فردوسی یکی از شاعران فارسی گوی ایران است که از آن با عناوینی مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی زنده نگه دارنده زبان فارسی حماسه سرای بزرگ بزرگترین شاعر ایرانی منجی پارسی و ….. نام می برند فردوسی در اواخر حکومت سلسله سامانی که اولین و آخرین سلسله پادشاهی تاجیکی و فارسی در آسیای مرکزی است به دنیا آمد و کودکی و نوجوانی وی در عصر این سلسله طی شد و ایام جوانی و کهنسالی این شاعر با دوران شکوهمند حکومت ترکهای غزنوی همزمان شد.
معروف ترین اثر برجای مانده از این شاعر کتاب شاهنامه است.
شاهنامه داستانهایی خیالی وغیر واقعی و تعدادی داستان واقعی مخلوط شده با خیالات را در بر می گیرد افسانه سرایی فردوسی در شاهنامه به جایی می رسد که خودش هم اعتراف می کند که:
رستم یلی بود در سیستان که من کردمش رستم داستان
سلطان محمود غزنوی یکی از مقتدر ترین پادشاهانی است که بعد از اسلام تا این زمان در این جغرافیا به حکومت رسیده است به جز ممالک آسیای میانه و افغانستان و ایران امروزی هندوستان هم به ضمیمه سرزمین های حکومت غزنوی درآمد جهاد با هندو ها ثروت های زیادی را نصیب سلطان ترک کرد و در بار این پادشاه همیشه از شاعران و هنرمندان مملو بود.
فردوسی که از یک خانواده دهقان زاده بود( دهقان = صاحب روستا یا مالک) عمر خود را با سرودن شاهنامه سپری کرد و به قول خود سی و اندی سال طول کشید زمانی که شاهنامه رابه پایان رسانید آن را نزد سلطان محمود برد در ابتدای شاهنامه هم بیت های زیادی در مدح سلطان محمود سروه بود تا سکه هایی از او دریافت کند سلطان محمود که پادشاهی آگاه و مسلط بر علم های زمان خود و مسلمانی حنفی مذهب و متعصب بود بود با خواندن شاهنامه و دیدن بیت هایی که به نژاد ترک و تورانیان و نژاد عرب و مسلمانان توهین کرده بسیار ناراحت شد که دستور به تنبیه فردوسی صادر کرد ولی با پادر میانی شاعران دیگر خطای او را بخشید اما فردوسی را ا دربار خود بیرون نمود.
فردوسی در اعتراض به این کار سلطان محمود به نژاد و اصالت او توهین می کند؛
اگر شاه را شاه بودی پدر به سر مینهادی مرا تاج زر
اگر مادرش شـاه بانو بدی مرا سیم و زر تا به زانو بدی
فردوسی که عمرش را به سرودن رجز نامه شاهنامه گذرانده بود افسرده و ناتوان و فقیر و تنگدست شده بود در شهر طوس درگذشت و به علت مجوس بودن خارج از قبرستان مسلمانان دفن گشت.
این مقدمه سوالاتی را در ذهن ما به وجود می آورد که آیا فردوسی شاعر ملی و حماسی ما ایرانیان است آیا می توانیم وی را حکیم بنامیم و اصولا واژه حکیم به چه کسانی اطلاق می شده و یا باید بشود آیا با وجود شاعرانی مانند مولوی یا حافظ و استاد شهریار شاعر معاصر و حکیم عمر خیام می توان فردوسی را شاعر ملی و یا بزرگ به شمار آورد آیا با وجود دیوان مثنوی معنوی مولانا یا دیوان عرفانی حافظ و دیوان ترکی فارسی استاد شهریار می توان توهین نامه فردوسی را کتاب مقدس ایرانیان بر شمرد؟
توهین فردوسی به نژادهای غیر فارس؛
ترک ستیزی
توهین به نژاد ترک و نفرت از ترکها در بسیاری از بیت های شاهنامه وجود دارد
سخن بس کن از هرمز ترک زاد که اندر زمانه مباد این نژاد…
که این ترک زاده سزاوار نیست کس اورا به شاهی خریدار نیست
که خاقان نژاداست و بد گوهر است به بالا و دیدار چون مادر است
اشاره ای است به قباد فرزند انوشیروان که مادرش ترک نژاد بود و بعد از انوشیروان به پادشاهی رسید مادر قبادهُرمزچهارم (که بنام “قاقم”یا”تاکوم”یا “قاین”ازاو یاد شده) منسوب به امپراطوری”گوی تورک(ترک آسمانی)”بود.انوشیروان جهت رفع خطر”ایستمی خاقان”،هرمزچهارم راجانشین خودساخت.
در جای دیگر می گوید:
ابا سرخ ترکی،بدی ،گربه چشم توگفتی دل از رده دارد به خشم
که آن ترک بد ریشه و ریمن است که هم بد نژاد است و هم بد تن است
تن ترک بد ذات بی جان کنم زخونش دل سنگ مرجان کنم
از آن پس بپرسید،ازآن ترک زشت که ای دوزخی روی دور از بهشت
چه مردی و نام و نژاد تو چیست؟! که زاینده را بر تو باید گریست
بُود ترک،”بد طینت” و ” د یو زاد” که نام پدرشان ندارند یاد
در جایی هم هرمز از یکی از بزرگان و پیران دربار سوالاتی می کند که این شخص جواب می دهد
بپرسید هرمز، زمهران ستاد که از روزگاران چه داری بیاد
چنین داد پاسخ بدو مرد پیر که ای شاه گوینده و یاد گیر
بدانگه کجا مادرت را ز چین فرستاد خاقان به ایران زمین (منظور از چین ترکستان می باشد)
بدو گفت بهرام:ای ترک زاد به خون ریختن تا نباشی تو شاد
تو خاقان نژادی نه از کیقباد که کسری ترا تاج بر سر نهاد
همانطور که می دانیم هرمز چهارم از عادل ترین پادشاهان ساسانی است ولی چون مادرش ترک نژاد است بنابر این از نظر فردوسی مجرم است.
ابوالقاسم فردوسی، ترکان فاتح در عالم واقعیت را، در عالم خیال مغلوب میکند و به عقده گشائی شفانیافته تا به امروز در مریدان خود میپردازد:
وزین روی ترکان همه برهِنه برفتند بی اسب و بار و بُنه
رسیدند یکسر به توران زمین سواران ترک و سواران چین..
سپهدار ایران به ترکان رسید خروشی چو شیر ژیا ن بر کشید
ز خون یلان سیر شد روز جنگ بدریا نهنگ و به خشکی پلنگ
توهین به عرب
شکست دولت ساسانی از اعراب مسلملن باعث شده فردوسی عقده و کینه بسیار بزرگی از اعراب به دل داشته باشد و علت این شکست را نه در جامعه منحط ساسانی و ظلم و ستم فراوان بر مردم ایران و طلوع روشنایی بخش اسلام بلکه در مسائل نژادی جستجو می کند.
عرب هر که باشد به من دشمن است
کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است کار
که فر کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
او گفته عرب هر کسی باشد دشمن من است حتی توضیح نداده و پیامبر عظیم الشان و ائمه معصوم را از آن مستثنی نکرده است.
بلوچ کشی در شاهنامه
او از بلوچ کشی انوشیروان به نیکی یاد کرده و گفته:
سراسر بشمشیر بگذاشتند ستم کردن ”لوچ” برداشتند
بشد ایمن از رنج ایشان جهان ”بلوچی” نماند آشکار و نهان!
همه رنج ها خوار بگذاشتند در و کوه را، خانه پنداشتند!
ازاینان فراوان و اندک نماند! زن و مرد و جنگی و کودک نماند!
کرد ستیزی و کرد کشی:
کرد کشی اردشیر بابکان مؤسس سلسلۀ ساسانیان با شبیخون لشکر”پارسی”، بر کُردان که نسبت تعدادشان”یک به سی”بوده است، چنین به انجام می رساند و با افتخار از ان یاد می کند:
چو شب نیمه بگذ شت و تاریک شد جهاندار با کُرد نزدیک شد
برآهیخت شمشیرو اندر نهاد گیا را ز خون بر سر افسر نهاد!