مصادره زمینهای احوازیها یک استراتژی بلند مدت حاکمیت مرکزی است
طی روزهای گذشته خبرهای حملات وحشیانه نیروهای امنیتی ایران به روستای ابونخیلات (ابوالفضل) در حومه شهر احواز، ضرب وشتم ساکنان این روستا و تخریب منازل این مردم محروم در سطح رسانه های اجتماعی بویژه تویتر انتشار یافته نسبتا وسیعی است. گرچه این اطلاع رسانی مردمی گوشه ای از سیاست قدیمی و بنیادین دولتهای مرکزی ایران را برملا ساخته است اما کاوش عمیق تری نیاز است تا ابعاد گسترده این سیاست غیرانسانی را روشن ساخت.
اطماع حکومتهای مرکزی در ایران نسبت به خاک اقلیم احواز از قرن هیجدهم میلادی و دوره قاجاریه تا به امروز ادامه داشته و دولتهای متمادی همگی طرحهایی برای مصادره زمینهای مردم عرب به اجرا گذاشته اند. صدها طرح کوچک بزرگ از سوی خاندان پهلوی و رژیم جمهوری اسلامی ایرانی به اجرا گذاشته شد. آمار این طرحها خارج از وسعت این مقاله است.
اقلیم عربستان یا احواز به دلیل دارا بودن ثروتهای طبیعی نظیر نفت و گاز و آب و خاک مساعد کشاورزی، تهدید بزرگی برای دولت مرکزی ایران محسوب می شود چرا که مرکزگراها نمی توانند آینده ای در نبود ثروتهای احواز برای خود تعریف کنند. از طرف دیگر ملت احوازی با داشتن زبان و فرهنگ و تاریخ غنی و داشتن تاریخی طولانی در مبارزه ملی جهت حفظ سرزمینش از اطماع سلسله های حاکم در ایران (از قرن ۱۵ میلادی تاکنون)، نرخ رشد جمعیتی نسبتا بالا (تا قبل از ۱۹۹۰) و روابط سیاسی و اجتماعی خوب با ملل همسایه نظیر لرها و کوردها، اینها همگی تهدیدات بزرگی برای دولت مرکزی محسوب می شدند.
دولت مرکزی با استفاده از تجارب استعمارگر بزرگ، سیاستهای غیرانسانی اش را با همکاری نزدیک آنها طراحی و به اجرا گذاشت. ممنوعیت زبان و پوشش عربی و تعطیلی مدارس عربی در احواز و تحمیل بی سوادی و عقب ماندگی، ایجاد راه آهن و بازکردن دروازه های احواز جهت کوچ صدها هزار فارس و غیرعرب به اقلیم احواز، توافق با شرکت نفت انگلیس-ایرانی در اقلیم احواز جهت عدم استخدام عربها، رواج فرهنگ عرب ستیزی به مثابه روح محرک این سیاستهای غیرانسانی و توجیه گر این سیاستها و کاهنده حساسیتها نسبت به نتایج فاجعه بار این سیاستها، دهها طرح نفتی، پتروشیمی، صنعتی، ادارای و سازمانی نظیر ارتش، تمرکز فعالیت احزاب مرکزگرای نژادگرانه و راسیست نظیر حزب پان ایرانیست در محمره و حزب توده در عبادان، همه با هم دست در دست هم راه را برای غارت اقلیم احواز هموار کردند.
مصادره زمینهای ملت احوازی، حلقه مهم در بقا و دوام دولت مرکزی ایران است. اهمیت این سیاست از آنجا ناشی می شود که تاسیس دولت-ملت ایران، بنای هویت موهوم ایرانی، تاسیس کارخانه یکسان زسازی فرهنگی و نابودی توانایی های ذاتی ملتهای غیرفارس بویژه ملت احوازی، جز با ثروتهای احواز و با سلب زمینهای ملت عرب جهت ایجاد تاسیسات صنعتی و فرصتهای شغلی بمنظور اسکان فارسها و مسخ شدگان گفتمان مرکزگرایی راهی دیگری ندارد.
در زمینه اشغال و مصادره زمینهای ملت احوازی سیاستهای دولت مرکزی از سال اشغال احواز در ۱۹۲۵ تاکنون سیاستی یکسان و مستمر بوده است. در تحقق این سیاستها شاه و ملا بی توجه به رویکردشان دست دردست هم این سیاستها را پیش برده اند. طرحهای نیشکر در دوره محمدرضا شاه در دهه ۱۹۶۰ شروع شد و بلافاصله پس از انقلاب ۱۹۷۹، از سوی رژیم خمینی از سرگرفته شد. در دوره رفسنجانی نیز بلافاصله پس از پایان جنگ با قدرت تمام و سعت چند برابر ازسرگرفته شد.
در زمینه ساخت سدها نیز سیاست شاه با همان شکل در دوره جمهوری اسلامی و قوت بیشتر ادامه یافت تا هم زمینها را مصادره کند و هم محیط زیست را نابود کند.
در مصادره زمینهای ملت احواز استعمارگران نیز دخالت داشتند. شرکتهای کشاورزی ایرانی خارجی در دوره محمدرضا شاه و در شمال اقلیم احواز زمینهای مابین سوسه و شوشتر را از دست ملت احوازی گرفتند و مصادره کردند.
در مصادره زمینهای ملت عرب از خوانین و مزدوران دولت مرکزی استفاده شد. رژیم جنایتکار پهلوی به شکل علنی از خوانین بختیاری و لر حمایت کرده و با قدرت نظامی ارتش و حمایت نیروی هوایی استعمارگران، زمینهای ملت احوازی در دهه ۱۹۳۰ – ۱۹۵۰ مصادره کرد.
احزاب مرکزی در ایران نظیر حزب توده و حزب پان ایرانیست نقش مهمی در به حاشیه راندن مردم عرب باز کردند. این احزاب اهرم غیرنظامی دولت مرکزی بودند و با سازمان دهی دهها هزار شهرک نشینان فارس دست به جنایتهای عدیدی علیه ملت احوازی زدند. کشتار رهبران احوازی در سال ۱۹۴۶ توسط حزب توده، کشتار و سرکوب مبارزان در محمره در سال ۱۹۷۹ و مثالهای عدید دیگر می توان یافت. هاشمی رفسنجانی به نمایندگی از حزب کارگزاران سازندگی نقش مهمی در جنایت بزرگ و طراحی برای مصادره صدها هزار هکتار از زمینهای ملت احوازی و طرحهای انتقال آب به فلات مرکزی داشته است. روزنامه همشهری نیز نقش توجیه گر این جنایتها است که شعار ممانعت از هدر رفتن آبها به خلیج را سرداد.
روشنفکران و نویسندگان ایرانی نیز مثل همیشه از تمامی این جنایتهای دولت مرکزی حمایت کرده و تحت شعارهایی نظیر توسعه و سازندگی عدم احترام به مالکیت مردم عرب نسبت به زمینهایشان، مصادره زمینهای این ملت را توجیه کردند.
باستان گرایان و نژادپرستان با کمک دستگاه پروپاگانده استعمارگری که تا به امروز با استناد به مجموعه ای از دروغها و توهمات در ایجاد عظمتی غیرقابل وصف برای تمدن فارس باستان نقش داشته اند، هرگونه اعتراض نسبت سلب مالکیت توسط مردم عرب را بی معنا دانسته و اقدامات دولت مرکزی را امری طبیعی می دانند.
احزاب چپ ایرانی نیز در ورای حقوق کارگرانی که بر زمینهای غصبی ملت عرب کار می کنند و باعث به حاشیه راندن شدن و بیکاری جوانان این ملت شده است، حق دیگری در مخیله شان نمی گنجد.
کاملا روشن است که دستگاه مرکزی با تمامی ارگانهای رسمی و غیررسمی اش بهمراه احزاب و گروههای کارگری و روشنفکران و غیره و غیره همگی در این سیاستهای غیرانسانی دست دارند و این طرحها را پیش می برند.
آنچه ملت احوازی و طی سالها مقاومت مسلحانه (۱۹۲۵ تا ۱۹۵۰) و پس از آن مقاومت مدنی انجام داده اند و هزاران شهید در دفاع از مالکیت شان نسبت زمینهایشان تقدیم وطن کرده اند، حکایت از اصرار بی نظیر این ملت در استمرار مقاومت و دفاع از وجود و کیان خود دارد. عمر مقاومت ملت عرب احواز به مراتب طولانی تر از عمر صدساله دولت مرکزی ایران است. از قرن ۱۵ میلادی از زمان تاسیس دولت مستقل مشعشیان تاکنون ملت احواز در چالش با سلسله های حاکم و در صد ساله اخیر در چالش با دولت مرکزی است.
اما از آنجائیکه عمر دوره نفت در حال سررسیدن است و تنها بیش از یکی دو دهه به پایان عمر نفت باقی نمانده است، جنگ بر سر آب و خاک برای مرکزگرایان اهمیتی حیاتی دارد. در دوره پس از نفت، ملتهای حوزه غربی زاگرس جهت حفظ بقایشان و بقای نسلهای آتی شان باید از همین الان در کنار همدیگر طرحهای انتقال آب به فلات فارس را متوقف کنند و با چنگ و دندان از زمینها و رودخانه هایشان دفاع کنند.
نویسنده: مهدی هاشمی