سئوالی که همواره ذهن خیلی ها را به خود مشغول کرده، چرا باوجودی که روشنفکران ایرانی در داخل و خارج با گفتمان ضد راسیستی آشنا هستند اما از محکومیت نژادپرستی برهنه و عیان ایرانیان طفره می روند؟ چرا دولت ایران اجازه می دهد تا گفتمان نژادپرستی در سطح رسانه ها و کتابهای درسی بشکل علنی ترویج داده شود؟ چرا اپوزیسیون ایرانی که دهه هاست که در غرب بسر می برد، خود بیش از همه متمسک به گفتمان نژادپرستی است؟
تاریخچه نژادپرستی در ایران بویژه عرب ستیزی و تورک ستیزی به قرنها پیش باز می گردد؛ اما از اوخر قرن نوزدهم و همزمان با تاسیس دولت ایران نوین در اوایل قرن بیستم که هویت ایرانی از سوی روشنفکران شووینیست در ضدیت با عرب و تورک و اسلام تعریف شد، نژادپرستی نقش جدیدی در گفتمان ایرانیان پیدا کرد. دیگر نژادپرستی بعنوان رویکرد یک گروه خاص و کوچک در جامعه ایران محسوب نمی شود و طی قرن گذشته نژداپرستی به گونه ای از سیستم آموزشی و رسانه ای دولت مرکزی ایران رواج یافته است که اکنون بخش وسیعی از فرهنگ ایرانیان را تشکیل می دهد.
علاوه بر این روشنفکران شووینیست ایرانی، نژادپرستی را به عنوان ابزاری مهم در چارچوب تحقق اهداف ضدبشری خود بکاربردند. نژادپرستی به عنوان یک ابزار مهم نقشی اساسی در تضعیف گرایش مردم غیرفارس به هویت محلی و اقلیمی شان داشته به گونه ای که تحقیر روا داشته شده بر این مردم، آنها را به گرایش کورکورانه به فرهنگ فارسی ایرانی واداشته است.
همچنین اساس تکوین هویت ایرانی بر مرکزیت بوده و حذف هویتهای رقیب نظیر هویت تورکی و عربی و غیره، در راس برنامه های طراحان این هویت ساختگی بوده است.
مرکزگراهای ایرانی هنوز نمی توانند نژادپرستی علیه غیرفارس را محکوم کنند چرا که با وجود گذر یک قرن از حاکمیت هویت ایرانی بر کشور، این هویت ساختگی هنوز نتوانسته است هویتهای رقیب را از بین ببرد. لذا مرکزگراها همچنان نیازمند ابزار نژادپرستی هستند تا بدین وسیله هویتهای غیرفارس را در آماج حملات ضدبشری خود قرار دهند و این هویتها را تضعیف کنند.
همچنین مرکزگراها که خود اساسا وجود ملل غیرفارس را انکار می کنند، بهیچوجه نمی توانند اهانت به این ملتها را محکوم کنند.
در بهترین حالت مرکزگراها از موضع پدری و از موضع مالکیت بر سرنوشت میلیونها انسان غیرفارس، وجود این مردم و احترام به آنها را جهت زیبا نگه داشتن موزاییک تنوع ایرانی لازم می دانند، و نژادپرستان تربیت یافته فرهنگ مرکزی ایرانی را به احترام این مردم دعوت می کنند. بی شک این ادعا خود در همان چارچوب مرکزگرایی و انکار وجود ملل غیرفارس بوده و به عده ای محدود از مرکزنشینان و مرکزگرایان اجازه تعیین سرنوشت میلیونها انسان غیرفارس را می دهد.
بدین روی مشاهده می کنیم که مرکزگرایان بجای محکومیت علنی نژادپرستی در ایران، سعی در توجیه آن دارند. اینان تلاش می کنند تا حساسیت مردم نسبت به این رویکرد پلید و ضدبشری را کاهش داده تا بدین شکل بصورت آرام روند تحقیر غیرفارسها را تقویت کنند و ریشه به هویت این مردمان بزنند.
مرکزگرایان ایرانی بهیچوجه زیربار محکومیت علنی نژادپرستی، عرب ستیزی و تورک ستیزی نخواهند رفت. آنها بیش از همه می دانند که محکومیت گفتمان پلید نژادپرستی چه خسارتهای سنگینی را متوجه هویت ساختگی ایرانی خواهد کرد.