پالایشگاه نفت طی قراردادی مابین شیخ خزعل حاکم عرب امارت عربستان (اقلیم کنونی احواز) و انگلستان در سال ۱۹۱۳ میلادی (۱۲۹۲ شمسی) تاسیس شد. عبادان به دلیل موقعیت جغرافیایی اش و نزدیک بودن به آبهای آزاد و از جهت نزدیکی به محمره، مرکز حکومت شیخ خزعل، که از امنیت بیشتری برخوردار بود جای مناسبی برای احداث پالایشگاه بود. گفته می شود که این پالایشگاه با ظرفیت ۲۵۰۰ بشکه در روز کار خود را آغاز کرد.
تا قبل از تاسیس پالایشگاه نفت، عبادان شهری بود در کنار مرکز حکومت شیخ خزعل حاکم عربی امارت عربستان که جز حدود چهار صد تن نظامی بلوچ، که در ارتش خزعل خدمت می کردند و شماری مسیحی عرب از مارونی های لبنان که در امر تجارت اشتغال داشتند جمعیت شهر مطلقا عرب بود. همزمان با تاسیس و ساخت پالایشگاه انگلیسی ها به ساخت محله های مسکونی مجللی با خیابانهای مشجر اقدام کردند. شمار زیادی از این خانه ها تا به امروز بجای مانده اند. همچنین آنها اقدام به تاسیس بیمارستان و مراکز خرید و بازارچه کردند و سینما و سالن های تفریحی و کلوب های ورزشی از قبیل گولف و استخرها و غیره ساختند.
اولین سینمای عبادان در سال ۱۹۱۳ساخته شد، که در آن فیلم های صامت نمایش داده می شد و تنها انگلیسی ها اجازه استفاده از آن را داشتند. پس از چند سال انگلیسی ها با ساختن سالنی دیگر برای نمایش فیلم این سینما را به هندی ها تحویل دادند و تا به امروز بقایای این سینما به سینمای هندی ها معروف است. در دهه ۲۰ میلادی سینمای بدون سقف و سرباز تاسیس شد تا در تابستانها مورد استفاده قرار گیرد. وعلاوه براین و با توجه به شناخت انگلیسی ها از اسب های عربی و وفور آن در عبادان به دلیل علاقه عرب های منطقه به اسب سواری و پرورش اسب عرب، انگلیسی ها باشگاههای سوارکاری براه انداختند. با توسعه پالایشگاه نفت و ورود شمار بیشتری از متخصصان انگلیسی شیوه زندگی غربی نیز به تدریج وارد این شهر شد.
کارگران عرب که شمار اندکی از آنها فرصت تحصیل در بصره یا مدارس خزعلیه محمره و یا چاسبیه احواز را داشتند و یا سواد خواندن و نوشتن عربی را در مکاتب محلی فراگرفته بودند بهمراه اکثریتی از کارگران عرب بی سواد در کنار دیگر کارگران هندی و پاکستانی و بنگالی کار پالایشگاه را با مدیریت انگلیسی ها پیش می بردند. در این دوره ایالت عربستان با عرب های همسایه که زیر سلطه عثمانی بودند و همچنین با مصر که در آن زمان یکی از مراکز نهضت فرهنگی و فکری بود روابط فرهنگی وسیعی داشت.
با همکاری برخی از تحصیل کرده های محمره با روزنامه نگاران مصری، مجله ها و نشریاتی بوجود آمد که اوضاع امارت عربستان یا اقلیم احواز را پوشش می داد. این مجله ها بسان پلی فرهنگی بودند میان عرب های ایالت عربستان و مصر. از جمله این نشریات می توان به نشریه (العمران) اشاره کرد که توسط «عبدالمسیح انطاکی» اداره می شد. این نشریه اخبار مناطق عرب نشین امارت عربستان را پوشش می داد. این ارتباطات فرهنگی و آشنایی با پیشرفت های صورت گرفته در مصر، سبب شد تا شیخ خزعل استادان مصری و سوری را به عربستان دعوت کند و آنها را به کار آموزش و تعلیم گمارد.
در این مورد میتوان به دعوت شیخ خزعل از موسیقیدان بزرگ اهل حلب سوریه “شیخ علی الدرویش” و تشکیل فرقهی موسیقی اشاره کرد. علی الدرویش یکی از موسیقیدانان معروف زمان خود بود. استادان بزرگی از قبیل محمد عبدالوهاب و ریاض السنباطی که سر آمد موسیقی مصر و جهان عرب هستند، روزگاری را به عنوان هنرجو زیر نظر علی الدرویش گذراندهاند. وی استاد تدوین موسیقی حلبی و تدوین کننده موشحات تاریخی حلب بوده و به نواختن نی معروف بود.
او به همراه موسیقی دانانی چون “عمر البطش” و “محمد طیفوری” و شماری دیگر از اهل موسیقی به محمره آمد و در آنجا یک گروه موسیقی تشکیل داد و به آموزش موسیقی اهتمام ورزید. گرچه شیخ علی الدرویش پس از دوسال به حلب بازگشت اما فرقهی موسیقیاش در محمره تا پایان حکومت شیخ خزعل به فعالیت هنری خود ادامه داد. همچنین بهمنظور استفاده از تجربهی مصریان در امر کشاورزی شیخ خزعل شماری از کشاورزان زبدهی مصری را به محمره فراخواند و کاشت محصولاتی چون پنبه را در کنار پارهای دیگر از محصولات براه انداخت.
انتشار نشریات عربی عراق عثمانی و مصری در سطح امارت عربستان یا اقلیم احواز نقش بسزایی در افزایش آگاهی ملت عرب از تغییرات و پیشرفتهای حاصله در دیگر نقاط جهان داشت.
از لحاظ اقتصادی نیز حضور کشتی های کوچک و بزرگ شیخ خزعل پلی آبی ارتباطی عربستان با عربهای کویت و بحرین و قطر و امارات و شبه جزیره عرب بود. کاروان های تجار عرب از دیگر شهرهای عربنشین با عبور از محمره و یا عبور از دشت “شلوه “دشتی میان بصره و عربستان راهی بصره و عماره میشدند و از آنجا به بغداد و یا شام”دمشق” رهسپار میشدند. این تجار که اکثراً سواد خواندن و نوشتن داشتند علاوه بر تجارت حکایتها و تازههای فرهنگ و ادب را به شهرهای خود به ارمغان می آوردند از جمله میتوان به سوالف الشام “روایت های شام” در این زمینه اشاره کرد.
فعالیت مکاتب محلی در آموزش خواندن و نوشتن به زبان عربی، تأسیس مدارس نوین “خزعلیه” و “چاسبیه”، فعالیت فرهنگی و رواج شعر و ادب در میان عربها و پیدایش نامهای سرشناس در ابواب متعدد شعر عربی در این مناطق، تأسیس فرقههای موسیقی نوین در کنار موسیقی عربی سنتی محلی و رهسپار شدن شماری از جوانان عرب برای تحصیل به اروپا و برخی کشورهای عربی جهت تحصل علم و بازگشت فارغ التحصیلان به مناطق خود، استفاده از تجارب کشاورزی کشورهای موفق در این زمینه و حضور گروههایی از این کشاورزان مصری در محمره جهت توسعه کشاورزی مناطق عرب نشین، ارتباط با اجانب و متخصصان در پالایشگاه نفت و آشنایی با شیوه زندگی مدرن آنها، تأسیس بیمارستان و دیگر امکانات مدرن به دست انگلیسی ها همه و همه حکایت از گام نهادن مردم عربستان در مسیر توسعه و پیشرفت داشت.
پیشرفت های یاد شده، همچنین حکایت از پویایی فرهنگ عربی در میان این مردم دارد که به تازگی به مرحله گذر از سنت به مدرنیته قدم نهاده بود. تغییرات به وجود آمده در دوره زمانی ١٩٠٠ – ١٩٢۵ بقدری بود که عربهای دیگر شهرها که از محمره دورتر بودند عربهای محمره و عبادان را حضر”به معنی انسان های متمدن ” مینامیدند.
زندگی مسالمت آمیز مردم عرب در شهرهای محمره و عبادان با خارجیهایی از قبیل انگلیسیها، هندیها، پاکستانیها و حضور ادیان مختلف از قبیل مسیحیت، یهودیت و سیک در این شهرها حکایت از رویکرد مثبت عربهای شیعه و سنی این شهرها به وضع جدید بوجود آمده، دارد.
ساکنان عبادان گرچه از وخامت روابط شیخ خزعل با انگلیسیها و حکومت مرکزی ممالک محروسه با سرکارآمدن رضاخان تا حدی خبر داشتند اما به هیچ وجه از خوابی که انگلیس برای آنها دیده بود و سرنوشتی که در انتظارشان بود اطلاعی نداشتند.
با وزش بادهای غضب آلود مرکزی بسوی ایالت عربستان و لشکرکشی رضا خان به منطقه در آوریل ١٩٢۵ ، و تبعید شیخ خزعل به تهران تاریخ جدیدی بر صفحات شهر عبادان نوشته شد که بعدها از یاد همگان برد که قبل از “آبادان” عبادانی بود. در دههی سی میلادی و به دستور رضاخان و طی بخشنامهای نام عربی شهرها به فارسی تغییر داده شده و همچون که محمره به “خرمشهر” تبدیل شد عبادان نیز به آبادان تغییر یافت. طی این بخشنامه اسامی تمامی شهرهای عربی به فارسی تغییر یافت. همچنین مدارس نوین به زبان فارسی از همان سالهای اولیه پس از ١٩٢۵ شروع بکار کرد. زبان و فرهنگ عربی با ممنوعیت مطلق روبرو شد و عربها با سیاست های یکسانی سازی فرهنگی برای اولین بار روبرو شدند. به عنوان مثال اگر مرد عربی با دشداشه وارد شهر میشد مأموران نظامی رضاخان با قیچی نصف دشداشه را می بریدند تا به شکل پیراهن درآید.
همچنین برنامه اول توسعه کشور در ایالت عربستان که به تازگی نامش به خوزستان تغییر یافته بود به اجرا در آمد. برنامه دوم توسعه نیز به این استان اختصاص داده شد به گونهای که بنا به گزارش سازمان برنامه و بودجه، از مجموع اعتبارات این دو برنامهی توسعه سهم خوزستان ۵ /٩١درصد کل اعتبارات کشور بود!
از سلطه سیاسی کامل مرکز بر این ایالت چند سالی بیش نگذشته بود که سیل عظیم مهاجران غیربومی از استانهای دیگر به عبادان سرازیر شد. توسعه بیشتر پالایشگاه نفت در سال ۱۹۳۸ تبدیل شدن آن به یکی از بزرگترین پالایشگاههای خاورمیانه و هزاران فرصت شغلی ایجاد شده، زمینه را برای ورود مهاجران زیادی هموار کرد. در مدتی در حدود ٢۵ سال پس از ورود رضاخان به منطقه، جمعیت آبادان در سال ١٩٢۶ میلادی به بیش از ده برابرافزایش یافت و به رقم ٢٢٧ هزار نفر رسید.
سیل عظیم مهاجران به گونهای بود که در عبادان خانههای کافی برای سکونت آنها وجود نداشت به همین دلیل شرکت نفت ایران-انگلیس اقدام به ساخت ساختمانهایی برای سکونت کارگران و کارمندان خود کرد که این ساختمانها به “بنگله ها” معروف است. برحسب آمارهای دولتی حدود ۶٢ درصد این مهاجران از اصفهان و یزد بودند و ٢۴ درصد از استان فارس و بنادر و ٨ درصد از کرمانشاه و الباقی از بقیه استانها. در سال ١٩٣٩ دانشکده نفت آبادان دومین دانشکده کشور پس از دانشکده فنی تهران تأسیس شد تا نیروهای ایرانی را جهت کنترل تأسیسات نفتی پرورش دهد که در نتیجهی آن نیروهای تحصیل کرده بیشتری ازاستان های مرکزی وارد این شهرشدند. “رادیو نفت ملی” اولین فرستنده رادیویی در آبادان و متعلق به شرکت نفت بود که در سال ١٣٣٢ شمسی راه اندازی شد. این رادیو ٢۴ ساعت برنامه پخش میکرد و زیر نظر شرکت نفت اداره میشد. دومین فرستندهی رادیویی بنام “رادیو آبادان” ١٣٢۵ راه اندازی شد. این فرستندههای فارسی زبان موسیقی انگلیسی و فارسی پخش می کردند. از همان سالهای اول این فرستندهها در لابهلای برنامههایشان عربها را تهدیدی برای ایران قلمداد میکردند.
همچنین آبادان دومین شهر ایران بود که پس از تهران که دارای یک شبکهی ملی و یک شبکهی کوچک دیگری که توسط اتباع آمریکایی اداره میشد، در سال ١٣٣٧ دارای شبکه تلویزیونی شد. این شبکه به دلیل اینکه سومین شبکهی تلویزیونی کشور بود شبکه سه نام گرفت. ساعات پخش این شبکه تلویزیونی از ساعت چهار بعد از ظهر تا ساعت یک بامداد بود. این شبکه تلویزیونی که در ابتدا شبکهای خصوصی بود در سال ١٣۴٨ در اختیار دولت قرار گرفت.
در حقیقت مرکز آبادان همچون مرکز پخش صدا و سیما کل استان بود. از این رسانهها اخبار و برنامههای سیاسی مربوط به ایران و منطقه پخش میشد. در این زمینه می توان به نقش این رسانهها در اطلاع رسانی جهت دهی شده در مورد اختلافات ایران و عراق در مسائلی همچون انقلابهای ملت عرب در شهرهای عرب نشین همچون محمره و حویزه و خفاجیه و میناو و غیره اشاره کرد. اهمیت فرستندهی رادیو در آن زمان آنقدر بود که اولین “جنبش آزادی بخش احواز” به رهبری محیی الدین آل ناصر زمانی که قصد داشت با بهراه انداختن انقلابی مردمی در محمره و عبادان و احواز زمینه را برای استقلال احواز مهیا سازد قرار بود تا با اشغال مرکز این فرستنده رادیویی از طریق رادیو در تمام شهرهای عربی انقلاب خود را اعلام کند.
اکثر برنامهها به زبان فارسی بود و آن برنامههایی که به عربی بود بیشتر یا سیاسی بود و نقشی جهت دهنده در مورد حوادث سیاسی روز بازی میکرد و یا جنبهی مذهبی و شیعی. از تلویزیون آبادان عمدتاً موسیقی بندری، دزفولی و بختیاری پخش میشد و برنامههایی اجتماعی و فرهنگی با لباس محلی این فرهنگها از این تلویزیون عرضه میشد. البته این امر خود حکایت از هویت مخاطبان این شبکه که اکثریت غالب آنها مهاجران غیر بومی بودند و همچنین حکایت از رسالت فرهنگی اجتماعی و هویتی این کانال تلویزیونی دارد.
از دیگر نکات حائز اهمیت دربارهی شبکه تلویزیونی آبادان همکاری این شبکه با تلویزیون تهران است و نقش فرا استانی آبادان در کار رسانهای است. شبکه تلویزیونی آبادان برنامههایی تهیه میکرد که از طریق شبکهی تهران در سطح ملی پخش میشد. به عنوان مثال این شبکه هر ساله در ایام عید نوروز برنامههایی را تهیه میکرد که از جمله آنها میتوان به “شبهای آبادان” اشاره کرد. همچنین گروههای موسیقی از استانهای مجاور به استودیو تلویزیون آبادان مراجعه میکردند و موسیقی محلی خود را ضبط میکردند و از تلویزیون آبادان پخش میشد.
از دیگر نقشهای حساس و ملی این شبکه که رویکرد ملی و مرکزگرای آن را بهوضوح عیان میسازد حضور شخصیتهای مرکزگرایی است که از آنها آثار ادبی با جنبه نژادپرستانه و تحقیر فرهنگهای دیگر بهویژه فرهنگ عربی بجای مانده است. از جمله این شخصیتها میتوان به مهدی اخوان ثالث اشاره کرد. وی مجری برنامهای تحت عنوان “قصه ای برای برو بچه ها”،دریچه ای بر باغ بسیار درخت” بود. این شاعر ملی گرا که از تهران به آبادان آمده بود در مدت اقامتش شبهای شعر معتددی را در شهرهای مختلف استان برگزار میکرد که همگی آنها پوشش رسانهای داده می شد.
همچنین از دیگر برنامههای مهم شبکه تلویزیونی آبادان میتوان به برنامههای تهیه شده دربارهی محصولات کشاورزی استان و پخش برنامههایی در دفاع از طرح توسعه نیشکر است که آن زمان در منطقه السبعه “هفت تپه” شروع شده بود و با مخالفت کشاورزان عرب روربرو شده بود. این طرح بیش از ٢۵ هزار هکتار را از زمینهای کشاورزان عرب مصادره کرده و چندین روستا را ویران ساخت. هدف از این برنامهها علاوه بر متقاعد ساختن کشاورزان عرب به ترک زمینهای کشاورزی خود، تشویق کردن ساکنان استانهای دیگر است جهت مهاجرت به این استان و استفاده از زمین های حاصلخیز مصادره شده و آبهای فراوان است.
سینما عنصر دیگری بود که در این رویارویی نهان، به عرصه کشیده شد. سینماهای متعددی در آبادان تأسیس شد به گونهای که در سال ١٣٣۵ شمسی پس از تهران که دارای ٣٩ سینما بود آبادان با داشتن ٢٨ سینما در رتبه دوم کشور از لحاظ تعداد سینما قرار داشت. پس از آبادان، استان فارس با ٩ سینما و اصفهان با ۴ سینما و مشهد ۴ سینما در رتبههای بعدی بودند. سینماهای آبادان با بستن قراردادهایی با شرکت های فیلم سازی نظیر”متروگلدوین مایر” و “کملبیا” و “فوکس قرن بیستم” و “یونایتد آرتیستز” و “والت دیزنی” دروازه شهر را به جهان مدرن به شکل کامل گشودند به گونهای که مردم آبادان همزمان با مردم نیویورک و لندن آخرین فیلم های روز را تماشا میکردند. این تعداد زیاد سینما در آبادان که ترویج دهندهی فرهنگ و متد زندگی غیر بومی بود بسان ابزاری در دست مرکزگرایان قرار گرفت تا به واسطهی آن هویت ملی ساکنان اصلی منطقه یعنی عربها را مورد حمله قرار دهند تا بتوانند بهواسطهی دیگر برنامههای یکسان سازی فرهنگی، هویت عربی را از صحنه محو کنند.
عملکرد موفق هجوم مهار نشده مدرنتیه در ضربه زدن به هویت سنتی عربی آنقدر بود که تا به امروز جامعه شناسان مرکزگرا آن را یکی از عناصر مهم هویت ایرانی معرفی می کنند.
در نتیجهی این سیاست آبادان به دروازهی ورود مدرنیته به ایران تبدیل شد. همچنین این شهر به دلیل داشتن فرصت های شغلی بسیار زیاد و آنهم با درآمد عالی، به دلیل رواج یافتن شیوهی زندگی غربی و همزیستی مهاجران وارده با انگلیسیها و دیگر خارجیها، وجود انواع متعدد تفریحها و مراکز ورزشی مدرن، وجود کابارهها و کلوب های شبانه و آزادی روابط اجتماعی از آبادان قبلهای ساخت برای تمام ایرانیان.
دیگر کمتر فیلم فارسی بود که در آن ذکری از آبادان نمیشد. بدین ترتیب مثلث سه گانه پول، قدرت و مدرنیته سبب شد تا ورود سیل عظیم مهاجران به شهر عبادان، ساکنان اصلی عرب را به حاشیه براند و تنها چند سال از بدو ورود مهاجران بیش نگذشته بود که ساکنان اصلی عبادان در شهر جدید و عظیم آبادان در میان سیل عظیم مهاجران ناپدید شدند. در نتیجه این امر آبادان شهری شد با مردمان با درآمد بالا و با پرستیژ غربی، که در محاصره دهها روستای عربی که در فقر و بدبختی دست و پا می زدند.
تأثیر مهم این چرخه پول و قدرت مسلح به مدرنیته تنها به شهر آبادان محدود نمی شد. سیل عظیم مهاجران غیربومی خود برای بلعیدن چند هزار ساکن اصلی عبادان کافی بود اما آبادان با این چنین قدرت فرهنگی و عملکرد سیاسی آن هم در محلی که در عمق استراتژیک مناطق عرب نشین قرار دارد حکایت از پروژهای داشت برای بلعیدن تمامی مناطق عرب نشین و خلق هویتی جعلی بنام “هویت آبادانی”.
در آبادان توسعهی آغاز شده در میان عربها در آغاز قرن بیستم به یکباره با سیطرهی رضاخان بر ایالت آنها متوقف شد و عربها به حاشیه رانده شدند تا در فقر بدبختی خود بسوزند و بسازند و شاهد پا گرفتن مهاجران در شهر خود باشند و تحقیرهای دستگاه تبلیغاتی را شنوا باشند.
در آبادان سگ هار مدرنتیه و ظواهر مادیش بههمراه تبلیغات مغرضانه و نژادپرستانهی رسانه ها و سیستم آموزشی فارسیساز به جان فرهنگ عربی مردم عرب کل منطقه افتاد به گونهای که کمتر کسی در این شهر آباد شده بر خسران صاحبانش اصلیاش توانست از این سیاه چال مسخ هویت جان سالم بِدر برد. آبادان برای مهاجران شهر پول و خوشی و آزادیهای فردی و برای عربهای شهر فقر و بدبختی، به حاشیه رانده شدن و تحقیر و مسخ هویتی بود. در آبادان زمان برای ساکنان اصلی آن متوقف شد تا مهاجران با سرعتی عجیب پلههای ترقی را پشت سر گذارند.
تجربه موفق آبادان در جعل هویت عربی این شهر و علَم شدن آن در سطح ایران در رسانه ها از رادیو و تلویزیون گرفته تا سینما و روزنامهها و مجلات همه و همه دست بدست هم دادند تا در سایهی به حاشیه راندگی ملت عرب در این مناطق هویت جعلی آبادان به عنوان هویت کل منطقه جا زده شود و در سایه ممنوعیت فرهنگ و زبان عربی و هموار شدن راه برای ورود سیل عظیم مهاجران به دیگر شهرها از قبیل معشور و احواز و عمیدیه ملت عرب مسخ هویتی شود و در اقلیت قرار گیرد.
اما بازی ابرقدرتها همانطوری که در آوریل ١٩٢۵ عبادان را بدست استثمارگران مرکزگرا سپرده بود این بار با تهدید شدن مصالح خودشان، عبادان را درگیر جنگی ویرانگر ساختند و همه چیز را با هم سوزاند. جنگ، خوشی مهاجران را بر باد داد و زندگی ساکنان اصلی عبادان را به کلی ویران کرد. اکنون جمهوری اسلامی نیز به دنبال احیای هویت ساختگی”فارسی” در راستای ادامهی فارسیزاسیون است و در سوی دیگر ساکنان اصلی این خطه در فقر و بدبختی روزگار میگذرانند.