خاطرات یک خلبان ایرانی از همدستی در قتل عام مردم عرب محمره
بهروز مدرسی یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش ایران است که از همدستی اش در قتل عام مردم عرب محمره و عبادان در اواخر ماه مه سال ۱۹۷۹ میلادی پرده بر می دارد.
مطلب آتی به نقل از وبسایت بهروز مدرسی، خلبان بازنشسته ایرانی است که این روزها در زمینه خبرنگاری فعالیت می کند. در حال حاضر وی عضو رسمی انجمن روزنامه نگاران ایران است و در تعدادی از نشریات ، در مقام مشاور سردبیر فعالیت می کند. هم اکنون وی در ماهنامه سینمایی مکث (به عنوان جانشین سردبیر و دبیر تحریریه) مشغول به فعالیت است.
در این مطلب، پادماز بجای نامهای فارسی شده و ساختگی از نامهای مردمی و عربی استفاده کرده است.
ماموریت به اقلیم احواز …
از این که گریز به سایت های دیگه زدم پوزش می خواهم . چون واقعآ نه دلیل آشوب ها رو می دونستم و نه تاریخ دقیق آن را !! اما حالا دقیق تر می توانم ماجرا ها رو به یاد آورده و نقل کنم .. هم زمان با شدت یافتن درگیری های خیابانی در شهر های مهم اقلیم احواز ، و دعوت از ارتش برای بازگرداندن آرامش به شهر ها چند فروند هواپیمای سی – ۱۳۰ از تهران ماموریت یافت تا چند گردان از زبده ترین نیروهای تکاور خود را که با عنوان ” کلاه سبز ها ” نامیده می شدند به منطقه اعزام کنند .
دقیقآ یادم نیست چند شبانه روز سرگرم جا به جایی و انتقال نیروهای ارتش بودیم .. ولی این موضوع رو خوب به خاطر می اورم که همان موقع از نقش موثر مردم بومی اقلیم احواز در دفع اشرار و تجزیه طلبان یاغی تعاریف زیادی می شد . یادمه تازه سپاه پاسداران اقلیم احواز تشکیل شده بود .
جوانان غیور بومی ان چون شهید محمد جهان آرا کمک شایانی در باز پس گیری اماکن و استحکامات شهری از دست متجاوزان از خود نشان داده بودند . که این مسئله باعث تعجب و تحسین نیروهای نظامی شده بود
واکنش تحسین برانگیز فرمانده تکاوران ..
اگه اشتباه نکنم ، قبلآ این بخش از خاطره ام رو تعریف کرده ام . قرار بود یک گردان از تکاوران مسلح را در عبادان پیاده کنیم . همان گونه که اطلاع دارید اکثر اوقات هوای منطقه اقلیم احواز غبار آلود و توآم با گرد و خاک است . و برای ما همیشه فرود با مشکل همراه بود .
مخصوصآ زمان جنگ که اجازه مکالمه با زمین رو جز مواقع اضطراری نداشتیم ..!! و تمام سیستم های ناوبری برای عدم شناسایی شکاری های دشمن خاموش بود ! یادمه برای نشستن در فرودگاه احواز ، اون سیلو های دوقلو رو نشون گذاشته بودیم .. و با مشاهده ان ها گردش به راست کرده تا سیلو ها در سمت چپ هواپیما قرار گیرند .. !
برای فرود در باند عبادان هم مجبور بودیم وارد خاک عراق شده و گردش به راست کرده تا در عبادان فرود بیاییم ! در آن روز های بحرانی اقلیم احواز فرود واقعآ غیر ممکن بود .. یادمه به خاطر حساسیت وضع کشور تصمیم گرفتیم هر جور شده فرود آییم ! اما به دلیل خرابی سیستم های ناوبری ما اشتباهی در حال فرود در بصره بودیم !!
حالا تجسم کنید عراقی ها از طریق عوامل خود شورش براه انداخته اند ، و در همان ایام یک هواپیما حامل افراد مسلح نظامی تو خاک اش فرود بیاید !! به محض این که باند فرود معلوم شد ، متوجه شدیم ای دل غافل .. این جا عراقه ..!! در یک چشم به هم زدن فرمانده تکاوران که در کابین بود سریع از جای خود برخاسته و در گوش من گفت .. بلند گو دارید !! سریع دو زاری ام افتاد چه لازم داره لذا میکروفن ویژه گفت و گوی داخلی رو به دستش دادم .. دیدم نعره زد .. به محض فرود سعی کنید آتش گشوده و گروگان بگیرید ..!! گفتم جناب سرهنگ .. تو رو جدت بی خیال شو .. آتش چیه !!؟ ما الان بلانسبت ( عذر می خواهم ) سر خر رو می چرخونیم سمت عبادان !! و از ان جا که فاصله خیلی کم بود .. و صدای قار قار موتور های سی – ۱۳۰ ( که الهی قربونش برم ) از روی عبادان هم شنیده می شد ، تا عراقی ها متوجه شوند ، در عبادان زمین نشستیم ..!!
خبر های خوشی که به گوش می رسید ..
درسته که ما همیشه در آسمون بوده و سرگرم پشتیبانی از همکاران ارتشی بودیم .. اما به محض فرود در فرودگاه های احواز و عبادان همه خبرها رو می شنیدیم .. من تا ان موقع نام دریادار مدنی رو نشنیده بودم .. اما مرتب از فرماندهان و افسران تکاور می شنیدم که نقل قول از سوی شخصی به نام دکتر می کنند .. ! اوایل زیاد اهمیت نمی دادم .. و تنها خبر پیروزی همکارانم برام مهم بود .. اما وقتی بیش از اندازه تکرار شد ، از روی کنجکاوی پرسیدم .. این دکتر کیه که در مرکز همه خبرها قرار داره ..!!؟ که شنیدم منظورشون دریادار مدنی بوده است ! گفتم چرا از عنوان نظامی اش استفاده نمی کند ؟ آن هم در چنین شرایط استراتژیک ..! که پاسخی که شنیدم واقعآ قابل تآمل بود .! گفتند ایشان چون قراره وارد فضای رقابتی با سیاستمداران بشه ، ترجیح می ده که از لفظ دکتر به جای دریادار استفاده بشه !! به هر حال نبرد و درگیری به جاهای حساسی رسیده بود .
در خواست از دریادار مدنی …
اطاعت از مافوق اولین اصل در ارتش بوده و هست . و یک نظامی باید همیشه تابع شرایط باشد . و برای یک فرد ارتشی همیشه اولویت وطن اش است .. خب همه بچه های سی – ۱۳۰ این اصول رو بهتر از هر کسی می دونستد .. کما این که در شرایط عادی هیچ افسر خلبانی ریسک فرود در هوای غبار آلود با دید کم را نمی کرد .. اما وقتی پای منافع و آزادی کشور در میان بود مخصوصا در شرایطی که مشتی وطن فروش و خائن قصد تجزیه خاک عزیز رو داشتند ، دیگه مقررات در درجه دوم اهمیت قرار داشت .
اما گاهی شرایطی پیش می آید که اجرای دستورات مافوق ، سبب عدم نیل به اهداف نظامی می شود ! کاری که عملآ برای ما پیش امد ! راستش رو بخواهید در ایامی که در اقلیم احواز بودیم غذای ما رو از کترینگ هواپیمایی می آوردند .. اما ” لانچ باکس ” یا همون غذای گروه پروازی برای یک وعده بود .
در حالی که پرواز های ما گاهی تا نیمه های شب هم به طول می انجامید . از ان جا که شرایط اضطراری بود ما با خریدن کنسرو و تنقلات یه جور هایی شکممون رو سیر می کردیم .. ولی خب عدم تغذیه مناسب برای گروه پروازی ممکن بود مشکل ساز بشه .. مخصوصا من که زخم معده داشته و طاقت گرسنگی رو نداشنم !
به همین دلیل مجبور شدیم با استاندار صحبت کنیم تا ترتیب غذای گروه پروازی رو بدهد ! اما از ان جا که ایشون نظامی بودند ، این درخواست رو به حساب سو سول بازی گذاشته و فرمود .. سرباز های من هر دو روز یک وعده غذای گرم هم نمی خورند !! شما که خارج از گود هستید چرا چنین تقاضایی رو می کنید ..!! ؟
منبع: یاداشتهای یک خبرنگار