جغرافیای ایران از ترکیب ملت های متنوع تشکیل شده است بگونه ای که می توان اصطلاح”جامعه چند ملی” را برای آن بکار گرفت. حضور ملت های عرب، کرد، ترک، ترکمن، فارس، بلوچ وهویت شبه ملی قوم لر در چارچوب جغرافیایی نوساخته ای به نام ایران، بیانگر تنوع ملی – هویتی است.
این تنوع، منبعث و ماحصل معاهدات دولت های غرب در برهه ی زمانی خاص است، و موجب ایجاد بحران سیاسی در این جوامع گردید. بنابراین بکار بردن واژگانی نادرست همچون “ملت ایران”، “زبان ملی”، “هویت ملی” و دهها اصطلاح خود ساخته فارسیسم را می توان بمثابه پروسه “هویت بخشی اجباری” به ملت های دیگر تحت ستم قلمداد کرد.
مساله چند ملت بودن جغرافیای ایران، جایگاه آنها در ساختار سیاسی، ارتباط این ملت ها با یکدیگر در سایه مبارزات سیاسی برای خروج از بحران فارسیسم و تاکید آنها بر تعدد هویتی به موازات فرایند “هویت بخشی اجباری” منتهی به این امر گردید که ملت های تحت ستم، هویت ملی – اثنیکی خود را جایگزین هویتی ملی – فارس قرار دهند.
این ملت ها به عنوان یک ” ناهمگونی چند ملتی” که حاصل تضادهای فرهنگی و تنوع نژاد ها، زبان ها، مذاهب و هویت های گوناگون است، مانع بزرگی بر سر راه تحقق یک ساختار سیاسی همگن و در نتیجه دمکراسی در این سرزمین چند پاره گردید. ضمن اینکه نباید فراموش شود که این ملت ها در اکثر دوره های تاریخی انسجام و همگونی سیاسی ضعیفی با نظام حاکم داشته یا مستقل بوده اند. در نتیجه این ناهمگونی، اصل بنیادین “ساختار سیاسی ایران نوساخته ” شدیدا تحت تاثیر قرار گرفته است.
مبانی نظری
ملت:
در ادبیات فارسی ادعا شده است که واژه “ملت” به زبان فارسی میانه بمعنای “پاترم” است و به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ، ریشه نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق می گردد و از رسوم مشترکی مانند شب یلدا، چهارشنبه سوری، عید نوروز و سیزده بدر برخوردارند( فرهنگ لغت آکسفورد آمریکا). با در نظر گرفتن توضیح فوق که مورد پذیرش فارسیسم است مشخص می شود که نمی توان برای ایران کنونی یک هویت ملی معینی را بیان نمود که معرف تنوع هویتی – ملی موجود در جغرافیای کنونی باشد.
هویت:
هویت ملی یک پدیده سیاسی و اجتماعی جدید و ناشی از شکل گیری پدیدهای به نام ملت است. علی الطایی می نویسد: “هویت، عبارت است از مجموعه خصوصیات و مشخصات اساسی اجتماعی، فرهنگی، روانی، فلسفی، زیستی و تاریخی همسان که به رسایی و روایی بر ماهیت یا ذات گروه، به معنای یگانگی یا همانندی اعضای آن با یکدیگر، دلالت کند و آنان را در یک ظرف زمانی و مکانی معیّن به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از سایر گروهها و افراد متعلق به آنها متمایز سازد”.
بنابراین، هویت مجموعه خصایلی است که موجب تمایز یک فرد از هم نوعانش شده و تعلق او را به گروه خاص بیان می دارد و ارزشهای او را از ارزشهای دیگران متمایز ساخته و هویت جمعی او را تعریف می کند.
“در یک تقسیم بندی سه گانه ای هویت را به هویت فردی، هویت اجتماعی و هویت ملی تقسیم می کند. در هویت فردی، فرد خود را با محیط کوچکی هم چون خانواده، معرفی میکند. اما هویت اجتماعی از تنوع بیشتری برخوردار بوده است، نظیر هویت نژادی، هویت قومی، هویت شغلی – حرفهای و یا هویت مذهبی که همه جنبه های گوناگون و مختلف هویت اجتماعی هستند. در سطح بعدی و بالاتر، هویت ملی مطرح است که برخلاف هویت اجتماعی، یکسان و منحصر به فرد بوده و در بالاترین سطح قرار دارد و به معنای احساس همبستگی بزرگ ملی و احساس وفاداری به آن و فداکاری در راه آن است”. (محمد هادی معصومی، هویت ملی یا هویت قومی)
تلاش برای استحاله تعدد هویتی:
استراتژی نظام حاکم در ایران بر سیاست یکسان سازی هویتی و بر همگونی ملت ها در یک کل واحد تاکید دارد. این رویکرد در جهت هضم و استحاله سایر هویت ها بهکار گرفته شده است این در حالی است که ایران هرگز نمی تواند منحصر به یک هویت باشد. در این بین نادیدهگرفتن تنوع ملی و پایمال شدن نظام حکومتی متکثر، همواره برای کل نظام و ملت های تحت انقیاد مشکل آفرین بوده و بر نحوه اعتراضات و مبارزات سیاسی ملت ها اثر گذاشته است. پافشاری دولت نوین بر پان فارسیسم گردانی، تحقیر غیرفارس ها و تلاش برای استحاله تنوع هویتی، ناسازگاری های زیادی را در میان ملت های غیر فارس ایجاد کرده است.
در حال حاضر ملت ها پذیرای این واقعیت شده اند که تنوع ملی در جغرافیای ایران مانع اساسی تحقق دمکراسی است زیرا که گهواره استبداد فارسیسم حکومت متمرکز، که مورد حمایت نظام حاکم و شبه مخالفان نظام است، بر هیکله ی کثرت گرا و پلورالیستی خط بطلان کشیده و سیستم حکومتی مرکب و متکثر را مغایر با تجدد و توسعه می دانند و با روحیات انحصار طلبی فارسیسم مغایرت می دانند.
تنوع هویتی و مبارزه سیاسی:
تنوع هویتی و به تبع آن مبارزات سیاسی ملت ها، نظام حاکم را از جانب عرصه های داخلی و خارجی برای واگذاری بخش وسیعی از حوزه های نفوذ خود، تحت فشار مضاعف قرار داده است. در حال حاضر هویت “چند پاره” جغرافیای ایران، نظام حاکم را ملزم خواهد کرد که “سیاست هویتی” جدیدی را در پیش بگیرند که به نظر تد هاف، این “چند پارگی هویتی ناهمگون” موجب ایجاد یک نوعی کشمکش مستمر بر سر کسب کنترل برای ” تعین سرنوشت ملت های غیر فارس ” و کسب ” اقتدار” لازم برای بازتولید هویت در گروه اجتماعی خود(ملت های غیر فارس) خواهد شد.
ملت های غیر فارس برای مقابله با سیاست “تک هویتی – ملی” و بازتولید هویت واقعی جغرافیای ایران قیام نمودند. بنابراین ابتدا بر تنوع “هویتی هفت گانه” جغرافیای ایران تاکید نمودند. تاکید بر مولفه “هویت” از این جهت بوده که این امر با خواسته ملت ها در هم تنیده شده است؛ به گونهای که هویت ها منجر به پیدایی حوزههای نفوذ جدید شده است که سعی دارد معنای حاکمیت دولت ملی (فارسیسم) را تغییر دهد. این مبارزه طلبی از این جهت بوده است که هویت ملی ایران (تعریف شده) اساساً ماهیتی متفاوت با هویت واقعی جغرافیای ایران دارد.
همچنین ملت های غیر فارس در سایه منازعه سیاسی خود، نظام حاکم که بر اصل ” هویت ملی فارس” تعریف شده است و اینکه هر کس در ورای مرزهای هویت ملّی باشد بیگانه تلقی می گردد را به چالش کشانده اند؛ زیرا که نظام سیاسی موجود، با تکیه بر گفتمان غالب و استبدادی و با تاکید بر “تک بعدی بودن هویت”، دعاوی هویتی دیگر(عرب، کورد، ترک، ترکمن و بلوچ) را به حاشیه رانده و هویت رسمی فارس را اجتناب ناپذیر تلقی مینماید و این بدان معناست که نظام حاکم در ایران، حاضر گردید که امنیت فیزیکی خود را به خطر انداخته تا از این طریق تعریف تثبیت شدهای از “دوست / دشمن” و “خود / دیگری” به دست آورد و از شفافیت و وضوح این مرزهای هویتی احساس اطمینان و آرامش کنند. یعنی اینکه آنها “امنیت فیزیکی” را در راه حفظ “امنیت وجودی” یا ” هویت ملی” در معرض خطر قرار می دهند.
در این بین نظام فارسیسم برای توجیه سرکوب خواسته ملت های تحت ستم، بر پایه هنجارهای سیاسی و هویتی حاکم و اقتدار (قدرت مشروع) خود عمل می کند. بر اساس نظر مانسبیچ، نظام سعی می نماید به مدیریت خشونت بپردازد. در این برداشت، خشونتِ تحت اداره و کنترل نظام مستبد ایران «خشونت خوب» و خشونت خارج از کنترل دولت یعنی خشونت یا مبارزه هویتی دیگر ملت ها را «خشونتهای بد» تلقی می کند و از این طریق هویت ملت های غیر فارس را به چالش کشانده است.
تعدد هویتی و حقوق بشر:
به طور معمول حقوق بشر چارچوبی برای سازمان دهی روابط بین افراد بشری تلقی میشود. به عبارت دیگر، حقوق بشر قواعدی تکوینی هستند که بخشی از مشروعیتِ هویت، تعدد هویتی و کنش گری ملت ها را تعریف می کنند.
پس از جنگ سرد برداشت سنتی از حقوق بشر جای خود را به برداشت های جدید داد که در آن بین حقوق فردی و هویت ملی – رسمی پیوندی مستحکم وجود ندارد؛ تا جایی که امروزه گفته می شود که قالب های هویت ملی در گفتمان حقوق بشر جای خود را به هویت های فرو ملی و فراملی دادهاند و همانطور که کوینگ می گوید، در حقوق بشر نوین صحبت از «شهروندی چند فرهنگی» می شود.
از این روست که امروزه دیگر دولت هایی که تنوع هویتی دارند دیگر نماینده اجتماع ملی یک دستی تلقی نمی شوند؛ بلکه باید هویت های جمعی متنوع را که مشروعیت خود را از حقوق بشر جهان شمول به دست میآورند به رسمیت بشناسند.
در اینجا نمونههایی از اعلامیه ها و معاهدات بین الملل ذکر می شود که بر مفهوم تعدد هویت و جایگاه آن در گفتمان حقوق بشر تاکید دارد و با ساختار سیاسی فارسیسم، ارزش ها، هنجارها و هویتی آن در تناقض است زیرا این نظام دقیقا مخالف اصول تعدد نژادی، ملی، مذهبی، زبانی و فرهنگی و حق تعین سرنوشت ملت ها، که در اکثر کشور های جهان پذیرفته شده است عمل می کند.
الف:در اعلامیه یونسکو در رابطه با نژاد و تبعیض نژادی (۱۹۷۸) افراد و گروههای بشری، واجد “حق تفاوت” و “حق هویت فرهنگی” دانسته شدهاند.
ب:مذهب نیز تحت شمول قوانین حقوق بشری قرار گرفته است. آزادی مذهبی در قالب داشتن هویت فرهنگی در “اعلامیه الغاء همه اشکال عدم تساهل و تبعیض مبتنی بر مذهب یا اعتقاد” (۱۹۸۱) به رسمیت شناخته شده است. کمیسیون حقوق بشر ملل متحد در تفسیر خود از ماده ۱۹ کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی – سیاسی در رابطه با آزادی مذهبی تأکید کرده است که تسلط یک مذهب خاص در یک کشور نباید متضمن تبعیض بر ضد مذاهب دیگر باشد؛ چرا که مذهب امروزه “میراث مشترک بشری” تلقی می شود وهمان طور که در «اعلامیه یونسکو درباره نقش مذهب در ارتقاء فرهنگ صلح» (۱۹۹۴) آمده است به یکی از عوامل محوری در «تنوع فرهنگی» تبدیل شده است.
ج:در رابطه با حقوق اقلیت های ملی، قومی، مذهبی و زبانی نیز بندهای ۱ و ۵ ماده ۲ اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیت های ملی، مذهبی و زبانی مصوب سال ۱۹۹۲، مجمع عمومی ملل متحد از دولت ها می خواهد که از هویت اثنیکی (ملت ها) پاسداری کرده و فعالانه به ارتقاء شرایط آنها بپردازند. در بند ۴ همان ماده آمده است که برابری و عدم تبعیض نسبت به افراد دیگر (ملت ها) صرفاً از طریق “پاسداری فعالانه” از “هویتهای جمعی” آنها تضمین میشود (می یر ، حقوق بشر و اقتصاد سیاسی بین المللی در ملل جهان سوم ، ۱۹۹۸).
این اعلامیه ها نشان می دهد که نظام فارسیسم در “تعریف محدودِ هویت خود” به افراط و ناسیونالیستی افراطی گرویده است و خود را نه هم طراز بلکه عنصری ممتاز از بقیه “هویت”های پیرامونی و محیطی (ملت عرب، کورد، ترک، ترکمن و بلوچ)، تعریف می کند.
چنین تعریف غیر جمعی و خاص از هویت انسانی، که تفاوت های هویتی را مورد توجه قرار نمی گیرد و به تکثر و تعدد هویتی نظر نمی افکند؛ از ملزومات غیر اخلاقی انسانی است که در تفکرات فاشیسم و نازیسم متولد گشت و در فارسیسم رشد نمود و در حال حاضر در ” آگاهی روزمره ” مسوولین نظام و ملت فارس نشسته است.
بر اساس آنچه بیان گردید، “هویت ملی ایران” هویتی تاریخی نیست و حاصل زبان، فرهنگ، نژاد مشترک و ملت واحد نیست و وسیالیت و تغییر پذیری در آن راه ندارد بلکه می توان این “هویت نوساخته ” را به مثابه امری ناشی شده از «ساختار نظام استبدادی حاکم» که طاعون فارسیسم را تجلی می کند، دانست.
این هویت نوساخته ثابت گردید که در عملکرد نظام جمهوری اسلامی ناکارآمد بوده است و دائماً در پیش بینی رفتارهای آتی شکست خورده است و عمده ترین دلیل ضعف این استراتژی این است که هیچ گاه به نحو جدی به مسئله «هویت ملت های تحت انقیاد» توجه نشده است.
نتیجه گیری:
در واقع فارسیسم میراث دار تفکرات ناسیونالیستی افراطی فاشیسم و نازیسم است.این گهواره ناسیونالیستی افراطی سعی دارد بر ناهمگونی ملتی و تعدد هویتی ملت های تحت انقیاد در جغرافیای نو ساخته ایران خط بطلان بکشد و یک هویت ملی واحد و یکدست معرفی نماید زیرا که سیستم حکومتی مرکب را مغایر با تجدد و توسعه می دانند.
در مقابل “چند پارگی هویتی ناهمگون” که حاصل تنوع هویتی – ملی است موجب ایجاد یک نوعی کشمکش مستمر بر سر کسب کنترل برای ” تعین سرنوشت ملت های تحت ستم ” شده است به گونه ای که این ملت ها سعی دارند معنای حاکمیت دولت مرکزی – ملی (فارسیسم) را تغییر دهد و خود سرنوشت خویش را تعیین کنند.
در این بین، مبانی حقوق بشر و اعلامیه ها و کنوانسیون های و معاهدات بین الملل دوش به دوش مبارزات سیاسی ملت ها، از مشروعیتِ تعدد هویتی و کنش گری ملت ها دفاع می کنند. بنابراین می توان گفت که “هویت ناشی شده از ساختار سیاسی استبدادی حاکم” که با پشتیبانی نظام، بر ملت های تحت انقیاد در جغرافیای ایران مسلط شده است، دیگر پذیرفته شده نیست بلکه این هویت ها (تنوع وجودی ملت ها) هستند که آینده و ساختار سیاسی را تعیین می کنند.
نظام حاکم در جغرافیای ایران و فارس اندیشان باید بپذیرند که دیگر” هویت های غیر فارس”، حاشیه ای و پیرامونی نیستند. دیگر اینکه این هویت ها قبول ندارند که جزئی از یک “هویت جمعی” آن هم تحت لوای “هویت ایرانی” باشند بلکه قائل به دگرگونی ساختار سیاسی حاکم در جغرافیای ایران و تعیین سرنوشت خویش هستند.
نویسنده: مصطفى حسین
برگرفته از: مرکز مطالعات و تحقیقات المزماه