کانون فرهنگی مشداخ: گل سرخی دیگر از گلستان خلقهای تحت ستم در ایران، دور از وطن و در غربت “تبعید ” پژمرد.
عبدالرزاق نیسی (ابو عبدالسلام) معروف به “عبدو” فدایی خلق و فعال سیاسی- فرهنگی عرب پس از پنج دهه زندگی و فعالیت مثمر فرهنگی و سیاسی سرانجام بعد از مبارزه با بیماری در شهر “دلفت” در کشور هلند در گذشت.
“عبدو” در محله “حی النهضه” (لشکر اباد) در شهر اهواز متولد و دوران نوجوانی و جوانی خود را در این محله عربی و فقیرنشین گذراند. در هنگامه انقلاب ۵۷ “عبدو” نیز در کنار سایر همسالان خود فعالانه در انفلاب شرکت داشت. پس از سرنگونی رژیم ستم شاهی همراه با دیگر فعالان ملی-ترقیخواه در راه اندازی کانون فرهنگی خلق عرب در شهر اهواز شرکت فعال نموده و پای ثابت تمامی تظاهرات و اعتراضات علیه ستم ملی و تبعیض های اعمال شده از جانب حکام جدید بود. قد بلند و هیکل ترکه ای و چهره مشخص “عبدو” مانعی در راه انجام وظایف پیش رو و خدمت به ارمانهای مردمی و ملی او نبود. عبدو و یارانش علاوه بر تدارک تظاهرات و پخش اعلامیه و نشریات؛ انتظامات و امنیت تظاهرات را بعهده داشتند و بخوبی از این مهم بر می امدند.
مجاورت “حی النهضه” (لشکر اباد) با “حی الزهور” (کوی گلستان)، محل اموزش و سکونت بسیاری از دانشجویان دانشگاه در این محله در پیش و پس از انقلاب، سبب گردید که جوانانی نظیر “عبدو” با گرایش های فکری چپ (گفتمان غالب در مبارزات مردمی در دهه های ۵۰ و ۶۰ شمسی) اشنا و جذب ان گردند. شعار “شبان العرب کلهم فدائیه” (جوانان عرب همه فدایی هستند) از شعارهای معروف روزهای پس از پیروزی انقلاب در میان جوانان عرب بود. افول گرایش های “ناصری” و “بعثی” خصوصا پس از توافقنامه ۱۹۷۵ الجزیره و انحلال “جبهه التحریر” وپیامدهای ان (دستگیری و سرکوب مبارزان فعال جبهه) و انتقال “جبهه الشعبیه” به سوریه و از انجا به لبنان و یمن جنوبی؛ پیروزی جنبش های ضداستعماری و ملی در کوبا، ویتنام و یمن جنوبی و… فعالیت جنبش مردمی در ظفار (عمان) و بسیاری عوامل دیگر، در تجدیدنظر و تحول مبارزان جنبش ملی خلق عرب و گرایش انان به سمت جنبش چپ تاثیر به سزایی داشت. پس از انقلاب گروه ها و سازمان های سیاسی چپ حقوق ملی خلقهای تحت ستم را در برنامه های سیاسی و انتخاباتی خود گنجانده و با جنیش های ملی عرب ها، ترکمن ها، کردها و سایر خلق های تحت ستم همراهی نمودند.
فعالیت علنی این گروه ها بصورت ستادهای دانشجویی در دانشگاه پای بسیاری از جوانان عرب را به این ستادها باز نمود. دانشجویان پیشگام شاخص ترین گروه های دانشجویی در این زمینه ارتباط وسیعی را با فعالان دانش اموزی، دانشجویی، اموزگاران و سایر اقشار جامعه نظیر کارمندان، کارگران و سایر زحمتکشان عرب برقرار نمودند. سایر گروه ها و سازمان های چپ؛ تشکل هایی بنام “جبهه الاحرار” و “طریق الکادحین” و… را سازمان دادند.
پس از سرکوب جنبش فرهنگی- سیاسی مردم عرب در چهارشنبه سیاه (۹ خرداد ۱٣۵۹) در محمره (خرمشهر) و بسته شدن مراکز فرهنگی و سیاسی علنی در سایر شهر های عربی (فلاحیه، عبادان و اهواز)؛ ستادهای دانشجویی در دانشگاه، عرصه فعالیت جوانانی نظیر “عبدو” بود تا با استفاده از امکانات این ستادها، فعالیت های فرهنگی – سیاسی خود را به پیش ببرند.
سرکوب جنبش دانشجویی و تخلیه ستادهای علنی دانشجویان تحت نام و بهانه “انقلاب فرهنگی” در دوم اردیبهشت ۱٣۵۹ هم باعث توقف فعالیت “عبدو” و یارانش نشد؛ ضمن اینکه فعالیت روشنگرانه جوانانی نظیر “عبدو” سبب گردید؛ ایت الله جنتی و عوامل حکومتی نتوانند از نااگاهی توده های مردم عرب خصوصا مردم “حی الزهور” و “حی النهضه” بنفع خود و علیه دانشجویان سو استفاده نمایند. اگرچه تدارک وسیع و وحشیانه برای سرکوب دانشجویان بخشی از توطئه همه جانبه سرکوب عرب ها و جنبش کارگری بود.
پس از تعطیلی ستادهای علنی در دانشگاه و متعاقب شروع جنگ در شهریور ۱٣۵۹ “عبدو” و سایر همراهانش دست از فعالیت برنداشته و همچنان به فعالیت های تبلیغی و تشکیلاتی ادامه دادند، اما عرصه مبارزه مشکل تر و تنگ تر می شد.
روح سرکش و عشق و علاقه او به فعالیت برای ارمانهایش او را سرانجام وادار به انتخابی سخت نمود. او ناچار به خارج از کشور و دور از وطن و خاستگاه خویش منتقل گردید و در کشور هلند سکنی گزید.
زندگی در غربت و عدم اشنایی با زبان و فرهنگ جامعه میزبان نیز باعث کندی فعالیتهای او نشد. همکاری با فداییان اکثریت از طریق عضویت در کمیسیون خلق ها؛ شرکت فعالانه در بحث ها و مناقشات مربوطه به حقوق ملیت ها در کنگره های سیاسی و مجامع حقوق بشری و… از او چهره ای شاخص در میان فعالان عرب در خارج از کشور ساخته بود. بحث های پرشور او در پالتاک، حضور ذهن، نکته سنجی و حاضر جوابی های او گرمابخش محافل پناهندگان سیاسی و فعالان جنبشهای مدنی و ملی بود. حضور او در مراسم اعلام تاسیس کانون فرهنگی مشداخ در سال ۲۰۱۲ و برخوردهای نقادانه و موشکافانه اش، انگیزه های ما را برای ادامه راه فزونی بخشید.
منزل مسکونی او (علیرغم بیماری و استفاده از کمک های دولتی) پناهگاه تازه واردان و مسافرانی بود که یا برای فعالیتی سیاسی -فرهنگی و یا برای دریافت اجازه پناهندگی و اقامت در هلند و سایر کشورهای اروپایی به انجا می امدند.
به جرئت می توان گفت کمتر عربی می توان یافت که در طول سفر و یا زندگی در غربت و پناهندگی در اروپا؛ شبی را در ان خانه “عبدو” به سر نبرده باشد.
در روز ۲۴ ماه می ۲۰۱۴ شمع وجود “عبدو” در شهر “دلفت” (کشور هلند) خاموش گشت. طبیعت زندگی، گل سرخ دیگری از گلستان خلق ربود. از ما به او هزاران درود باد.
ما “عبدو” را به جای “خاک” به “یاد” می سپاریم.