تقدیم به همه کسانی که زندگی را “پیکار در ره اندیشه ها” دانسته و اندیشمندانه در جستجوی صلح ، آزادی و عدالت برای همه انسانها هستند.*
مدخل: بدون هیچ تردیدی فاجعه کشتار مردم عرب در شهر محمره (شهری که بر اثر سیاست انکار وجود عرب ها درایران از سال ۱٣۱۴ به خرمشهر تغییر نام یافت)**، در روز چهارشنبه ۹ خرداد ۱٣۵٨، لکه ننگی ابدی بر پیشانی حکومت اسلامی در ایران است. در عین حال مقاومت مردم بی سلاح و تغییر دادن فضای شهر از وضعیت “حکومت نظامی” ژنرال مدنی به صحنه راهپیمایی های خیابانی، تحصن، سخنرانی و سایر اعتراضات مدنی در زمانی کمتر از ۷۲ ساعت پس ازعملیات نظامی و کشتار وحشیانه؛ بعنوان نگینی بر تارک مبارزات حق طلبانه و هویت خواهانه مردم عرب در این خطه خواهد درخشید.
با تایید و تاکید بر صحت آنچه طهران حلمی (ابو جمال) در مصاحبه با مهدی هاشمی*** در شرح حوادث آن روزها آنهم به عنوان یکی از موسسین کانون فرهنگی خلق عرب به میان آورده ،نیازی به شرح حوادث در این نوشتار نیست. نگارنده در هنگامه انقلاب ۵۷ وسالهای پس از سرنگونی رژیم پهلوی ها و تاکنون خود را همچون”حنظله”**** نه به عنوان یک ناظر بی طرف بل با توجه به موقعیت اجتماعی-سیاسی و خانوادگی در هر شرایطی و حداقل به عنوان یک عرب خود را درگیر با حوادث پیش آمده و پیامدهای آن دانسته و به همین دلیل و با احترام به رای همه کسانی که ممکن است با نگاه این مقال موافق نباشند ، برداشت خود را از برآمد این حوادث بیان می دارم.
در این مقال پس از شرح اوضاع اجتماعی-فرهنگی و سیاسی شهر در استانه انقلاب سال ۵۷ به پیشینه سیاسی موسسین کانون فرهنگی خلق عرب تا آزادی از زندان پرداخته در قسمت دوم صف بندی نیروهای سیاسی –فرهنگی و نظامی حاضر در صحنه حوادث و مواضع آنان را چه در میان عرب ها و چه در میان حکومتی ها و سازمانهای سیاسی سراسری (فداییان –حزب توده ایران و…) بررسی و در نهایت پیامد حوادث در مراحل تبعید آیت الله شیخ محمد طاهر آل شبیر خاقانی و پس از آن منتهی به جنگ ایران و عراق و اشغال سفارت ایران در لندن پیگیری خواهد شد.
مقدمه : بررسی حوادث منجر به سرکوب و کشتار مردم در محمره (خرمشهر) بدون نگاهی اجمالی به وضعیت این شهر کوچک (از نظر مساحت و تعداد جمعیت) اما وسیع(از نظر فرهنگی-سیاسی) در سالهای نزدیک به انقلا ب ۵۷ و سرنگونی حکومت سلطنتی بدون شک نمی تواند حق مطلب را ادا نماید و نهایتا ساده لوحی است اگر باور کنیم که آنهمه حجم تدارک برای “سرکوب و بسط سلطه رژیم اسلامی” در این شهر، بدون مقدمه و صرفا برای نجات قطعه خاکی از خطر “تجزیه”؟! بوده است.
پاکسازی نژادی- فرهنگی برخی از گروههای انسانی ساکن شهر نظیر “آسوری ها”، “صائبین مندانی” و “بهاییان” گواه این مدعاست. مقاومت و ماندگاری انسان عرب در این سرزمین حکایتی بس دراز دارد که در این مقال نمی گنجد. برای اختصار مطلب نگاهی گذرا به وضعیت شهر در مقطع پایانی دهه ۴۰ هجری شمسی و سالهای اغازین دهه ۵۰ و در هنگامه انقلاب ۵۷ خواهم داشت.
اوضاع اجتماعی فرهنگی:
شهر محمره (خرمشهر) با وجود چندین کنسولگری (نمایندگی سیاسی) از کشورهای انگلستان، هندوستان، عراق، کویت با در نظر گرفتن جمعیت و وسعت پس از تهران سیاسی ترین شهر ایران به حساب می آمد. بزرگترین بندر تجاری ایران شهر را در کنار عبادان (ابادان) بعنوان بزرگترین بندر نفتی در پیشانی تجارت خارجی و صادرات و واردات کشور ایران قرار داده و وجود راه اهن سرتاسری بعنوان عامل اتصال جنوب ایران به مرکز و از آنجا به شمال و شرق (مشهد) و غرب (تبریز) از مزایای این بندر پراهمیت بوده است.
فاصله نزدیک روستاهای تابعه به شهر از “معمره” در شرق تا “شلمچه” در غرب و از “رویس” تا “رحمانیه” صرفنظر از روستاهایی مانند “دره”، “عباره” و “دربند” و”مصلاوی” که در مجاورت شهر بودند؛ سبب گردیده بود که مردم روستاها به خصوصیات شهری نزدیک و اشتغال ساکنان این روستاها به کار تخلیه و بارگیری شناورها و کشتی هایی که از اقصی نقاط جهان نه فقط حامل کالای تجاری که فرهنگهای گوناگون را بهمراه داشتند؛ هرچه بیشتر با مدنیت دنیای جدید آشنا می کرد و درعین حال تبادلی متنوع از نظر فرهنگی را به نمایش می گذاشت.
وجود سازمانها و نهادهای فرهنگی دولتی و غیردولتی که به مثابه موسساتی صنفی – فرهنگی عمل می نمودند بر این تنوع می افزود. باشگاه راه آهن، باشگاه گمرک، باشگاه لاینز و.. علاوه بر ۵ سالن سینما که فیلمهای روز دنیا و ایران را به نمایش می گذاشتند؛ یک سینما (اتحاد) فقط به نمایشهای فیلمهای هنری نظیر “رگبار”، “ارامش در حضور دیگران”، “اسپارتاکوس” و.. برای روشنفکران شهر می پرداخت.
نویسندگانی مانند “عدنان غریفی”، “ناصر موذن”، “کاظم برگ نیسی” و هنرمندان تئاتر “قاسم غریفی “و…آثار جاودانه ای مانند “شبهای دوبه چی” و …عرضه نمودند. سندیکای کارگران بندر بعنوان نمادی از تشکلهای نوین کارگری با وجود همه خصوصیات ناشی از یک تشکل صنفی مجاز از نظر حکومت اما در موارد بسیاری منجمله پس از انقلاب عامل وحدت صنفی کارگران خصوصا کارگران عرب که اکثریت مطلق را در این تشکل داشتند تامین می کرد. شعار “السندیکا عزنا و هیبتنا” (سندیکا افتخار و هیبت ماست) در برابر مجلس شورای اسلامی در سالهای پس از شروع جنگ در مطالبه برای حقوق عقب افتاده، عرش قانونگذاری رژیم اسلامی را به لرزه در آورد.
تنوع فرهنگی در شهر در مذاهب و ادیان مختلف مانند مسیحی (آسوریان)، صائبی (صائبین مندانی)، بهایی و حتی هندو (به دلیل اقامت برخی از مهاجرین و ساکنین هندو از دیر باز) مضاف بر تنوع فرقه های شیعه مانند اصولی، اخباری و شیخی دنیایی رنگین از اعتقادات دینی و مذهبی را به همراه داشت. شهر محمره (خرمشهر) به دلیل مجاورت با بصره (بزرگترین شهر بندری عراق) تحت پوشش امواج رادیویی و تلویزیونی فرستنده های عراقی و کویتی بود.
تولیدات فرهنگی خصوصا موسیقی، شعر و نمایشنامه های رادیویی با لهجه ای که هیچ گونه تفاوتی با لهجه عربی مردم عرب در جنوب غربی ایران نداشت؛ خصوصا در دهه هفتاد میلادی (۵۰ شمسی) بازتولید فرهنگی مردم را حداقل از نظر شفاهی یاری می داد. نگارنده به خوبی بیاد می آورد اولین برنامه رنگی از تلویزیون کویت را در همسایگی منزل مسکونی از طریق تلویزیون مغازه “جبار” مشاهده نمود. گروههای موسیقی معروف به “خشابه” اگر چه امکانی برای عرضه هنر خود غیر از مجالس عروسی نداشتند اما روز به روز افزایش می یافتند. صدای گرامافون “گهوه ناصر” (قهوه خانه ناصر) در بازار صفا در طول روز لحظه ای قطع نمی شد. قهوه خانه ناصر محل تجمع “خشابه” برای تماس با مشتریان یعنی صاحبان مجالس عروسی و قرارهای اجرای موسیقی زنده بود.
در همین سالها و در زمان حکومت “عبدالرحمن عارف” روابط سیاسی ایران و عراق چنان عادی بود که “داخل حسن” و “ریم” دو هنرمند آوازخوان عراقی که بسیار هم مورد علاقه مردم بودند برای اجرای برنامه به محمره آمدند و درکنار “پل” برنامه اجرا نمودند. شرح وضعیت فرهنگی شهر در مقطع مورد بحث نیاز به مثنوی با هفتاد من کاغذ دارد .برای اختصار به همین بسنده می شود.
اوضاع سیاسی موج مبارزات ضد استعماری و آزادیبخش در سراسر جهان از کوبا تا الجزائر و از مصر تا ویتنام و در یمن و ظفار و ظهور شخصیت ترقیخواه و ملی گرایی چون عبدالکریم قاسم در عراق نمی توانست بر جوانان فهیم و تشنه آزادی در شهر تاثیر نگذارد. جنبش افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر در مصر و رشد “ناصریسم” به عنوان جنبشی ناسیونالیستی و ظهور حزب بعث با شعارهای ناسیونال- سوسیالیستی تاثیری عمیق بر جوانانی که ارتباط چندانی با جنبش ترقیخواهی و دموکراتیک در مرکز (تهران) نداشتند به جا گذاشت.
حتی گروههایی که تحت تاثیر تبعیدیان سیاسی افکار مارکسیستی و چپ را حمل می کردند ؛ جدا از جنبش مسلحانه اواخر دهه چهل (چریکهای فدایی خلق-مجاهدین خلق) کار خود را با عبور از مرز شلمچه و سازمان یابی در جبهه التحریر (جبهه آزادیبخش) و الجبهه الشعبیه لتحریر عربستان الاحواز (جبهه خلق برای ازادی عربستان-الاحواز) ادامه دادند.
این وضع البته تا موافقتنامه سال ۱۹۷۵ ادامه یافت. با توافق صدام- شاه در الجزایر این گروهها یا عراق را ترک کردند (الجبهه الشعبیه…) و یا زیر فشار سازمان استخبارات عراق متلاشی و از مسیر خود منحرف شدند. جوانان دبیرستانی و یا تازه دیپلم گرفته ای که هیچگونه شانسی برای ادامه تحصیلات دانشگاهی و آشنایی و ارتباط با جنبش دانشجویی وسیع و مقتدر آن زمان نداشتند؛ خود دست به کار تشکیل هسته های مبارزاتی با الهام از جنبش های آزادی بخش و خصوصا جنبش آزادیبخش فلسطین زدند.
هسته “محی الدین ال ناصر” متشکل از طهران حلمی (طاهر)، عامر و عباس و چند جوان دیگر به دام ساواک افتاده سر از زندان اهواز در آوردند. زندان اهواز در زمان ورود این جوانان مملو از زندانیان عرب بود که در ارتباط با فعالیتهای سیاسی- امنیتی بدون آگاهی های لازم بدام ساواک افتاده بودند.
تحول: هسته محی الدین آل ناصر در زندان با سید محمد عبودی از بازماندگان جریان “اللجنه العلیا” (کمیته عالی) آشنا گردید. سید محمد عبودی هنگام ورود طاهر و یارانش دهمین سال حبس خود را در زندان می گذراند و در این سالها با ارتباط نزدیک با زندانیان سیاسی غیر عرب و زندگی در” کمون” تجارب بسیاری کسب نموده و با جنبش دموکراتیک و آزادیخواهانه مردم ایران و جهان آشنایی کامل داشت. وی جوانان تازه وارد را به گرمی در دامان گرفته و آنان را وارد کمون نمود.
اینان پیوسته از وجود محمود محمودی در جهت ارتقا شخصیت مبارزاتی و انتقال تجارب سیاسی، به نیکی یاد می کنند. این سالها مصادف با تشدید اختلافات درون زندان و جدایی زندانیان مذهبی و از ان جمله احمد فروزنده و دوستانش بعنوان زندانیان متعصب مذهبی بود. کینه های بازمانده از این دوران از جمله علل برخی تسویه حسابها مانند دستگیری و اعدام برخی زندانیان آزاد شده از بند رژیم شاه، توسط جمهوری اسلامی بود. حساسیت بیش از اندازه و برخورد کینه توزانه با کانون فرهنگی خلق عرب توسط زندانیان مذهبی آزادشده از زندان همچون اسماعیل زمانی و دیگران از دوران زندان و اختلافات زمان حبس ناشی می شد اگرچه اسماعیل زمانی در خارج از اهواز در حبس بود. در پاییز ۵۷ ۱٣ زندانیان سیاسی عرب همراه کسانی چون اکبر صمیمیان، نسیم خاکسار و… بر شانه های مردم از زندان آزاد شدند و در غلیان انقلابی مردم در سراسر ایران در زادگاه خویش مبارزه را از سر گرفتند.
پایان بخش اول
توضیحات * در این نوشتار با احترام به کلیه کسانی که نام آنها برده می شود از به کار بردن واژهایی مانند شهید و کبیر و….خودداری کرده ام. برخی از این نامها خصوصا آنان که در راه اعتقاد به آزادی جان داده اند بزرگتر و قابل احترام تر از آنند که نیازی به بزرگنمایی این قلم داشته باشند.
**هدف ازاین نوشته ادای دین به شهر و دیارم و مردم ستمدیده عرب می باشد. با اعتقاد راسخ به وجه تسمیه شهر برای جلوگیری از هرگونه سواستفاده و گمراهی خواننده در طول نوشتار از اسم رسمی شهر در پرانتز استفاده شده است. امیدوارم که بزودی شاهد پایان عصر” انکار “باشیم . در خصوص عنوان نوشتار در بخش بعدی توضیح خواهم داد.
*** مصاحبه منتشره در اخبار روز تحت عنوان “روایت حوادث چهارشنه سیاه محمره (خرمشهر)”. اما در خصوص برخی اشکالات مصاحبه که به نظر میرسد با عجله و بدون تدقیق به رشته تحریر در آمده است ملاحظاتی دارم که در فرصتی دیگر مطرح خواهم کرد.با خسته نباشید به مهدی هاشمی
****حنظله کاراکتر مشهور کارتون های ناجی العلی کاریکاتوریست فلسطینی است.
نویسنده: کوثر آل علی
توضیح: تیتر اصلی ؛”انکار” و “کشتار”؛ دو ابزار برای بسط “سلطه” نگاهی ازدرون به کشتار عرب ها در “چهارشنبه سیاه” – ۱