کودکی بسیاری از مردمان غیر فارس به مدرسه رفته در ایران پر است از خاطراتی که شاید تا آخرین روز زندگی ذهنشان را رها نکند. خاطره ای از معلمی که به زبانی غریبه سعی بر آموزش ذهن پریشانشان داشت. خاطره ای از معلمی که بر درک ناقصشان از دستوراتش خشم میگرفت. خاطره معلمی که ناتوانی زبانی شاگردانش را حمل بر حماقت و کودنی شان می کرد و بیزاری و انزجار را در چشمانش ساده میشد خواند، معلمی که در بهترین حالت بر بیچارگی و گمراهیشان دل می سوزاند بی آنکه بفهمد و یا بخواهد که بفهمد که چرا فقط این گروه از شاگردانش هستند که “کودن” اند، چرا فقط این گروهند که درسهای کلاس را چون دیگر شاگردانش دنبال نمی کنند، چرا فقط این گروهند که متفاوتند.
مثل طیف های مرکز گرا در اپوزیسیون ایرانی مثل این معلم نا آگاه و از خود متشکر است که خود را علامه کلاسی می داند پر از شاگردانی “زبان نفهم” و نادان. معلمی که به خود حتی زحمت تغییر زاویه نگاهش را نمی دهد شاید که ببیند و بفهمد که مشکل از کجاست. این آقا یا خانم معلم حق خود می داند که تصمیم بگیرد که عقب ماندگی درسی این کودکان از حماقتشان است. تصادفا این حجم بزرگ از حماقت و کودنی در کودکان عرب، کودکان تورک، کودکان کورد و کودکان بلوچ و لر و ترکمن متمرکز شده است!
نگاه جنبش مرکز گرای زنان ایران به مبارزات هویت طلبانه زنان غیر فارس نیز همواره چون نگاه معلمی بوده است که شاگردش را ناتوان از فهم و درک می بیند. بر همین اساس هم در منشی “بزرگانه” سعی بر هدایتش به راه راست دارد. در این راه “راست” از زن عرب و تورک و کورد انتظار می رود همه ذهن و روح و عقلشان را از تمامی فاکتورهای فرهنگی و زبانی و تاریخی “آزاد” کنند و معجزه وار مفاهیم “رهایی بخش” مرکزمحور را در آغوش بکشند!
بر همین اساس هم پیشروان جنبش زنان ایران با تلاشی ناشیانه سعی دارند که ریشه فعالیت های هویت طلبانه را نه در راستای احقاق حقوق شهروندی که در نتیجه نارسایی عقلی و نابالغی سیاسی زن غیر فارس جلوه دهند. در همین راستا نیز به غلط به مخاطب نا آگاه و بی تجربه القاء میکنند که فعالان زن عرب ویا غیرفارس به دلیل رویکرد سیاسی شان مشکل اساسی زن یعنی “برابری جنسیتی” را به آینده موکول می کنند ودرعوض با جنبش های سیاسی همراه می شوند که هدفشان تغییراتی است که منافع زنان را تامین نمی کند!
اساس این نقد مبهم تحقیر درک و شعور سیاسی فعالان زن غیر فارس است و هیچ گونه مصداقیتی ندارد. همانگونه که در مثال معلم و شاگرد آورده شد این نقد برخاسته از نگاهی تک بعدی است که همیشه آموخته است رویکرد خود را بر دیگری تحمیل کند بی آنکه شرایط و ویژگی های خاص این “دیگری” برایش اهمیتی داشته باشد. این رویکرد همان رویکرد مرکزگرا است.
اما آیا ، فارغ از همه شرایط مختلف اجتماعی و سیاسی، “برابری جنسیتی” خواست همه زنان نیست؟
شاید این سوال مطلق جلوه کند ولی نمی توان پاسخی مطلق برایش داشت. برابری جنسیتی میتواند خواسته بالقوه همه زنان بی توجه به پیش زمینه های خاص هر کدام باشد، اما در عمل چنین نیست و چنین نمی تواند باشد. دراینجا از آن دسته از زنان قربانی مردسالاری که از خود هویتی مستقل ندارند وهرآنچه در راستای برابری زن ومرد است را به دلیل سرکوبی که متوجه آنان است رد می کنند سخن نمی گویم.
مسئله عمیق تر از این است. یکی از شرایط ویژه زندگی زنان به حاشیه رانده شده عرب و بلوچ و کورد ساختار اجتماعی قبیله ای در سطح کل جامعه است. در این جوامع زنان درحاشیه ای دیگر زندگی می کنند. در مالکیت مردانشان هستند و حیات و مماتشان در گرو رضایت مردان است. گذر زمان شاید از حدت و شدت قوانین سرسخت قبیله ای کم کرده است اما این ساختار اجتماعی به لطف بی توجی دولت مردان همچنان به قوت خود باقی است. ساختار قبیله ای چون زندانی است که حرکت و برکت را از دنیای زن گرفته است. زندانی که اگر زن سعی کند از آن فرار کند یا مجبور به خودسوزی می شود ویا گردنش بریده می شود. هزینه فرار از این زندان گزاف است. اکثریت غالب جامعه عرب اهوازی تحت تاثیر این ساختار قبیله ای قرار دارند.
نظام هایی که پی درپی بر ایران معاصر حاکم بوده اند نه تنها چاره ای برای برون رفت زن عرب از این بن بست نیندیشده اند بلکه به بهانه های امنیتی و یا با دغده حفظ منافع مادی مرکز در منابع نفت اقلیم، قبیله گرایی را به شیوه های گوناگون تقویت کرده اند. بسیاری از فعالان فرهنگی عرب که برای احقاق حقوق زن تلاش هایی کرده اند با اعمال فشار و تهدید دستگاه اطلاعات مجبور شده اند که فعالیت های فرهنگی خود را محدود و یا حتی متوقف کنند. از دیگر سو کاندیداهای ریاست جمهوری و یا مجلس در دوران تبلیغات انتخاباتی به جای مخاطب قرار دادن عامه مردم عرب و تلاش برای حل مشکلات اجتماعی ناشی از قبیله گرایی ، برای جذب آرای ملت عرب به سراغ شیوخ قبایل می روند که خود نماد سیستم مردسالار و زن ستیز قبیله هستند.
مطرح شدن مسئله برابری زن و مرد گرچه تعارضی با هویت عربی ندارد، اما درتعارض کامل با ساختار قبیله ای جامعه عرب است. هیچ نظامی درایران این جرات را نداشت که با عادات و رسوم مردم دربیفتد. به عنوان مثال سیاست کشف حجاب رضاخان با اعتراض گسترده مردم عرب روبرو شد و جنگی تمام عیار میان ارتش ایران وقبایل عرب در دشت میسان درگرفت. جنگی که بیش ازده روز ادامه یافت. گرچه تعدی نظام رضاخان به زمین های قبایل عرب یکی از ریشه های این جنگ بود اما هیچ کس نمی تواند منکر شود که کشف حجاب نقشی اساسی در وقوع این جنگ داشته است.
انتشار گسترده زندگی حاشیه نشینی فقیرانه درحومه شهرها مشکل حاد دیگری است که دامنگیر زنان عرب اقلیم اهواز است . بنا به آمار رسمی جمهوری اسلامی (دانشگاه چمران اهواز) درحدود نیم میلیون عرب در شهر اهواز(۳۵ درصد جمعیت اهواز) و صد هزار نفردرمعشور(جمعیت کل ۲۵۸ هزار نفر) وارقامی مشابه دردیگر شهرهای اقلیم اهواز حاشیه نشین هستند. درکل می توان گفت که درحدود یک سوم جمعیت کل عربهای اهواز حاشیه نشین شهرها هستند. فقر شدید، بی سوادی همه گیر ، نبود هیچگونه امکانات بهداشتی و درصد بیکاری بیش از پنجاه درصد همگی شاخص هایی هستند که قبل از هرگروهی زنان وکودکان را تحت تاثیر قرار می دهند.
علاوه بر حاشیه نشینی که خود نتیجه سیاست های استعماری نظام در حق مردم عرب است دیگر اشکال تبعیض دولت مرکزی ایران علیه جامعه عرب را می توان در تقسیم ناعادلانه فرصت های شغلی و امکانات آموزشی و رفاهی وبهداشتی در مقایسه با دیگر شهروندان غیر عرب دید. این امر کل جامعه عرب چه شهری و روستایی وچه حاشیه را شامل می شود. درصد بیکاری درمناطق شهری برحسب اظهارات مسئولان نظام بیش از ۳۰ درصد است که این نسبت در میان مردم عرب از ۴۰ ویا ۵۰ درصد نیز فراتر می رود. تاثیر مستقیم این شرایط حاد اجتماعی و اقتصادی بر وضعیت زن عرب غیر قابل انکار است.
از سوی دیگر زنان عرب و یا زنان غیرفارس به شکل عام وضعیتی را تجربه میکنند که زنان فارس به هیچ وجه با آن مواجه نبوده و نخواهند بود. و آن هجمه فرهنگی برنامه ریزی شده دولت مرکزی است که با هدف محو هویت فرهنگی ملل به حاشیه رانده شده اعمال می شود. این امر به نوبه خود باعث تقویت ساختار قبیله ای جامعه عرب شده است که برای ایستادگی دربرابر این هجمه فرهنگی به قبیله و قوانین قبیله پناه برده اند. پیاده سازی دهها سیاست غیرانسانی از سوی دولت های مرکزی ایران دراقلیم اهواز، سبب شده است تا مرکز دردیده مردم عرب نماد سیاهی باشد. در دیده مردم عرب هرآنچه که از مرکز به سویشان بیاید درحقیقت برای حفظ منافع مرکز است ودر راستای مصادره منافع آنان. چه رسد به تغییری که بخواهد نظم درون خانواده ویا قبیله را دچار دگرگونی کند.
این عوامل هرکدام به تنهایی باعث شده اند تا مقاومت خیلی شدیدی در مقابل مطرح شدن برابری جنسیتی از سوی اکثر جوامع غیرفارس صورت گیرد. ترکیب این عوامل طرح مسئله برابری جنسیتی به تنهایی را غیرممکن ساخته وامکان ایجاد تغییراتی حتی ساده تر را نیز با مشکل مواجه ساخته است. به راستی چگونه می توان برای کشاورز بی سواد عرب که طرح توسعه نیشکر زمین او را مصادره کرده ودرحاشیه فقیر اهواز بدون هیچ امکاناتی زندگی می کند وپایبند سرسخت قبیله است از برابری جنسیتی گفت؟
طرح خواسته برابری جنسیتی شرایط اجتماعی خاصی را می طلبد. مرکز به دلیل داشتن فرصت های کافی برای پیشرفت اقتصادی واجتماعی وفرهنگی به مرحله ای از بلوغ رسیده است که این زمینه برای زنان مهیا باشد که برای برابری جنسیتی مبارزه کنند. این شرایط به هیچ وجه دراهواز وبلوچستان و کوردستان ودیگر نقاط حاشیه ایران مهیا نیست. به همین دلیل است که زنان حاشیه می خواهند به شیوه خاص خود ونه به شیوه مرکزگراها، در تغییر وضعیت زنان این مناطق بکوشند.
برچیدن نگاه امنیتی مرکز به حاشیه و مساعد کردن شرایط برای فعالیت های فرهنگی و تاسیس موسسات فرهنگی واجتماعی حامی حقوق زن، برچیدن تبعیض همه جانبه برضد شهروندان غیر فارس ، ارتقای وضعیت اقتصادی زن ومرد، توقف سیاست های غیرانسانی مرکز علیه حاشیه ، توقف سیاست های تغییر ترکیب جمعیتی مناطق غیر فارس و ایجاد فضایی آرام بدون نگرانی از نابودی هویت ملی عرب، بلوچ، کورد، لر، تورک وترکمن و… برخی از اهدافی هستند که زنان ملل غیر فارس به دنبال آنند تا بتوانند به همان شرایطی دست بیابند که اکنون زن مرکز نشین تجربه می کند.
آماده ساختن زمینه برای مطرح ساختن برابری جنسیتی ودستیابی کامل زنان به حقوقشان فقط در صورتی ممکن است که موانع ذکر شده بر سر راه توسعه وضعیت اجتماعی زن غیر فارس از میان برداشته شود.
در همین راستا بر پیشروان جنبش زنان است که خلعت معلمی را از تن به در آرند، در کنار ملل غیر فارس بایستند، چشمها را بشویند و تفاوتها را ببینند. اگر آن معلمان درمانده که دلیل عقب ماندگی شاگردانشان را در کودنی ذهنشان می دیدند، می خواستند که بفهمند مشکل واقعی در کجاست چه بسا که وضعیت کنونی زن عرب و تورک و کورد و بلوچ بسیار متفاوت بود از آنچه که الان هست. و بر این ادعا تک تک آنان که طعم تلخ این تجربه را چشیده اند گواهی می دهند.
تاکید فعالان زن غیر فارس بر توسعه وضعیت اجتماعی و اقتصادی مردم عرب و کورد و تورک و بلوچ هدف در مهیا سازی زمینه مساعد دارد برای رسیدن به برابری جنسیتی و نه تعطیلی آن.