در نظامهای مرکزگرا که دولت مرکزی تمامی قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی را در دست دارد، وجود هویت واحد در سراسر قلمرو تحت حاکمیت یکی از اساسی ترین نیازهای دولت مرکزی است.
در ایران هویت ایرانی که تنها برخاسته از زبان و فرهنگ و هویت فارسی است به عنوان هویت مشترک ملی از سوی روشنفکران و دولتمردان فارس و برخی روشنفکران آسیمیله شده نظیر محمود افشار و تقی زاده و غیره، به مردم تورک و عرب و کورد و بلوچ و تورکمن و لور و بختیاری تحمیل شد.
کار به اینجا ختم نشد و تحقق هویت ساختگی ملی که توسط روشنفکران مذکور در دهه سی میلادی متولد شد، نیازمند نابودی هویتهای ملی در اقالیم غیرفارس شد. محمود افشار اقدامات مختلف برای نابودی هویتهای ملی ملل غیرفارس را در نوشته های خود شرح می دهد. اقداماتی که بلافاصله توسط دیکتاور ایران نوین رضا شاه به اجرا گذاشته شد.
محمود افشار و دهها روشنفکر دیگر که خود حکم بر نابودی زبانهای مادری هم ملتی های خود و حکم نابودی فرهنگ ابا و اجداد خود را سردادند، مثال بارز آسیمیله شدگانی هستند که با سوء فهم خود بازیچه دست گروهی خاص شده و طرحهای غیرانسانی آنها را محقق ساختند.
مرکزگراها همانطوری که در بدو تاسیس دولت – ملت ایران و هویت ساختگی “ایرانی”، از وجود آسیمیله شدگان کمال استفاده را بردند، اکنون نیز که ملل غیرفارس برضد مرکزگرایی قدعلم کرده و خواهان تحقق حقوق ملی خود هستند مرکزگراها دوباره دست به دامان آسیمیله شده گان شده اند.
بی بی سی فارسی زمانی که بحث تدریس به زبان مادری را مطرح می کند در مقابل یک فعال ملی که از تدریس به زبان مادری حمایت می کند، فردی که ادعا می کند “آذری” است را دعوت می کند تا با تدریس به زبان مادری مخالفت ورزد. روشنفکران فارس به جای آنکه خود پاسخگوی سیاستهای غیرانسانی شان طی نه دهه حکومت برملل غیرفارس باشند، آسیمیله شدگان را پیش می کشند.
دولت مرکزی همواره با کمک آسیمیله شدگان توانسته است جنبش های ملی ملل غیرفارس را سرکوب کند. نمونه بارز این حالت سرکوب مردم عرب محمره توسط آسیمیله شدگانی نظیر شمخانی و حلقه جنایتکاران وابسته به اوست. شمخانی که خود را عرب معرفی می کند، در سال ۱۳۵۸ شمسی در قتل عام عربهای محمره با برداران فارس خود همکاری کرد و در انتفاضه آوریل ۲۰۰۵ زمانی که جمهوری اسلامی نتوانست مردم عرب را آرام سازد وی را جهت آرام کردن فضا به احواز گسیل دادند.
آسیمیله شدگان نه تنها در چارچوب نظام پهلوی و جمهوری اسلامی به دولت مرکزی ایران خدمت کرده اند، بلکه در چارچوب اپوزیسیون نیز خدماتی “ارزنده” به مرکزگراها انجام داده اند.
آسیمیله شدگان از آنجائیکه خود قربانی تحقیر نژادی هستند، کشش شدیدی به سوی تحقیرگران خود دارند. دکتر حجازی روانشاس مصری این امر را ذوب شدن قربانی در مجرم می داند. حجازی معتقد است که انسانهای سرکوب شده سعی می کنند تا با شبیه ساختن خود به سرکوبگران و تکرار رفتار سرکوبگران، خواری و ذلت تعلق به گروه سرکوب شده را از خود دور سازند.
براین اساس کشش شدید آسیمیله شدگان در خارج از کشور به تجمعات فارسها به خوبی قابل فهم است. فردی که خود فارس نیست در کشورهای اروپایی با دوستان فارس و یا فارس زبان خود به پکنیک می رود تا علیه آبا واجداد خود جوک بگوید و به آنها بخندد.
کشش شدید آسیمیله شدگان به مرکز سبب شده است تا فعالان سیاسی از میان این دسته همگی در چارچوب احزاب مرکزگرای اپوزیسیون ایرانی فعالیت کنند. در پی شدت یافتن مبارزات ملی ملل غیرفارس، برخی از آسمیله شدگان عضو اپوزسیون مرکزگرا اقدام به فعالیت و مطرح ساختن خواستهای اولیه این ملل نموده اند.
آسیمیله شده هایی از این دست در حقیقت عناصر خاکستری رنگ هستند که به اقتضای شرایط به سیاه و یا سفید تغییر رنگ می دهند. اینان با تحریک رهبران حزبی خود به مطرح ساختن خواسته های اولیه ملل، تحت لوای ترقی خواهی و در چارچوب مرکزگرا اقدام می ورزند. عملکرد اینگونه آسیمیله شدگان در حقیقت به منظور کنترل غیرمحسوس جنبش حق طلبانه ملل غیرفارس صورت می گیرد.
یکی دیگر از نمودهای حضور آسیمیله شدگان در کارزار ملی غیرفارس، تاکید آنها بر تقابل مسائلی نظیر حقوق زنان، آزادی و دموکراسی و آزادی فردی با رویکرد سیاسی ملی نزد ملل غیرفارس است. زمانی که آسیمیله شدگان قدم در عرصه دفاع از حقوق زنان عرب، تورک و یا غیره می گذارند، بلافاصله فرهنگ و هویت ملی و احزاب ملی غیرفارس را در تقابل با حقوق زنان قرار می دهند.
این اقدام آسیمیله شدگان اینچنینی که خود برخاسته از احساس حقارت درونی شان و مبتنی براعتقاد به اینکه ریشه غیرفارسی آنها منشاء تمامی پلیدیها است، آنها را به تمسخر فعالان ملی غیرفارس و فخرفروشی به آنها بواسطه مطرح ساختن خصال برتر سروارانشان در احزاب مرکزگرا ایرانی رهنمون می سازد.
زنان در اقالیم مختلف تورک و کورد وعرب وبلوچ و غیره هرکدام در وضعیتی اجتماعی فرهنگی متفاوتی بسر می برند و مشکلات متفاوتی دارند. بخش اعظم مشکلات زنان ناشی از مشکلات آموزشی و اقتصادی است که زائیده مرکزیت سیستم حکومتی در ایران است. در زمینه حقوق زنان فعالان آسمیله سعی می کنند تا جنبش زنان غیرفارس را از خصلت و ویژگی های قومی آن جدا سازند تا بدین وسیله مانع پیوند جنبش زنان و جنبش ملی غیرفارس شوند.
یکی دیگر از نقشهای مهم آسیمیله شدگان مطرح ساختن شعارهای ساخته وپرداخته احزاب مرکزگرا ایرانی برای جنبشهای ملی غیرفارس است. اینان به واسطه اینکه حرف دل مرکزگرا را تکرار می کنند به شدت از سوی رسانه های فارسی زبان حمایت می شوند. صدای آمریکا، رادیو فردا و دهها رسانه فارسی زبان دیگر با نمایش سخنان آسیمیله شدگانی که حرفهایشان در چارچوب مرکزیت ایران می گنجد سعی در تحریف افکار عمومی ملل غیرفارس دارند. این اقدام مرکزگراها یکی دیگر از راهکارهای آنها به منظور کنترل نامحسوس مبارزات ملی غیرفارسها محسوب می شود.
آسیمیله شدگان از این جهت که خود را در برابر اراده آزادی خواهانه ملل غیرفارس قرار می دهند و در برابر خواست این ملل جهت شکستن زنجیرهای مرکزگرایی و تبعیت از دولت مرکزی مانع تراشی می کنند، را می توان با تندروهای مذهبی که در برابر اراده مردمی جهت دست یافتن به آزادی های فردی ایستادگی می کنند مقایسه کرد. آسیمیله شدگان امید دارند تا ملل غیرفارس را همیشه به گرد معبود خویش یعنی مرکزگراها و هویت ساختگی ایرانی نگهدارند. آسیمیله شدگان دریچه رسیدن ملل غیرفارس به دنیای آزادی را دریچه مرکزگراهای فارسی سالار می دانند.
آسیمیله شدگان تحت تاثیر کشش درونی شان، خدماتی مجانی را به ضرر ملل غیرفارس و به سود مرکزگراها انجام می دهند. آسیمیله شدگان در حقیقت نافذه ورود طرحهای اپوزیسیون مرکزگرا به درون پیکر جبهه ملل غیرفارس برای احقاق حقوق ملی محسوب می شوند.