به دو واژه درون پرانتز نگاه کنید،(الحوار)،(الحواز) یک تفاوت بسیار کوچک می بینید. حدس شما درست است، یک (نقطه) بر بالای آخرین حرف از واژه دوم کافی است تا حرف (ر) را به ( ز) تغییر دهد. این نقطه یا تغییر بسیار ناچیزاست و در شکل و خط الرسم این دو واژه تغییر زیادی نمی دهد، اما همین تفاوت کوچک می تواند یک مشکل مفهومی بسیار بزرگ ایجاد کند.
درباره (الحوار) باید گفت؛ واژه ای عربی به معنای “گفتگو” و دیالوگ است. این اصطلاح در میان شهروندان عرب جنوب غرب ایران کاربرد بسیاری دارد. (الحواز) نه در جایی کاربرد داشته و نه معنی و مفهومی دارد، امروزه اما الحواز یک معنی و مفهوم امنیتی پیدا کرده که پیگرد قضائی به همراه دارد.
به راستی واژه (الحواز) از کجا ، کی ، چرا و چگونه ساخته شد؟ این واژه در کجاها کاربرد دارد؟ و به کار بردن آن چه هزینه هایی به همراه خواهد داشت؟
حقیقت این است که امروزه (الحواز) واژه ای فاقد مفهوم و معنای کاربردی است، این واژه را فقط می توانیم در برخی لغت نامه های قدیمی بیابیم.
به نظر می رسد که واژه جدید (الحواز) با اندکی تغییر و با حذف (الف)به منظور تحریف و تحقیر(الاحواز)، وجه تسمیه ای که احزاب و برخی فعالان سیاسی عرب برای منطقه جنوب غرب ایران(ایلام، خوزستان، بوشهر و هرمزگان) به کار می برند، ساخته شده است.
الحواز که ساخته و پرداخته دستگاههای اطلاعاتی است، امروزه در محافل امنیتی و دستگاههای قضائی شهرهای عرب نشین جنوب غرب ایران کاربرد فراوانی دارد. کاربری این واژه زمانی است که دستگاههای امنیتی نیازمند آن باشند که برای یک متهم عرب پرونده سنگین و امنیتی تشکیل دهند. در چنین شرایطی است که واژه الحواز به گونه ای باید در پرونده متهم درج شود.
عضویت یا هواداری از حزب ، گروه یا دسته ای با پسوند الحواز (به قول اطلاعاتی ها) چه هزینه ای می تواند برای متهمان و بازداشت شدگان داشته باشد؟
به جرات می توان گفت که افزودن و درج چنین واژه ای در پرونده متهمان می تواند به معنی پایان دادن به زندگی آنها تلقی شود.
در اینجا یک نمونه عینی حادثه ای را بررسی می کنم که اعضای یک موسسه چگونه پس از دستگیری، مورد هجوم انواع اتهامات قرار گرفتند و حتی نام موسسه متبوع آنها به دست نیروهای امنیتی جعل شد تا مقدمات اعدام آنها فراهم شود.
در این حادثه نیروهای امنیتی سعی داشته اند که همه چیز امنیتی باقی بماند و این پرونده به کلی سری و محرمانه پیگیری شده تا منجر به اعدام محکومین شود.
در اوایل سال۲۰۱۱ چندین فعال فرهنگی عرب در شهر خلفیه (واقع در ۹۰ کیلومتری جنوب شرق اهواز) بازداشت شدند. بازداشت شدگان عمدتا فارغ التحصیل یا مشغول به تحصیل در مقاطع مختلف دانشگاهی بودند.
از آن جا که این تعداد اعضای موسسه ای ثبت شده در سازمان ملی جوانان به نام (موسسه الحوار) بودند، در راستای اهداف موسسه و کار فرهنگی همواره در شهر محل سکونت خود برای به دست آوردن امکانات به منظور انجام مراسم مختلف، با شورای شهر، شهرداری و دیگر ادارات محلی با چالش رو به رو بوده اند.
عاقبت اینکه پس از برچسب های متفاوت بر اعضای موسسه الحوار و بازداشت اعضای آن در چندین مرحله، نام آن موسسه به دست بازجویان و با افزودن یک نقطه بر الحوار به (الحواز) تغییر داده شد. تغییر نام موسسه از الحوار به الحواز در پرونده متهمان از منظر امنیتی و قضائی به معنی آن است که این افراد نیروهایی هستند که از راهکارهای خشونت آمیز خواهان اقدام بر علیه امنیت کشور، یا به تعبیر دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی “محارب ” هستند.
اکنون تعداد پنج تن از آنان به نام های سید یابر آلبوشوکه، هادی راشدی، محمد علی عموری نژاد، هاشم شعبانی نژاد و سید مختار آلبوشوکه به اتهام محاربه که همانا جنگ بر ضد خدا است به اعدام محکوم شده اند.
تغییر نام یا بهتر بگویم جعل نام موسسه الحوار به الحواز آن هم با رویکرد فرضی خشونت گرا که صفتی است منتسب از سوی دستگاهها اطلاعاتی بر موسسه یاد شده، پنج انسان را تا پای چوبه دار برده و چندتن دیگر را برای دهها سال راهی زندان کرده است.
در چنین زمانی و با شکل گیری چنین رخدادهایی، آن هم در درون دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی و قضائی، طیفی گسترده و متنوعی از فعالان سیاسی و اجتماعی با مرکزیت نژادگراها در داخل و خارج از کشور پدیدار می شوند تا با دعوت از رسانه ها به سانسور، خواسته یا ناخواسته همپای رژیم جمهوری اسلامی عمل می کنند.
در برهه اخیر آنها طی نامه نگاری، تلفن، انتشار یادداشت و دست نوشته و یا با انتشار بیانیه همواره از ارباب رسانه های جمعی فارسی زبان خواسته اند؛ مناطق حاشیه ای و به ویژه مناطق عرب نشین را سانسور خبری کنند.
به نظر می رسد؛ تشویق رسانه ها به سانسور و عدم اهتمام به حوادث مناطق حاشیه ای ایران به هر بهانه ای که باشد، خود می تواند بروز دهنده چالش های جدید و غیر قابل کنترل بعدی شود.
از سوی دیگر گشایش و فراهم کردن فضای لازم برای گردش آزاد اطلاعات و اخبار در بسیاری موارد توانسته است از حجم تبعات منفی حوادث به شکل چشم گیری بکاهد.
حساسیت برخی گروهها و افراد پیرامون طرح مسائل، مشکلات و پوشش اخبار مناطق عرب نشین امروزه دیگرهیچ توجیه منطقی ندارد.
در دورانی که در آن هستیم دیگر هیچ رسانه ای حاضر نیست به هر دلیلی که باشد از میزان مخاطبانش بکاهد، چه برسد به آنکه آن رسانه به عنوان سانسورگر اخبار منطقه ای خاص و یا سانسورگر بخشی خاص از مردم شناخته شود.
تمام سعی و تلاش رسانه ها این است که به حداقل هایی از افکار عمومی دسترسی داشته باشند. بسیاری از رسانه ها نیز به گونه ای عمل می کنند که به دنبال تسلط کامل بر افکار عمومی هستند.
از سوی دیگر مردم مناطق حاشیه ای ایران به دلیل دو زبانی و بی مهری مرکز، دهها سال است که رسانه های فارسی زبان دولتی را دنبال نمی کنند و یا در بهترین حالت ممکن خیلی کم برایشان وقت می گذارند.
کمتر شهروند عرب، ترک ، کرد، بلوچ، ترکمن و… که از رسانه های کشورهای همسایه و همزبان خود استفاده نکند.
معنای دیگر چنین رویکردی آن است که چنانچه سانسور در رسانه های فارسی زبان خارج از کشورهم حاکم شود، شهروند حاشیه نشین در ایران به راحتی و با فشار بر یک دکمه به سراغ یک کانال همزبان خود خواهد رفت، تا اخبار و اطلاعات مورد نیاز خود را جستجو کند.
افزون بر این با پیشرفت های روزمره در عرصه رسانه ها و تکنولوژی بسیاری از نیازهای مردم از طریق شبکه های اجتماعی همچون فیسبوک و تویتر تامین می شود.
همگی شاهد آن هستیم که چگونه شهروندان سوریه، مصر، لیبی، تونس و دیگر کشورها از استودیوهای خانگی خود و یا از خیابان ها و حتی از محل درگیری های نظامی با استفاده از تلفن همراه و نرم افزارهای مختلف، صحنه های تظاهرات، جنگ و… را همانند مسابقات فوتبال به صورت زنده از رسانه ها پخش می کنند.
به نظر می رسد عصری که ما در آن زندگی می کنیم بایستی به عصر “شهروند خبرنگار” نامگذاری شود. نتیجه طبیعی جهانی شدن اطلاعات، اخبار و رویدادها آن است که سانسور شکست خورده است. آنگونه شکستی که حتی افزودن یک نقطه بر واژه الحوار و تبدیل آن به الحواز نیز به راحتی به بیرون از ایران درز می کند و کنترل اخبار و اطلاعت ناممکن می شود.