادم
سراسر قصاید شیخ ابراهیم احوازی اعتزاز و افتخار به هویت احوازی خویش وتاکید بر عدم تن دادن به ذلت وعدم سازش با فرومایگان است.
اشک نریز مادرم! وقت اشک ریختن نیست!
مادرم! ترس بر این مردان عیب است….
مادرم بدخواهان اشک تو را نبینند وگرنه بر زبان آنها خواهیم افتاد
مادرم در برابر آنها خوددار باش و با قلبی صبور با آنها روبرو شو!
مادرم آنها اگر تورا شکسته ببیند شاد خواهند شد
مادرم من می دانم که مصیبت ما مصیبت بزرگی است
اما بزرگتر از آن حرفهای آنان است
مادرم می دانی چرا اینها با ما دشمن شده اند؟
چونکه ما برای آنها سر خم نکردیم و چاپلوسی آنها نکردیم
مادرم عیب است بر غیوری که با انسان بی غیرت بسازد
مادرم هر قطره اشکت مایه خوشی دل دشمنان است.
مادرم ظالم هرچقدر که سرپوشی کند زمانه رسوایش خواهد ساخت
مادرم شب ظلم و ستم طولانی نیست و صبح فرا خواهد رسید
مادرم، از کودکی با عار و ذلت و سرافکندگی روبرو شدم و اما تن به آنها ندادم
……..
اشک نریز مادرم!
مادرم، ما از اجداد خود آموختیم که چگونه در سختی ها ایستادگی کنیم
ما عرب هستیم!
و تاریخ بر افعال اجدادمان شاهد است
و حمیتی که از سینه اش شیر خوردیم
هرگز نمی پذیرد که یک اجنبی بر ما مقدم شود و حکومت کند
مادرم!
هنوز غیرت از رگ های عربها نگریخته است و با خون آنها آمیخته است
مادرم!
ذلت همچون زهر تلخی است که از گلوی ما پایین نمی رود.
مادرم!
ما اینیم! ما افعی هایی هستیم
که اگر به خشم بیاییم
دنیا را سیاه می کنیم
و خواب خوش را از چشمان دشمنانمان می رباییم
و زهر به کام آنها می کنیم!
قصیده “همچون گذشته”
آرزو دارم روزهای رفته دوباره بازگردد
خانه سنگی و یا گلی مزین به چوبهای چندل را دوست دارم
دوست دارم کوخ آرزوهایمان را در آغوش گیرم
بر سبزه دشتها و یا خارها دراز کشم
…..
سرزمین اجدادم سرزمین خیرات و دشت های سبزش را دوست دارم
رودخانه مان و ساحل و امواج سبزه اش را دوست دارم
……
رودخانه مان که غم های زمانه آنرا خشک کرد و بسترش را با خاک پر کرد
دوست دارم
خنده های پدرم را دوست دارم
داستان لقاح دهنده نخل ها و ترانه الشگره(بولند) را دوست دارم
به هم خوردن نیزارها و خنده های خوشه های نخل در شب مهتابی
دوست دارم با دستان خودم نخل هایی که پدرم از عمر خود آبیاری کرد، سیراب کنم
دوست دارم بازگردم و خاک مشک افشان سرزمینم را ببویم
و با فروند (وسیله برای بالا رفتن از نخل) عشق و آرزو و عشرت نخل هایم را در آغوش کشم
و به آنها به گویم ای نخل هایم که در قلبم آتش افکنده اید
من بازگشته ام گریه نکنید دیگر زمان هجران سررسیده است
و می خواهم با اشک هایم اشک های زردرنگ چون عقیق تان را بشویم
آب به سوی تان روان خواهد شد و شاخه هایتان خشک نخواهند شد
…..
نه مادرم
نه مادرم، قسم به دایی ام و قسم به برادری شما من بازنمی گردم
قسم به جدم وصندوقچه سای وبه ستاره هایی که به آنها مزین است
قسم به گنجینه جده ام و مهر نمازش و انگشتر درخشانش
قسم به تفنگ پدرم که در وقت سختی او را زمین نزد
قسم به آن قطرات شیر سینه تو که غیرت را به من نوشاند
قسم به پدرم وبشت(عبای مردانه عربی) روشنش و قسم به اسب تندرو تر از بادمان
قسم به نشست هایمان در مضایفمان که انسانهای خیر را گردهم می آورد
قسم به هاون مان وآهنگش که هر شنونده ای را به طرب می آورد
…..
قسم به ان دستی که مگوار را برافراشت و به توپ ها هجوم برد (اشاره به واقعه جهاد)
چهار دست وپا به سوی مرگ می خزم و در راه حق حتی اگر تنم پاره پاره شود هراسی ندارم
از ضربه ای که به من وارد می شود اه سر نمی دهم، عیب است اگر چشمم پلک زند یا اشک بریزد
با زانو نزدن و کمر خم نکردن برای من آتش بسی بهتر از بهشت است
نه بهشت رضوان را می خواهم و نه دلسوزی کسی را
سربلند به آتش می روم و با مالک می جنگم و سرافراز بیرون می آیم.
ملا فاضل السکرانی
از دیگر بزرگان این دوره شاعر بزرگ و سرشناس فاضل سکرانی است. وی یکی از سرشناس ترین شعرای قرن اخیر اقلیم احواز است که اهل شهر فلاحیه است ودرحال حاضر در این شهر زندگی می کند. وی گرچه به شکل مستقیم به عناصر اصلی چالش سیاسی احواز نپرداخته است اما ثقل ادبی اشعار وی درعرصه شعرسبب شده تا زبان عربی از حامی بزرگی همچون وی برخوردار باشد. غزل ها وابوذیه های ملافاضل سکرانی حتی در کشورهای همجوار نیز برسر زبان ها افتاده است. هزاران عرب احوازی اشعار فاضل سکرانی را از حفظ می خوانند وعشق ومحبت ها وحزن واندوه خود را در قالب اشعار وی بازگو می کنند. در هرحال اشعار وی آنجائیکه گرایش شدیدش به آداب و رسوم و فرهنگ عربی وشهر ونخلستان را بازمی تاباند، او را در صف هزاران شاعر احوازی قرار می دهد که باوجود نپرداختن مستقیم به چالش سیاسی احواز، به شکل غیرمستقیم در حمایت از هویت عربی احواز نقشی مثبت داشته اند.
عبدالامیر ادریس
در دوره پهلوی عبادان شهری بود که بیشترین تعداد خوانندگان عرب را درخود داشت. عبدالامیر ادریس از سرشناس ترین این خوانندگان است. از وی ترانه های معروفی به جای مانده است. از جمله دیگر خوانندگان معروف این دوره می توان به جبار المعتوق، سید جواد، یونس خلف، حمدی صالح، علاوی حسین و… اشاره کرد. دهها خواننده دیگر نیز در این دوره و در شهر عبادان که به مرکز فارسی سازی در منطقه معروف بود، به خوانندگی به زبان عربی مشغول بودند. نقش این خوانندگان در حقیقت زنده نگه داشتن عرصه هنر عربی در برابر هجمه تمام عیار فرهنگ فارسی که از صدا و سیمای عبادان وسیله ای ساخته بود برای انتشار فرهنگ فارسی وفارسی سازی منطقه. این خوانندگان با پی گیری خوانندگی وتوسعه آن با امکانات اندک مردمی در برابر امکانات مادی و فرهنگی دولت مرکزی به مثابه یک مقاومت تمام عیار عمل کردند.