صدور احکام اعدام برای فعالان مدنی عرب به حدی عادی و کلیشه ای شده است که اکثر فعالان حقوق بشر فارس به دلیل عادی بودن این موضوع ( البته از دید خود ) به خود زحمت عکس العمل نمیدهند بدون اینکه ترس و یا هراسی از بازخواست کسی داشته باشند چه انان که برنده جایزه نوبل شده اند و چه انان که به عشق برنده شدن این جایزه ردای انسان دوستی به تن کرده اند و انچه موضوع را مضحک جلوه میدهد اینستکه در جایجای مقاله ها و نوشته های خود به شعر بنی ادم اعضای یکدیگرند سعدی درجهت تاکید بر انسان دوستی خود استناد میکنند.
طی صد سال نسل ها به فنا رفتند و یا در حال به فنا رفتن هستند تا ملتی که به صرف داشتن مقالید حکم ثابت کند که مثلا خلیج فارس است نه خلیج عربی و یا ثابت کنند که دریاچه خزر دریای مازندران است و ملتهایی که نه فارس هستند و نه میخواهند فارس شوند باید تاوان ماجراجویی های خودبینانه و خودخواهانه ملتی دیگر را بدهند بدون اینکه کوچکترین حقی در ابراز وجود و یا حتی کوچکترین حقی در خواستن حقوق اولیه خود داشته باشند و برخی فعالان مثلا حقوق بشر قوم غالب بجای طرح حقوق این ملتها و نیز عکس العمل در قبال جنایتهایی که بر ملتهای دیگر اعمال میشود اعم از محرومیت از معیشت و محرومیتهای فرهنگی و تحصیل به زبان مادری تا احکام فله ای اعدامها متعمدانه و هوشمندانه سر خود و بعضی دیگر را گرم فعالیتهایی حاشیه ای میکنند که خود نیز میدانند کوچکترین تغییری در احوال ملتهای دیگر نمیکند.
در نگاه این دسته از افراد، انسانی انسان و دارای حقوق انسانی است که دارای دیدگاه فکری و عقیدتی متباین و یا حتی منتقد جغرافیای سیاسیی بنام ایران و تاریخ ایران نباشد ونیز بزرگ جلوه دادن ظلم نظامهای حاکم طی صد سال اخیر و بخصوص نظام دینی کنونی و اعدامهای نظام دینی ایران در قبال ملتهای غیر فارس به نحوی مخل وحدت ( کاذب ) ملی و ارضی کشوری است که اساس تشکیل ان خون هزاران فرد از افراد ملتهای غیر فارس از دوران رضا خان تا زمان کنونی است.
دراکثر کشورهایی که مثل ایران متشکل از ملتهای مختلفی است که قومی غالب بر ملتهای دیگر حاکم است، ملتهای تحت سیطره در بدترین حالت ممکن و درناامیدترین وضع ممکن، به اپوزیسیون و فعالان حقوق بشر خود امید وار هستند اما در ایران گویی امیدواری به فعالان حقوق بشران هم از جنس قوم غالب از محالات است چرا که انچه به این احکام جابرانه مهر تایید میزند و نیز نظام را در ایجاد فضای فوق امنیتی و صدور احکام فوق الهی تشویق میکند نه حکم قاضی و سیاست طبیعی و روزمره نظام در قبال ملتهای غیر فارس بلکه سکوت رضایتمند و هدفمند مثلا اپوزیسیون و فعالان حقوق بشر فارس است که خواه ناخواه اینان را در کنار نظام دینی ایران به خون جوانان ملتهای غیر فارس شریک میکند، به عبارت دیگر اگر نظام دینی ایران عامل این صدور احکام و اجرای اعدامهای فله ای در حق ملتهای غیر فارس است سکوت و متعمدانه این فعالان مسبب واقعی و منطقی صدور و اجرای این احکام خواهد بود.