سند ۲۵۰۰ ساله به خط میخی که با تشریفات و ارج و قرب تمام در ویترین شیشه ای سازمان ملل به عنوان اعلامیه باستانی حقوق بشر به تماشا گذاشته شده، به گفته محققین، در واقع حاصل دست حاکم خودکامه ایست که دشمنانش را مورد شکنجه قرار می داد.
محمد رضا شاه پهلوی مشغول طرح یک ضیافت بی سابقه بود. اول انقلاب سفید بود، و بعد خودش را آریامهر نامید و بالاخره به فکرش رسید جشنهای ۲۵۰۰ سال پادشاهی ایران را به راه اندازد که سازمان دهندگان وعده می دادند بزرگترین نمایش روی زمین باشد.
ضیافت بسیار پرشکوهی بود و در اوج برنامه شاه به طرف آرامگاه کورش دوم که در قرن ۶ پیش از میلاد در جنگی طولانی و خونین ۵ میلیون متر مربع سرزمین را تصاحب کرده بود رفت.منتقدان وقت اعتراض کردند که ۱۰۰ میلیون دلار پول زیادی است که در جشنی به خاطر شاه باستانی ایران خرج شود.
شاه کوتاه و خشک پاسخ داد که: باید از سران کشورها با نان و تربچه پذیرایی کنم؟(امام) خمینی هم که هنوز در تبعید بود فورا انتقاد کرد که جنایات سلاطین ایرانی صفحات تاریخ را سیاه کرده اند. اما شاه حساب کار خودش را بهتر می دانست.
اعلام کرد که کورش مردی استثنایی بوده، شریف و سرشار از عشق و محبت، اولین کسی که حق آزادی نظر را مستقر کرد. پهلوی تضمین کرد که دیدگاه او از تاریخ به سازمان ملل منتقل خواهد شد.
۱۴ اکتبر، زمانی که ضیافت او در اوج خود بود، خواهر دوقلویش اشرف وارد سازمان ملل شد و سند مرقوم به خط میخی به اندازه یک وردنه را به دبیر کل وقت سیتو یوتانت تحویل داد. دبیر کل از این هدیه تاریخی قدردانی کرد و بلافاصله از آن به عنوان یک اعلامیه باستانی حقوق بشر تمجید کرد.
ناگهان حتی دبیر کل سازمان ملل هم اصرار داشت که کورش جویای صلح بوده و از خود، خرد احترام به دیگر تمدنها را نشان داده است. بعد استوانه گلی را که به قرار مسموع به ویژه شامل یک حکم بشردوستانه کورش در سال ۵۳۹ قبل از میلاد بود در ساختمان اصلی سازمان ملل به معرض تماشا گذاشت که تا امروز هم باقیست.
اینها حرفها و ادا و اصول بزرگ و باشکوهی بودند، اما دست آخر کل ماجرا فقط کلکی بود که سازمان ملل خورد. جوزف وایشوفر کارشناس تاریخ باستان می گوید برخلاف ادعای شاه این حکم تنها یک نوع ابزار تبلیغاتی بود. این فکر که کورش ایده حقوق بشر را معرفی کرد، بی معناست.آشورشناس، هانس پیتر شودیگ می گوید برای او هم سخت است که شاه باستانی را به عنوان یک پیشرو برابری و حقوق بشر تصویر کند.
در واقع کورش از رعایایش انتظار داشت پایش را ببوسند. این حاکم مسئول جنگی سی ساله بود که شرق آسیا را در خود بلعید و میلیونها نفر را به پرداخت مالیاتهای سنگین واداشت. هرکسی که از اطاعت سرباز می زد بینی و گوشهایش قطع می شد. محکومین به مرگ را تا گردن در خاک دفن می کردند و رهایشان می کردند تا خورشید کارشان را تمام کند.
آیا سازمان ملل واقعا این دروغ تاریخی را که محمد رضا شاه سرهم کرده بود، بی هیچ پرس و جویی پذیرفت؟ کارشناس هنر در تاریخ، کلاوس گالاس این مسئله را برای عموم مطرح کرده است. او که تناقضهائی بین ادعای شاه و حکم کورش یافته، می گوید، سازمان ملل اشتباه بزرگی کرده است.
علیرغم تماسهای مکرر اشپیگل سازمان ملل از ابراز نظر خودداری کرده است. مرکز خدمات اطلاع رسانی سازمان ملل در وین همچنان پافشاری می کند که بسیاری این استوانه را اولین سند حقوق بشر می دانند.
این حقه پیامدهای فاجعه باری داشته است. حتی کتابهای مدارس آلمان، کورش را پیش قراول سیاستهای انسانی قلمداد می کنند. بنا به یک ترجمه جعلی روی اینترنت، کورش حتی از حداقل دستمزد و حق پناهجویی حمایت کرده بود. این ترجمه می گوید: “برده داری باید در سراسر دنیا کنار گذاشته شود.
هر کشور باید خودش تصمیم بگیرد که خواستار زعامت من هست یا نه.”حتی شیرین عبادی هم گول خورده است. او در سخنانش در اسلو گفت: “من یک ایرانیم، از فرزندان کورش کبیر. امپراطوری که ۲۵۰۰ سال پیش در اوج قدرت گفت که اگر مردم نخواهند بر آنها حکمروایی نخواهد کرد.”
چیزی واضح این است که محور مرکزی این کلک، سرزمینهای شرق آسیای باستان را چنان زیر و رو کرد که سابقه نداشته است. او با نمونه هایی از نبوغ نظامی با لشکریانش به هندوستان و تا مرز مصر پیشروی کرد. او خالق یک نوع جدید کشور به شمار می آید.
او که پسر یک شاه فرودست در جنوب غربی ایران امروز بود در سال ۵۵۹ قبل از میلاد به تخت نشست. حتی در عهد عتیق افسانه های عجیبی را به او نسبت می دهند. مثلا این که او در طبیعت وحشی بزرگ شده و شیر یک ماده سگ را خورده بود. امروزه هیچ تصویری از او در دست نیست.همسایه های غربیش بزودی طعم قاطعیت این مرد را چشیدند.
بعد از پیروزی بر همسایه اش قوم عیلام، با عرابه های جنگی سریع السیر و مردان زره پوشش به امپراطوری ماد حمله ور شد. بعد به آسیای صغیر یا ترکیه امروز حمله برد، جایی که صدها هزار یونانی زندگی می کردند. مرفهین پرین به بردگی گرفته شدند. بعد به پاسارگاد برگشت، اما زود خسته شد و این بار به شرق افغانستان حمله کرد.
در ۷۱ سالگی در ازبکستان نیزه ای به رانش اصابت کرد و سه روز بعد درگذشت.کورش در نبرد شجاع و در سیاست خبره بود، عملگرایی بود که با سیاست هویج و ترکه به اهدافش می رسید، اما به هیچوجه بشردوست نبود. بعضی یونانیها از این فاتح تمجید کرده اند و او را رحیم خوانده اند.
در انجیل از او به عنوان “تدهین شده” یاد شده، چون از قرار به یهودیان اسیر اجازه داد به اسرائیل بازگردند. اما تاریخدانان امروزی این گزارشها را صرفا چاپلوسی می دانند. او در واقع حکمران پرخشونتی بود.، مثل خیلیهای دیگر. لشکریانش مناطق مسکونی و اماکن مقدس را غارت کردند، و نخبگان شهرها تبعید شدند.
فقط محمد رضا شاه، که در دهه ۱۹۶۰ با مشکلات خودش دست به گریبان بود می توانست به این فکر بیافتد که چنین مردی را به عنوان بانی حقوق بشر معرفی کند. او سعی کرد به پیشینیان باستانیش متوسل شود: “همانطور که کورش پدر ملت بود، من هم امروز هستم.”حقیقت این است که سند این منشور گلی یک داستان مبتذل خیانت سیاسی است.
در سال ۵۳۹ کورش به رقیب قدرتمندش امپراطوری جدید بابل حمله کرد. ارتش او شهر اپیس را تصرف کردند و تمام اسرا را کشتند و به طرف بابل پیش رفتند. روحانیون بابل که تحت حکومت حاکم خود، قدرتشان را از دست داده بودند از سر خشم در اقدامی خیانتکارانه دروازه ها را به روی مهاجمین ایرانی گشودند.
نابونید حاکم، تبعید و پسرش کشته شد. شرایط تسلیم کامل، تنظیم شد. کورش آزادی ایرانیانی که در جنگهای قبلی اسیر شده بودند را مطالبه و تاکید کرد که مجسمه های مسروقه خدایان باید بازگردانده شوند. این بود متنی که محمد رضا شاه بعدها به عنوان نفی کلی برده داری تفسیر کرد.
در حقیقت کورش فقط پیروان خود را آزاد کرد.روحانیون بابلی در پاداش خدمت خیانت بارشان پول و زمین دریافت کردند و در عوض کورش را به عنوان بزرگ و عادل و نجات دهنده تمامی دنیا از سختی و مشقت ستودند.تنها بعد از همه این ترتیبات بود که کورش وارد بابل شد.
در مسیر به مردم اجازه داده شد که پای او را ببوسند.هیچ نشانی از اصلاحات اخلاقی یا فرامین بشردوستانه در این منشور خط میخی نیست.
شودیگ آن را یک نمونه درخشان تبلیغات می داند.اما به لطف روحانیون حیله گر بابل افسانه این شاهزاده صلح متولد شده بود، و از زمانی که منشور در سازمان ملل به نمایش گذاشته شد بیشتر هم آب و تاب پیدا کرده است. حتی ملاهای ایرانی هم درگیر این آیین کورش شده اند.
در اواسط ماه ژوئن موزه بریتانیا در لندن اعلام کرد که قصد دارد منشور گرانبهای اصلی را به تهران قرض بدهد. منشور کذائی به مایه افتخار ملی ایرانیان تبدیل شده است.
این تحریف تاریخ ادامه دارد، سازمان ملل با ارج گذاری فاجعه بارش، شایعه ظاهرا بی پایانی را در دنیا دامن زده است.بنا به یک مثل شرقی، سنگی را که یک احمق به چاه اندازد صد مرد عاقل نمی توانند بیرون بیاورند.