سیلاب بود، دهها سد بتنی یارای نگهداری آب را نداشتند، گو آنکه مال حرامی بود که باید به هدر می رفت، روحانی رئیس جمهور وقت ایران به این اقلیم سفر کرد و قرار بر آن شد که شهرهای عربی طعمه ی سیلاب شوند تا تاسیسات نفتی و کارخانه های نیشکر از ضرر مصون بمانند بلندگوهای حکومتی به خیابان ها آمدند و بام سر دادند که هیچ قدرتی توان مقابله با سیلاب پیش رو را ندارد، پس شهرها را ترک کنید که این بار با سدهای پر از آب قصد شما را کرده ایم.
آنجا بود که باید معجزه ای رخ می داد و بزرگترین سد دست ساز جهان با دستان خالی بنا نهاده می شد ملتی چند میلیونی فارغ از هر گرایش مذهبی و عشیره ای و فقط و فقط با گونی های شن بزرگترین سد دست ساز جهان را بطول دهها کیلومتر آنچنان با سرعت و دقت بنا ساختند که همه ی موسسات حکومتی را در حالت انفعال قرار دادند، همه چیز از غذا و آب و دارو و گونی و بیل و… با نظمی عجیب و سرعتی خارق العاده مهیا شد و بحرانی بزرگ به افتخاری بی نظیر بدل شد.
بعد از فروکش کردن سیلاب جانی تازه در الاحواز نمایان شد، عزت و اعتماد نفسی دگرگونه که “ما را نمی شود شکست داد و تا ما هستیم الاحواز عربی می ماند و سلامت و به دور از شر بدخواهان“. پیروزی بزرگی که شروعی بر پیروزهاى دگر بود.
به جرأت می توان گفت مقاومت میلیونی مردم الأحواز در برابر سیلاب وعبور از خطری چنین بزرگ عزت و اعتماد نفسی بی نظیر را در این ملت بیدار کرد احساسی که بعدها پیروزی قیام تموز سال ۱۴۰۰ و بازگرداندن آب به رودخانه ی کرخه و هور را رقم زد.
از آن هنگام که نظریه پردازان ایرانشهری به ما عرب زبان می گفتند و عشایر و قبائل می نامیدند سالها گذشته است وما روز به روز بیشتر از گذشته ملت بودن خود را به رخ می کشیم واز زیر آوار سانسور قد راست می کنیم، بهترمی بینیم، و بیشتر دیده می شویم، و همچنان رو به جلو در حرکتیم. اگر کسی هست به این بیچارگان مانده در دوران رضاخانی بفهناند که خواب آشفته تان تعبیر نشد به خود آیید.