امروز دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ یک فیلم کوتاه سی ثانیه ای مشکوک بر صفحه های شبکه های اجتماعی چون فیسبوک، واتساپ و تویتر منتشر شد. فیلم یاد شده در یکی از خیابان های منتهی به میدان آزادی تهران در نیمه های شب و احتمالا در خود خیابان آزادی در چند صد متری میدان ضبط شده. در این فیلم سی ثانیه ای شاهد هستیم که پرچمی سه رنگ با ستاره ای محاط با یک دایره و نام الاحواز بر بستر آن نوشته شده ، و به طرز غیر معمول و با ابعاد وسیع به طوری که رنگ های بالا و پایین پرچم بر روی میله پیچانده شده بودند و همانند رنگ سفید میانه پرچم ، رنگ قرمز بالا و رنگ مشکی پایین به اندازه کافی قابل رویت نیستند.
پرچم یاد شده پرچم احواز است که دهه ها قدمت دارد و نیروهای سیاسی احوازی در سایر مراسم های خود آن را برافراشته میکنند. در فیلم یاد شده که در زیر این یادداشت منتشر می شود صدای فردی را می شنویم که احتمالا خود او با یک موبایل این فیلم را ضبط کرده.
نکته دیگر این است که پس از انتشار این فیلم سی ثانیه ای و اعلام مشکوکیت آن از سوی مردم و بسیاری از فعالان سیاسی، یک برش هفت ثانیه ای از آن فیلم مجددا منتشر شد. در فیلم هفت ثانیه ای دوم فقط یک جمله را از زبان شخص گوینده در فیلم می شنویم که می گوید: رف ال الم الاهوازی فی اوست التهران المجوسی….
این شخص که سعی دارد به زبان عربی پیامش را اعلام کند، در فیلم سی ثانیه ای اول با تکرار دو جمله نامفهوم که نه عربی بود و نه فارسی ، چنین می گوید: یا متایی سوف السمت…. یا متایی سوف السمت…. رف ال الم الاهوازی فی اوست التهران المجوسی…. لبیک یا اهواس…. آشق الاهواز ال اربیه ه ه ه….
او احتمالا می خواسته چنین بگوید: دو جمله اول تکرار شده او طبیعتا غیر مفهوم است. اما باقی جملات به طرز صحیح بایستی چنین باشد: رفع العلم الأحوازی فی وسط طهران المجوس…. لبیک یا أحواز…. عاشق الأحواز العربیه….
با نگاهی گذرا به این حادثه و با طرح چند سئوال و پاسخ به آنها می توان حادثه یاد شده را چنین تفسیر کرد:
آویزان ساختن پرچم احواز در تهران به سود چه کسانی است؟
آویزان ساختن پرچم احواز در تهران به ضرر چه کسانی است؟
به لحاظ سیاسی و غیر سیاسی چه اتفاقات مهمی در حال رخدادن در ایران است؟
چندین سئوال دیگر و سرانجام؛
چه کس یا کسانی پرچم یاد شده را در تهران آویزان کردند؟
در پاسخ به دو سئوال یاد شده اول بایستی گفت که قدرت سیاسی و توان نیروهای احوازی استقلال طلب و میدان مبارزه و جولان آنان در تهران نیست و چنانچه به دنبال برافراشتن پرچم احواز باشند آن را نه در تهران بلکه در احواز برافراشته می کنند. این حادثه یعنی برافرشتن پرچم احواز در مناطق اقلیم بارها رخ داده است اما در تهران کسی مایل نیست که چنین کاری انجام دهد.
بنابر این در می یابیم که برافراشتن پرچم احواز در تهران نمی تواند از سوی گروههای سیاسی داخلی عرب همگرای با حاکمیت یا هواداران آنان که بخشی از نیروهای سیاسی اصلاح طلب یا اصولگرای حکومتی به شمار می روند صورت گرفته باشد. واگرایان و فعالان سیاسی استقلال طلب و غیره نیز میدان عمل خود را در اقلیم احواز تعریف کرده اند.
همزمان نیز خود نیروهای اصلاح طلب و اصولگرای عرب دارای دیدگاههایی همانند سایر نیروهای حکومتی ایرانی هستند و اصولا با ادبیات سیاسی نیروهای استقلال طلب احوازی بیگانه اند. چه برسد به برافراشتن پرچم. بنا بر این و با در نظر گرفتن سایر منافع فردی و جمعی نیروهای عرب درگیر در ساختار اجتماعی سیاسی و فعالیت مستمر آنان برای ایجاد یک همگرایی میان مردم و حاکمیت به هیچ وجه نمی توان گفت که آویزان ساختن پرچم احواز در تهران به سود ایشان است بلکه بلعکس به ضرر نیروهای سیاسی عرب همگرای با حاکمیت است. لذا پاسخ به سئوال اول این است که منافع چنین کاری یعنی برافراشتن پرچم احواز در تهران به سود نیروهای رقیب فعالان عرب در اقلیم احواز است.
در مقام پاسخ به سئوال سوم در مورد زمان و اتفاقات سیاسی در حال رخداد در ایران و همزمانی آویزان کردن پرچم احواز در تهران بایستی چنین گفت؛ اکنون بسیاری از نیروهای سیاسی همگرا و منتقدین داخلی نیز درگیر انتخابات دو مجلس فرمایشی رژیم هستند. نیروهای همگرای عرب دست پرورده رژیم نیز با این مقوله درگیر هستند.
چنین می توان نتیجه گرفت که آویزان کردن پرچم احواز در حوالی میدان آزادی کار نیروهای رقیب فعالان سیاسی عرب و دقیقا در آستانه انتخابات فرمایشی و خیمه شب بازی های رژیم است. به نظر می رسد هدف از چنین کاری حذف تمام وکمال نیروهای سیاسی عرب درون حاکمیت و بسیاری از کاندیداهای دست پرورده رژیم فقط به جرم عرب بودن آنان است.
با نتیجه گیری از پاسخ به سئوالات یاد شده می توان گفت که آویزان ساختن پرچم احواز در تهران کار خود دستگاههای داخلی رژیم و دقیقا دستگاهها، باندها و نیروهای نزدیک به مهاجران و بنیادگرایان عرب ستیز است که در تهران مسئولیت های نظامی و امنیتی دارند.
با یک نگاه به گذشته فعالیت سیاسی در احواز می توان گفت که نیروهای رقیب فعالان عرب از سوی برخی از سیاستمداران و نظامی ها در تهران حمایت می شوند. نیروهای یاد شده که عمدتا از مهاجران به اقلیم احواز هستند از سوی چند عنصر ضد عرب از جمله محسن رضایی و غلامعلی رشید حمایت می شوند. رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت است و رشید نیز معاون ستاد کل نیروهای مسلح ایران به شمار می رود.
نتیجه گیری یاد شده ما را گذشته فعالیت سیاسی نظامی محسن رضایی و غلامعلی رشید و عملکرد مهاجران تایید می کند. رضایی با سازمان دادن نیروهای سیاسی و نظامی اقدام به کوچاندن بسیاری از همزبابان لر خود از آن سوی زاگرس کرده و آنان را در مناطق عرب نشین جای داد. از سوی دیگر فضای سیاسی درون حاکمیت در تهران را بر ضد مردم عرب و حتی بر ضد نیروهای سیاسی همگرای عرب سوق می دهد.
چنین نیز غلامعلی رشید که همانند رضایی دارای دیدگاههای بسیار خطرناک فاشیستی است اقدام به سازماندهی بسیاری از نیروهای سیاسی ضد عرب در اقلیم کرد. او با کمک های مالی و ایجاد فرصت های شغلی در رده های مدیریتی برای همفکرانش زمام امور را در اقلیم به آنان سپرد. با دستور و حضور غلامعلی رشید در فیلیه محمره کاخ تاریخی شیخ خزعل با بلدوزرهای سپاه به کلی نابود شد. غلامعلی رشید هر چند که اصالتا سریانی است و همانند بسیاری از دزفولی ها از نوادگان سریانی هایی است که توسط شاهان ساسانی از انطاکیه در بلاد شام به اسارت گرفه شده و در قنیطره (دزفول) نشیمن یافته اند. اکنون او اما تاریخ و گذشته اجدادش و اسارت آنان توسط فارس ها را نادیده گرفته و یک بنیادگرای بسیار خطرناک و دارای دیدگاههای فاشیستی فارس گرایانه است.
بسیاری دیگر از نیروهای همفکر رضایی و رشید در اقلیم احواز مدیریت سایر دستگاههای اداری و سیاسی نظامی و امنیتی را در اختیار دارند و این موضوع وضعیت بسیار خطرناکی را به وجود آورده است. وضعیتی که ممکن است در آینده منجر به یک حادثه خطرناک همچون قتل عام مردم عرب در محمره در سال ۱۳۵۸ باشد که رضایی و رشید نیز با حضور استاندار نظامی وقت احمد مدنی فرماندهی قتل عام مردم را به عهده داشته اند.
علاوه بر آن چند سال پیش غلامعلی رشید در زمانی که مسئولیت اطلاعات کل نیروهای مسلح را داشتند در روندی خارج از عرف و روال اداری و قانونی با یک نامه آمرانه از عیسی کلانتری وزیر کشاورزی وقت خواسته بود که سایر زمین های کشاورزی مردم عرب را از آنان سلب و به مهاجران غیر عرب و ساکنان غیر عرب شهرهای شمالی و شرقی استان واگذار کنند. نامه یاد شده وعمکرد عرب ستیزانه اش اوج دیدگاههای خطرناک ایشان و اندیشه های فاشیستی او را برملا می سازد. نامه یاد شده رشید به کلانتری در بسیاری از وبلاگ ها و سایت های احوازی منتشر شده بود.
چنین نیز نتیجه گیری ما را، نوع صدای شخص گوینده در فیلم یاد شده و لهجه او نیز تایید می کند که ایشان نه یک عرب و نه حتی دزفولی یا شوشتری بلکه یک مهاجر لر از مهاجران آن سوی زاگرس است. علاوه بر آن نیز گذشته عملکرد لایه های خطرناک قومگرای ساخته و پرداخته تیم های رضایی و رشید در اقلیم احواز در ۲۳ شهریور ۱۳۹۴ نیر تایید کننده نظر ماست. در تاریخ یاد شده و همزمان با سیل مهاجران جنگزده سوری و عراقی به سوی اروپا یک حادثه خطرناک در منطقه قلعه چنعان در جنوب شرق شهر احواز رخ داد که دستگاههای رژیم آن را لاپوشانی کردند. در حادثه یاد شده که توسط نیروهای افراطی قومگرای فارس با مدیریت تیم های محسن رضایی و غلامعلی رشید رخ داده بود قرار بوده که با نشت گاز و کشتار چند هزار نفر از مردم قلعه چنعان سایر مردم عرب را مضطرب ساخته و آنان را وادار به مهاجرت به اروپا کنند . حادثه یاد شده اما خوشبختانه به خیر گذشت و فقط چند صد نفر از انتشار گاز مسموم شده و توسط مردم به بیمارستان ها و برخی نیز در منازل خود مورد مراقبت و مداوا قرار گرفتند.
در آخر نیز درباره فیلم یاد شده بایستی دقت کرده که فیلم اصلی سی ثانیه ای بوده و متن پیام گفته شده توسط شخص گوینده در بالای این یادداشت آمد اما پس از تشکیک مردم به موضوع نیروهای پشت پرده و سازندگان فیلم، آن را برش داده و به هفت ثانیه تقلیل دادند تا بتوانند در وحله اول نهادهای سیاسی و امنیتی رژیم در تهران را بر ضد مردم شورانده و تشدید کنند و از سوی دیگر افکار عمومی مردم تهران و سایر شهرها را بر ضد جنبش حق تعیین سرنوشت ملی عرب تحریک کنند.
نکته دیگر و مهمتر آن است که متاسفانه در میان نیروهای سیاسی و سیاست زده های عرب در خارج از احواز بسیاری از نیروهای خام وجود دارند که دانسته یا ندانسته به راحتی از سوی جاسوس های همیشه حاضر در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی در میان جنبش به این سو و آن سو سوق داده می شوند و این موضوع بسیار خطرناک است.
در این میان شاهد آن بوده ایم که هر از چندی که حادثه ای رخ می دهد بسیاری با دروغ پردازی بیانیه صادر کرده و مسئولیت آن را تقبل می کنند تا بتوانند برای خود یک جایگاه سیاسی دست و پا کنند. موضوع خطرناک در تقبل مسئولیت هر حادثه ای که رخ می دهد این است که بیانیه های این تشکل ها ضربه اول را به خود جنبش ملی و عامه ملت عرب احواز وارد می سازند که شرح چگونگی ضربه زدن به جنبش ملی مردم عرب را نمی خواهیم و نبایستی در فضای عمومی به وضوح به بحث بگذاریم.
متاسفانه حوداثی در طی سالهای گذشته احواز رخ داد که ساخته و پرداخته دستگاههای امنیتی بود اما در خارج از احواز برخی ها برای آن حودث رقصیدند. به عنوان مثال نیروهای امنیتی با رصد کردن اینترنت و استراق سمع تلفن ها و خواندن پیام های موبایل ها و نفوذ بین حلقه های کوچک اجتماعی نیروهای جوان و بی تجربه مناطق عمدتا محروم عرب نشین را شکار کرده و آنان را برای انجام برخی عملیات های چیده شده توسط خود به این سو آن سو سوق میدهند. سپس آنها را تجهیز می کنند و وادار به انجام کارهایی می کنند و پس از چند روز آنان را بازداشت و به دولتمردان تهران نشین گزارش می دهند که وهابی هایی که از پادشاهی سعودی پول گرفته و چنین عملیاتی انجام داده اند را دستگیر کردیم!
همزمان در سوی دیگر دنیا افرادی بلند می شوند و به جای اینکه موضوع را به دور از عاطفه تحلیل کنند و نقشه های شوم و نابود کننده جنبش مردمی عرب را به مردم خود و افکار عمومی معرفی کنند، ابلهانه شروع به پایکوبی می کنند تا شاید برای خود یک جایگاه شیخ گونه بر قبیله ای در جهان فردگرای غرب دست و پا کنند.
نیروهای دلسوز و فعالان سیاسی عرب بایستی به منظور صیانت از جنبش مردمی خود بسیار آگاهانه تر عمل کرده و سایر فتنه های خطرناک را در نطفه خفه کنند. عملکرد حماقتگرایانه برخی افراد و تشکل ها باید نقد شود تا از میزان هزینه های ملی جنبش حق تعیین سرنوشت ملی ملت عرب احواز کاسته شود و استمرار جنبش را تا پیروزی تضمین کرد.
نیروهای سیاسی عرب باید آنقدر صبور، متین ، با وقار ، شجاع و قدرت تحلیل بالا باشند تا بتوانند سایر توطئه های دولت ایران و تیم های خطرناک فاشیستی قومگرای فارس محور را تشخیص داده و به سرعت به مردم خود معرفی کنند.