دیکتاتوری، ایران را به سوی فاشیسم هدایت می کند
احمدی نژاد در گردونه طرحی قرار گرفته که در آن ایران به سوی فاشیسم هدایت می شود. او که برای حضور در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد به دیار عمو سام سفر کرده است، در حضور ایرانیان امریکا نشین گفت: کشورش در کنار ایالات متحده امریکا یگانه کشور قدرتمند جهان است وافزود ،همگان آگاهند که امروزه دو قدرت جهانی وجود دارند که دارای نفوذ بسیار گسترده در سطح جهان هستند و این دو ایران و امریکا هستند. این اعتقادات در واقع بازتاب دهنده سطح اندیشه های خام وخیال پردازانه ای است که سیاست های دولت تهران را به پیش می برند. واز سوی دیگر منعکس کننده حالت های تنش آمیز و هماوردی های سیاسی در خاورمیانه هستند .این سخنان افزون بر آن از فضای متشنج و مشکلات سهمگین منطقه ای پرده بر می دارد. چنانچه این سخنان احمدی نژاد در هنگامه انتخابات بر زبان او می آمد بی شک در آن هنگام همگان گفته های او را به عنوان تراکت های اغراق آمیز و تبلیغاتی برای کسب رای تفسیر می کردند. حال آن که این سخنان او در حضور ایرانیانی است که در کشوری اقامت دارند که دولت احمدی نژاد با ان شاخ به شاخ شده است، به نظر می رسد سخنان او تداعی گر اندیشه ای است که در ذهن این شخص فعال است، چرا که احمدی نژاد برخلاف گذشتگان دارای قدرت و مکانیزمی است که پیش از آن هاشمی رفسنجانی پرنفوذ نیز از چنین قدرتی برخوردار نبود.
از ویژگی های اندیشه سیاسی رهبران جهان سوم در زمان جنگ سرد هیجانی و اغراق آمیز بودن سخنان و مواضع نسنجیده آنان است، امری که باعث بروز حوادث مصیبت بار در بسیاری از کشورهای جهان سوم شد. در جایی که نسبت استقلال سیاسی با استقلال اقتصادی همطراز نباشد، خروج استعمار از دروازه سیاست بازگشت دوباره آن از در اقتصاد را در پی دارد. چه بسا بسیاری از رهبران جهان سوم دچار نتیجه گیری های اغراق آمیز در سنجش قدرت کشورهای خود شده و وارد جنگ هایی شدند که در پی آن ریزش پایه های حقیقی قدرت دولت و ملت خود را به همراه داشت. بی تردید کشورهایی که پهلوان پنبه ها بخواهند آنها را اداره کنند باعث تاخیر در توسعه اقتصادی اجتماعی می شوند.
برخلاف آن چه در مناطقی همانند جنوب شرق آسیا و برخی کشورهای افریقایی رخ داد، آن جا که عملیات مستمر توسعه رفته رفته آنها را که با مشارکت های جهانی و منطقه ای به افق پیشرفت نزدیک کرده است تا در ساختن جهان جدید پس از جنگ سرد سهیم باشند. احمدی نژاد جایگاه قدرت اقتصادی را نسبت به سنجش میزان مشارکت کشورها در تکوین سیاست های جهانی را در نظر نمی گیرد. در اینجا می توان به جایگاه اقتصادی ژاپن، چین، کره و دیگران در آسیا افزون بر کشورهای اروپایی همانند آلمان اشاره کرد. او همچنین توان اتمی نظامی کشورهایی همانند روسیه، انگلستان و فرانسه که دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل هستند را به حساب نمی آورد. در حساب های ساده لوحانه احمدی نژاد جنبش های آزادی خواه، نیروهای دموکرات و سازمان های مدنی که در همه جا حضور دارند نیز از جایگاهی برخودار نیستند. بدتر از آن رئیس جمهوری اسلامی ایران از چالش هایی که در داخل کشورش به دلیل ابقای غیرقانونی وشک برانگیز شخص ایشان بر کرسی قدرت با آن روبروست سخنی به میان نمی آورد و درباره بیش از نیمی از مردم ایران که مخالفان داخلی و نه خارجی او به شمار می روند لب نمی گشاید. منطق و سیاست احمدی نژاد گویای یک طرح دیکاتوری است که در درون آن اهداف غیرمشروع او با استفاده از مذهب به توسعه جغرافیایی و سیاسی و گسترش حوزه نفوذ ایران در کشورهای همسایه مسلمان اعم از عرب وغیرعرب را در بر می گیرد. ممکن است این طرح به دنبال پایان دادن به هماوردی دائمی سنی وشیعی یا عرب و فارس باشد که دارای عمری بیش از چهارده قرن است و تداعی گر وضعیت منطقه و مناقشات و درگیری های بین امپراطوری روم و فارس پیش از ظهور اسلام است.
توهمات احمدی نژاد که بر نوک هرم سیاسی نظام ایران ایستاده است بی شک با موضع گیری وسیاست ورزی های منطقه ای و جهانی روبرو خواهد شد. چنانچه رئیس جمهوری ایران معتقد است که کشورش به عنوان قدرت جدید مشرق زمین و وارث اتحاد جماهیر شوروی رو در روی با امریکا قرار گرفته است، این سئوال را در پی دارد که کجا و چگونه ایران این جایگاه را می تواند برای خود ایجاد نماید؟ پاسخ به این سئوال ما را به کشورهای همسایه ایران سوق می دهد آن جایی که تهران پیش از تسلط احمدی نژاد بر اریکه قدرت با استفاده از شکاف مذهب در اتحاد با سوریه به کاشتن نهال حزب الله در لبنان و نابودی عراق به عنوان یک همسایه قدرتمند که دارای اهداف قومی است، همت گمارد. تا جایی که نوبت به احمدی نژاد رسید، چنگال های ایران در لاشه ملت های همجوار از جمله همسایگان عرب خود و پادشاهی عربی سعودی و مصر فرو رفته بود. این جهت گیری های امپراطورمآبانه احمدی نژاد که دوشادوش پیکارهای سیاسی داخل کشورش برای پیروزی بر مبارزات سهمگین سیاسی داخلی به پیش می رود به سود دیکتاتوری رقم خورده است. احمدی نژاد نه خاتمی است ونه حتی هاشمی رفسنجانی است، جایگاه او در دوره دوم به شدت قوت یافته وبه نظر می رسد می توان گفت که او از خامنه ای عبور کرده است. چه که ایران که بر اساس بعد معنوی ولایت فقیه نظام سیاسی ولایت مدارانه خود را پی ریزی کرده بود ، اکنون افزون بر فرمایشات ولی فقیه، کشور بر توان حضور بسیج و قدرت سیاسی نظامی رئیس جمهوری استوار است. به نظر می رسد با توجه به مشکلات پیش آمده در باره ی تقلب انتخاباتی، علی خامنه ای با پیشینه گرایش به این جریان محکوم به حمایت از احمدی نژاد است. این گونه است که احمدی نژاد به بسط قدرت خود در سایر دستگاه های دولتی می پردازد و رفته رفته از یک رئیس دولت در کشوری که نظام آن جمهوری است به یک رئیس دولت در یک نظام پادشاهی غربی مبدل می شود. او اکنون به یک دیکتاتور تمام عیار مبدل شده و بسان یک پیشوای گربه مانند در آمده است که فقط یک انقلاب داخلی یا شکست نظامی سیاسی خارجی می تواند جلودار آن باشد. اینجاست که به جوهره ی اصلی مشکل پرونده هسته ای ایران برخورد می کنیم، در مسئله هسته ای مشکل تکنولوژیکی نیست بلکه یک مشکل سیاسی در درون آن نهفته است. در کشورهای دیکتاتوری وجود دشمن خارجی از الزامات پایداری دیکتاتوری است تا با علم کردن آن چنین نظامی بتواند وارد باشگاه های تسلیحاتی شده و به قماربازی بپردازد و در راستای اهداف غیرمعقول و نامشروع خود به قلع وقمع مخالفان داخلی اقدام کند.
در ایران نیز به جای حرکت به سوی توسعه اقتصادی و اجتماعی همه جانبه و پایدار برای خروج کشور از گردونه فقر وعقب ماندگی در تمامی زمینه ها که میراث فرهنگی کهن این سرزمین را نقش برآب ساخته است، اکنون شاهد شکوفایی فاشیسم به رهبری احمدی نژاد هستیم.
رجب ابوسریه – مترجم: نوری حمزه
منبع: روزنامه فلسطینی “الایام”